گنجور

غزل شمارهٔ ۲۵۳۶

آه‌! با مقصد تسلیم نپیوستم من
نقش پا گشتم و در راه تو ننشستم من
نسبت سلسلهٔ ریشهٔ تاکم خون‌ کرد
پا به‌ گل داشتم و آبله‌ها بستم من
خاصهٔ غیرت عشق است زدن شیشه به سنگ
هر که ساغر کشد از دست تو بدمستم من
نیست‌ گل بی‌خبر از عالم نیرنگ بهار
تو اگر جلوه کنی آینه در دستم من
زیر پا آبله را مانع بالیدن نیست
هست اقبال بلندم که سر پستم من
خدمت پیکر خم مغتنم فرصت‌هاست
نفسی چند کنون ماهی این شستم من
مفت آرام غبار است سجود در عجز
چرخ نتوان شدن از خاک اگر جستم من
غیر تسلیم رهایی چه خیال است اینجا
وهم جرأت قفسی بود که نشکستم من
دل گمگشته که در سینه سپندی‌ها داشت
گرهی بود ندانم به کجا بستم من
همچو عنقا خجل از تهمت نامم مکنید
در کجایم؟ بنمایید اگر هستم من
نیستی شیخ که نفرت رسد از رندانت
تو خمار از چه کشی بیدل اگر مستم من

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آه‌! با مقصد تسلیم نپیوستم من
نقش پا گشتم و در راه تو ننشستم من
هوش مصنوعی: من هیچ‌وقت تسلیم هدف تو نشدم، بلکه مثل اثری از پای کسی در آمده‌ام و در مسیر تو توقف نکرده‌ام.
نسبت سلسلهٔ ریشهٔ تاکم خون‌ کرد
پا به‌ گل داشتم و آبله‌ها بستم من
هوش مصنوعی: من از نسلی هستم که به ریشه‌های خود افتخار می‌کنم و هرچند مشکلات و زخم‌هایی داشته‌ام، باز هم تلاش کرده‌ام تا سرپای خود بایستم و گل‌های زندگی را پرورش دهم.
خاصهٔ غیرت عشق است زدن شیشه به سنگ
هر که ساغر کشد از دست تو بدمستم من
هوش مصنوعی: غیرت عشق باعث می‌شود که بعضی افراد برای حفظ و پاسداری از احساساتشان، به طور نمادین به طرز خشن و نابی عمل کنند. هر کسی که از شراب عشق تو بنوشد، دستخوش حالی خاص و عمیق می‌شود و من در این حال به شدت تحت تأثیر قرار گرفته‌ام.
نیست‌ گل بی‌خبر از عالم نیرنگ بهار
تو اگر جلوه کنی آینه در دستم من
هوش مصنوعی: هیچ گلی وجود ندارد که از دنیای فریب بهار بی‌خبر باشد؛ اگر تو جلوه‌گری کنی، من آینه‌ای در دست دارم که تو را نشان دهد.
زیر پا آبله را مانع بالیدن نیست
هست اقبال بلندم که سر پستم من
هوش مصنوعی: آبله‌ای که تحت پا قرار دارد، نمی‌تواند مانع پیشرفت و رشد من شود. من به دلیل خوش شانسی و اقبال بلندم، در مقام بالایی قرار دارم.
خدمت پیکر خم مغتنم فرصت‌هاست
نفسی چند کنون ماهی این شستم من
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به ارادت و احترام به زیبایی و جوانی اشاره دارد. شاعر از این فرصت مغتنم استفاده می‌کند و به لذت بردن از لحظه‌های حال و زیبایی‌های زندگی می‌پردازد. او در تلاش است تا از این زمان کوتاه بهره‌برداری کند، مانند ماهی که در سلطنتش فقط لحظاتی دارد. این بیانگر اهمیت زندگی در لحظات اکنون و بهره‌گیری از آن‌ها است.
مفت آرام غبار است سجود در عجز
چرخ نتوان شدن از خاک اگر جستم من
هوش مصنوعی: آرامش بی‌قیمتی فقط زباله‌ای است. سجده کردن در حالت ناتوانی، چرخ زندگی را نمی‌تواند تغییر دهد. اگر من از خاک برخواسته‌ام، نمی‌توانم به‌راحتی از این وضعیت رهایی یابم.
غیر تسلیم رهایی چه خیال است اینجا
وهم جرأت قفسی بود که نشکستم من
هوش مصنوعی: تنها راه آزادی در اینجا تسلیم شدن است، و این فقط یک خیال است. جرأت من همان حصاری بود که نتوانستم بشکنم.
دل گمگشته که در سینه سپندی‌ها داشت
گرهی بود ندانم به کجا بستم من
هوش مصنوعی: دل بی‌خبر و در حال سردرگمی که درونش شعله‌های عشق و شوق وجود داشت، در جایی به بن‌بست رسید که نمی‌دانم کجا و چرا اینطور گرفتار شدم.
همچو عنقا خجل از تهمت نامم مکنید
در کجایم؟ بنمایید اگر هستم من
هوش مصنوعی: مانند پرنده افسانه‌ای عنقا، از نسبت ناچیز به نامم شرمنده‌ام. اگر وجود دارم، مرا در کجا نشان دهید؟
نیستی شیخ که نفرت رسد از رندانت
تو خمار از چه کشی بیدل اگر مستم من
هوش مصنوعی: تو نیستی که از بدی‌های رندان تو نفرت به من برسد، بیدل، چرا در حالی که مست هستی، این‌قدر آشفته و پریشان شده‌ای؟