غزل شمارهٔ ۲۵۳۲
بههر جا پرتو حسنت برافروزد چراغ من
سیاهی افکند در خانهٔ خورشید داغ من
به بو یی زپن بهارم وا نشد آغوش استغنا
عیار شرمگیرید از تریهای دماغ من
به رنگ نشئهٔ می رفتهام زین انجمن اما
همان خمیازه نقش پاست در یاران سراغ من
حباب اینجا عرق تا چند برروی هوا مالد
پری را از نگونی منفعل دارد ایاغ من
شبستانها درین دشت انجمن ساز جنون دیدم
سیاهی تا کجا افتاده است از روی داغ من
جهانی جستجویم دارد و من نیستم پیدا
نفس سوز ای هوس تا آتش افتد در سراغ من
غبار از خاک میبالم شرار از سنگ میجوشم
به هر صورت خیال او نمیخواهد فراغ من
تماشای بهار انشا خط نارستهای دارم
هنوز از سایه قامت میکشد دیوار باغ من
ازین آب و هوا بیدل به رنگ غنچه مختل شد
مزاج بوی گل پرورده ناموس دماغ من
غزل شمارهٔ ۲۵۳۱: خم قامت نبرد ابرام طبع سختکوش منغزل شمارهٔ ۲۵۳۳: ز خودداری نفس میزد تب و تاب چراغ من
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بههر جا پرتو حسنت برافروزد چراغ من
سیاهی افکند در خانهٔ خورشید داغ من
هوش مصنوعی: هر جایی که زیبایی و جذابیت تو تابش داشته باشد، نور من در آنجا مانند سایهای بر زمین میافتد. حتی در نزدیکترین مکانها به من، همچون خانهٔ خورشید، من حس میکنم که داغ و سنگینی وجودم حاکم است.
به بو یی زپن بهارم وا نشد آغوش استغنا
عیار شرمگیرید از تریهای دماغ من
هوش مصنوعی: با بویی که از بهار میآید، به من نپیوندید، زیرا در آغوش من نشانههای بی نیازی وجود دارد که از رطوبتهای بینی من شرم میکند.
به رنگ نشئهٔ می رفتهام زین انجمن اما
همان خمیازه نقش پاست در یاران سراغ من
هوش مصنوعی: من به خاطر نشئهٔ شراب از این جمع دور میشوم، اما هنوز همان حالت خوابآلودگی ما را در دیگران دنبال میکند.
حباب اینجا عرق تا چند برروی هوا مالد
پری را از نگونی منفعل دارد ایاغ من
هوش مصنوعی: حباب اینجا عرق فرو میریزد و بر روی هوا باقی میماند، زیرا پری از آسیب و شکست خود دچار واکنش شده است. ایاغ من.
شبستانها درین دشت انجمن ساز جنون دیدم
سیاهی تا کجا افتاده است از روی داغ من
هوش مصنوعی: در این دشت پر از شبستانها، جمعی را دیدم که در حال جنون بودند. سیاهی و غم ناشی از داغی که در دل دارم، همه جا را گرفته است.
جهانی جستجویم دارد و من نیستم پیدا
نفس سوز ای هوس تا آتش افتد در سراغ من
هوش مصنوعی: دنیا با تمام وجودش به دنبالم میگردد، اما من در آن پیدا نیستم. ای آرزو و خواستهام که جانم را میسوزانی، کاش آتش این خواسته در وجودم روشن شود.
غبار از خاک میبالم شرار از سنگ میجوشم
به هر صورت خیال او نمیخواهد فراغ من
هوش مصنوعی: من از خاک خودم غبار میسازم و از سنگها شعلهور میشوم، اما به هر صورت، خیال او نمیگذارد که از نگرانی و دلتنگیام راحت شوم.
تماشای بهار انشا خط نارستهای دارم
هنوز از سایه قامت میکشد دیوار باغ من
هوش مصنوعی: بهار را تماشا میکنم و هنوز نتوانستهام احساساتم را به درستی بیان کنم. سایه قد و قامت تو بر دیوار باغ من نقش بسته است.
ازین آب و هوا بیدل به رنگ غنچه مختل شد
مزاج بوی گل پرورده ناموس دماغ من
هوش مصنوعی: در این فضا و هوای خاص، حال و هوای دل من به خاطر عطر گلها و بویی که به مشام میرسد، دچار تغییر و تزلزل شده است. این احساسات روحی مرا به سمت تازگی و شادابی میبرد.

بیدل دهلوی