گنجور

غزل شمارهٔ ۲۵۲۸

حیرت آهنگم که می‌فهمد زبان راز من
گوش بر آیینه نه تا بشنوی آواز من
ناله‌ها در سینه از ضبط نفس خون کرده‌ام
آشیان لبریز نومیدی‌ست از پرواز من
حسن اظهار حقیقت پر نزاکت جلوه بود
تا به بزم آیم زخلوت سوخت رنگ ناز من
لفظ شد از خودفروشی معنی بیرنگی‌ام
نیست غیر از من ‌کسی چون بوی‌ گل غماز من
دل به هر اندیشه طاووس بهاری دیگر است
در چه رنگ افتاده است آیینهٔ ‌گلباز من
مشت خاکی بودم آشوب نفس گل کرده‌ام
ناله‌ای‌ کز سرمه جوشاندم بس است اعجاز من
داغ شو ای پرسش از کیفیت حال سپند
نغمه‌ای دارم‌ که آتش می‌زند در ساز من
گوش ‌گو محرم نوای پردهٔ عجزم مباش
اینقدر ها بسکه تا دل می‌رسد آواز من
با مزاج هستی‌ام ربطی ندارد عافیت
رنگ تصوبر دلم خونست و بس پرواز من
شمع را در بزم بهر سوختن آورده است
فکر انجامم مکن‌ گر دیده‌ای آغاز من
چشم تا بر هم زنم زین دامگاه آزاده‌ام
در خم مژگان وطن دارد پر پرواز من
اینقدر بیدل به دام حیرت دل می‌تپم
ره ز من بیرون ندارد فکر گردون تاز من

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

حیرت آهنگم که می‌فهمد زبان راز من
گوش بر آیینه نه تا بشنوی آواز من
هوش مصنوعی: من در شگفتی‌ام که آهنگ (موسیقی) من چه طور می‌تواند زبان پنهان من را درک کند. به آینه نگاه کن تا صدای مرا بشنوی.
ناله‌ها در سینه از ضبط نفس خون کرده‌ام
آشیان لبریز نومیدی‌ست از پرواز من
هوش مصنوعی: در دل من حسرت و غم فراوانی وجود دارد و این باعث شده که نتوانم نفس بکشمو از این رو دیگر امیدی به پرواز و آزادی ندارم. زندگی‌ام پر از ناامیدی و احساس محدودیت است.
حسن اظهار حقیقت پر نزاکت جلوه بود
تا به بزم آیم زخلوت سوخت رنگ ناز من
هوش مصنوعی: زیبایی بیان حقیقت به گونه‌ای با ظرافت و دلنشین بود که باعث شد تا در مجالس حاضر شوم و از تنهایی خود بیرون آیم، در حالی که رنگ لطافت و ناز من تحت تأثیر این جلوه سوزانیده شده است.
لفظ شد از خودفروشی معنی بیرنگی‌ام
نیست غیر از من ‌کسی چون بوی‌ گل غماز من
هوش مصنوعی: تنها من هستم که می‌توانم درک کنم که از خودم چیزی کم نمی‌گذارم. هیچ‌کس به اندازه‌ی خودم نمی‌تواند حالت‌های پنهانم را نمایان کند، مانند بوی گل که نشان‌دهنده‌ی وجودش است.
دل به هر اندیشه طاووس بهاری دیگر است
در چه رنگ افتاده است آیینهٔ ‌گلباز من
هوش مصنوعی: دل به هر فکر و اندیشه‌ای مانند طاووس بهاری دیگر است. در این آینهٔ زیبا، رنگ و جلای جدیدی نمایان شده است.
مشت خاکی بودم آشوب نفس گل کرده‌ام
ناله‌ای‌ کز سرمه جوشاندم بس است اعجاز من
هوش مصنوعی: من مانند یک مشت خاک بودم که به خاطر نفس کشیدنِ گل، دچار آشفتگی شده‌ام. اکنون، ناله‌ای به وجود آورده‌ام که از عمق احساساتم جاری شده است، و این برای من کافی است تا نشان دهم توانایی‌ام چقدر شگفت‌انگیز است.
داغ شو ای پرسش از کیفیت حال سپند
نغمه‌ای دارم‌ که آتش می‌زند در ساز من
هوش مصنوعی: ای پرسشگر، به حالت من توجه کن، زیرا نغمه‌ای دارم که شعله‌ور می‌شود و در سازم آتش به‌پا می‌کند.
گوش ‌گو محرم نوای پردهٔ عجزم مباش
اینقدر ها بسکه تا دل می‌رسد آواز من
هوش مصنوعی: گوش کن، تو نباید به هر صدایی که از پرده‌ی ناتوانی من می‌آید، توجه کنی. به اندازه‌ای باید گوش فرا دهی که دل تو صدای من را بشنود.
با مزاج هستی‌ام ربطی ندارد عافیت
رنگ تصوبر دلم خونست و بس پرواز من
هوش مصنوعی: حالت و وضعیت وجودم به خوشی و آرامش ربطی ندارد، زیرا رنگ تصویر دل من تنها خون و درد است و پرواز من هم به همین وضعیت وابسته است.
شمع را در بزم بهر سوختن آورده است
فکر انجامم مکن‌ گر دیده‌ای آغاز من
هوش مصنوعی: شمعی که در مهمانی برای سوختن آورده شده، به معنای این است که من خودم را برای از دست دادن آماده کرده‌ام. نگران پایان کار من نباش، چون تو تنها آغاز راه من را دیده‌ای.
چشم تا بر هم زنم زین دامگاه آزاده‌ام
در خم مژگان وطن دارد پر پرواز من
هوش مصنوعی: زمانی که چشم‌هایم را می‌بندم، احساس می‌کنم که دیگر در این تله نیستم و آزادانه پرواز می‌کنم. آن چشمان زیبا میهنم، همچون دنیایی بی‌پایان برای سفر و گشت و گذار من است.
اینقدر بیدل به دام حیرت دل می‌تپم
ره ز من بیرون ندارد فکر گردون تاز من
هوش مصنوعی: به شدت درگیر احساسات و افکار خودم هستم و نمی‌توانم از این وضعیت رهایی یابم؛ حتی افکار آسمان نیز نمی‌توانند مرا از این‌جا دور کنند.

حاشیه ها

1396/10/27 02:12
نوید جوان

بیت اول این غزل زیبا رو محمدرضا معتمدی روی تیتراژ ابتدایی مستند ایران خوانده است. به آهنگسازی عالی افشین عزیزی.