غزل شمارهٔ ۲۵۲۴
به پهلو ناوک درد که دارد گوشهگیر من
که میخواهد زمین هم جوشن از نقش حصیر من
چو دل خون جگرکافیست رزق ناگزیر من
همان پوشیدن مژگان چو چشم تر حریر من
چه امکانست پیچد نالهام درگنبد گردون
چو موج باده زین مینا برون جستهست تیر من
من مخمور صید مرغزارگلشن تاکم
به طبع خنده و میناست افسون صفیر من
به اقبال ضعیفیها نزاکت شوکتی دارم
که رفعت بر نمیدارد چو نقش پا سریر من
نفس هرگز رقم ساز تعلقها نمیباشد
به چندین لوح یک خط میکشد کلک دبیر من
الم پرورده یأسم مپرس از بیکسیهایم
گداز خویش میباشد چو طفل اشک شیر من
به این آثار موهومی تمیزی گر کنم حاصل
به چشم ذره مژگانی کند جسم حقیر من
به هر واماندگی ممنون بخت تیرهٔ خویشم
که چون سایه به پایکس نپیچیدهست قیر من
ندیدم جز تعلق هر قدر بال و پر افشاندم
چه سازد گر نه با دام و قفس سازد اسیر من
نشانم روشن است اما سر و برگ تسلیکو
هنوز ازکج خرامیها کماندار است تیر من
به سودای تمنا نقد خودکردم تلف بیدل
بجزحسرت نبود آبیکه شد صرف خمیرمن
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به پهلو ناوک درد که دارد گوشهگیر من
که میخواهد زمین هم جوشن از نقش حصیر من
هوش مصنوعی: کسی که به شدت دچار درد و رنج است، همیشه در گوشهای نشسته و در قلبش احساسی عمیق و پر از نقش و نگار دارد؛ او میخواهد که زمین هم از رنج و درد او آگاه باشد و بماند.
چو دل خون جگرکافیست رزق ناگزیر من
همان پوشیدن مژگان چو چشم تر حریر من
هوش مصنوعی: وقتی دل من از درد و رنج پر است، به همان اندازه هم رزق و روزی من فراهم میشود. چشمان اشکبار من مانند حریر نرم و لطیف است.
چه امکانست پیچد نالهام درگنبد گردون
چو موج باده زین مینا برون جستهست تیر من
هوش مصنوعی: آیا ممکن است صدا و نالهام به دورترین نقطه آسمان برسد، مانند اینکه موج شراب از این جام به بیرون پرتاب شده است، تیر من نیز به هدفش برخورد کند؟
من مخمور صید مرغزارگلشن تاکم
به طبع خنده و میناست افسون صفیر من
هوش مصنوعی: من مست و شاداب در باغی از گلها و تاکها هستم و لطافت و زیبایی زندگی مرا افسون کرده است. صدای خوش من نیز جادو میکند و دلها را مینوازد.
به اقبال ضعیفیها نزاکت شوکتی دارم
که رفعت بر نمیدارد چو نقش پا سریر من
هوش مصنوعی: من به خاطر ضعف اقبال خود، شجاعت و ارادهای دارم که از جایگاه بلند خود که شبیه رد پا بر روی تخت است، پایین نمیآید.
نفس هرگز رقم ساز تعلقها نمیباشد
به چندین لوح یک خط میکشد کلک دبیر من
هوش مصنوعی: نفس انسان هرگز نمیتواند وابستگیها و تعلقات را رقم بزند؛ زیرا با یک خط، مانند قلم یک نویسنده، همه چیز را در یک لوح مینویسد.
الم پرورده یأسم مپرس از بیکسیهایم
گداز خویش میباشد چو طفل اشک شیر من
هوش مصنوعی: از کسی نپرس که دلتنگی من از چه چیزی است. دلتنگی من مانند اشکهای یک کودک است که به خاطر دوری از شیر مادرش میریزد.
به این آثار موهومی تمیزی گر کنم حاصل
به چشم ذره مژگانی کند جسم حقیر من
هوش مصنوعی: اگر من بتوانم با این آثار خیالی به پاکی دست پیدا کنم، آنگاه وجود کوچک من میتواند به چشمانداز بزرگی تبدیل شود.
به هر واماندگی ممنون بخت تیرهٔ خویشم
که چون سایه به پایکس نپیچیدهست قیر من
هوش مصنوعی: در هر حالت ناامیدی، از بخت بد خود سپاسگزارم که مانند سایه به پای کسی نچسبیدهام.
ندیدم جز تعلق هر قدر بال و پر افشاندم
چه سازد گر نه با دام و قفس سازد اسیر من
هوش مصنوعی: در زندگی، هرچقدر هم که تلاش کنم و آزادانه پرواز کنم، باز هم نمیتوانم از وابستگیهای خود خلاص شوم. اگر هم به قفس و دام نتوانم برسم، این وابستگی همچنان مرا اسیر میکند.
نشانم روشن است اما سر و برگ تسلیکو
هنوز ازکج خرامیها کماندار است تیر من
هوش مصنوعی: نشان من واضح و روشن است، اما سر و برگ تسلیکو هنوز به خاطر پیچ و خمهای حرکات کماندار، درگیر و دچار مشکل است. تیر من نیز تحت تأثیر این حرکات قرار دارد.
به سودای تمنا نقد خودکردم تلف بیدل
بجزحسرت نبود آبیکه شد صرف خمیرمن
هوش مصنوعی: به خاطر آرزوی خواستهام، تمام داراییام را هدر دادم. بیدل، هیچ چیزی جز حسرت برای من باقی نماند، حتی آبی که صرف خمیر من شد.

بیدل دهلوی