گنجور

غزل شمارهٔ ۲۵۲۲

نیامد کوشش بیحاصل گردون به کار من
مگر از خاک بردارد مرا سعی غبار من
نهال ناله‌ام نشو و نمای طرفه‌ای دارم
دل هرکس گدازی دید گردید آبیار من
نمی‌دانم چه برق افتاده در بنیاد ادراکم
که داغ دل شرار کاغذی شد درکنار من
به وحشت نالهٔ آزادم از گردون چه غم دارد
اسیر طوق قمری نیست سرو جویبار من
تحیر جوهری گل کرده‌ام نومید پیدایی
مگر آیینه از تمثال خود گیرد عیار من
چو اجزای تخیل نامشخص هیاتی دارم
قلم در رنگ تصویری نزد صورت نگار من
ز بس بی‌انفعال دور باش عبرتم دارد
نمی‌گرید عرق هم بر ندامتهای کار من
رهایی پر فشان و مفت جمعیت گرفتاری
به فتراک نفس عمری‌ست می‌لرزد شکار من
نمی‌دانم هوس بهر چه می‌سوزد نفس یا رب
تو داری عالم نازی که ممکن نیست نار من
ز بس در یاد چشم او سراپا مستی‌ام بیدل
قدح بالید اگر خمیازه‌ گل کرد از خمار من

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نیامد کوشش بیحاصل گردون به کار من
مگر از خاک بردارد مرا سعی غبار من
هوش مصنوعی: تلاش‌های بیهوده آسمان هیچ تأثیری بر من نداشت، جز اینکه از خاک برمی‌خیزم و تلاش می‌کنم تا غبار خویش را بزدایم.
نهال ناله‌ام نشو و نمای طرفه‌ای دارم
دل هرکس گدازی دید گردید آبیار من
هوش مصنوعی: درختی از ناامیدی و درد در جانم رشد کرده است که هر کس سایه‌اش را می‌بیند، دلش به حال من می‌سوزد و مرا یاری می‌کند.
نمی‌دانم چه برق افتاده در بنیاد ادراکم
که داغ دل شرار کاغذی شد درکنار من
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چه عاملی باعث شده که در وجودم تغییراتی به وجود بیاید، طوری که احساسات و غم‌های من به شکل روشنی در کنارم یادآوری می‌شوند.
به وحشت نالهٔ آزادم از گردون چه غم دارد
اسیر طوق قمری نیست سرو جویبار من
هوش مصنوعی: آزادی من از آسمان و دنیا ناله می‌کند، اما اسیر طوق پرندهٔ قمری نمی‌تواند از نالهٔ من نگران باشد؛ من در جویبارم مثل سروی استوارم.
تحیر جوهری گل کرده‌ام نومید پیدایی
مگر آیینه از تمثال خود گیرد عیار من
هوش مصنوعی: من در حیرت و سردرگمی مانده‌ام و به دنبال نشانه‌ای از خودم هستم. انگار که فقط آینه می‌تواند تصویر من را به نمایش بگذارد و من از آشکار شدن خود ناامید شده‌ام.
چو اجزای تخیل نامشخص هیاتی دارم
قلم در رنگ تصویری نزد صورت نگار من
هوش مصنوعی: من همانند اجزای نامشخص یک تصویر در خیالم، نقشی دارم که قلمم به رنگ‌ها به آن زندگی می‌بخشد و نزد چهره‌ی نقاشی‌ام قرار دارد.
ز بس بی‌انفعال دور باش عبرتم دارد
نمی‌گرید عرق هم بر ندامتهای کار من
هوش مصنوعی: به خاطر این که همواره از کارهایم بی‌تاثیر و خنثی بوده‌ام، دیگر نه حالم آنقدر بد است که اشک بریزم و نه حتی عرقی بر پیشانی‌ام برای پشیمانی از این کارها.
رهایی پر فشان و مفت جمعیت گرفتاری
به فتراک نفس عمری‌ست می‌لرزد شکار من
هوش مصنوعی: آزادی پر از شور و شوق، اما در عین حال، انبوهی از مشکلات و دشواری‌ها به خاطر اسارت نفس، به عمر من مربوط می‌شود و من به خاطر این مشکلات همچنان در تلاطم هستم.
نمی‌دانم هوس بهر چه می‌سوزد نفس یا رب
تو داری عالم نازی که ممکن نیست نار من
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چرا نفس من به آرزوهایم می‌سوزد. خدایا، تو جهانی زیبا و دوست‌داشتنی داری که آتش احساسات من هرگز به آن نمی‌رسد.
ز بس در یاد چشم او سراپا مستی‌ام بیدل
قدح بالید اگر خمیازه‌ گل کرد از خمار من
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه همیشه چشم او در خاطر من است، سرشار از مستی هستم. اگر گل از خماری من خمیازه‌ای کشید، یعنی تاثیر حال من بر او آنقدر زیاد است که حتی گل هم تحت تاثیر قرار گرفته است.

حاشیه ها

رهـــــایی پر فشان و مفت جمعیت گرفتاری
به فتراک نفس عمری‌ست می‌لرزد شکار من
حضرت بیدل