گنجور

غزل شمارهٔ ۲۵۲۱

سوخته لاله‌زار من رفته گل از کنار من
بی‌تو نه رنگم و نه بو ای ‌قدمت بهار من
دوش نسیم مژده‌ای گل به سر امید زد
کز ره دور می‌رسد سرو چمن سوار من
گر به تبسمی رسد صبح بهار وعده‌ات
آینه موج‌گل زند تا ابد از غبار من
گر همه زخم خورده‌ام گل زکف تو برده‌ام
باغ حناست هر کجا خون چکد از شکار من
فرصت دیگرم‌ کجاست تا کنم آرزوی وصل
راه عدم سپید کرد شش جهت انتظار من
عکس تحیر آب و رنگ منفعل است از آینه
گرد نفس نمی‌کند هستی من ز عار من
آه سپند حسرتم ‌گرمی مجمری ندید
سوختنم همان بجاست ناله نکرد کار من
کاش به‌ وامی از عرق حق وفا ادا شود
نم نگذاشت در جبین گریهٔ شرمسار من
خاک تپیدنم ‌که برد گرد مرا به‌کوی تو
بنده حیرتم که کرد آینه‌ات دچار من
ظاهر و باطن دگر نیست به ‌ساز این بساط
تا من و تو اثر نواست نغمهٔ توست تار من
گربه سپهرم التجاست ورمه و مهرم آشناست
بیدل بیکس توام غیر تو کیست یار من

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سوخته لاله‌زار من رفته گل از کنار من
بی‌تو نه رنگم و نه بو ای ‌قدمت بهار من
هوش مصنوعی: در گلزار لاله‌ها، همه چیز پژمرده و سوخته است و بدون تو، نه رنگی دارم و نه عطری. ای موجودی که مانند بهار برای من ارزشمندی، حضور تو برایم بسیار مهم است.
دوش نسیم مژده‌ای گل به سر امید زد
کز ره دور می‌رسد سرو چمن سوار من
هوش مصنوعی: شب گذشته نسیم ملایمی خبری خوش به گل داد که از راه دور، سرو زیبای چمن به سوی او می‌آید.
گر به تبسمی رسد صبح بهار وعده‌ات
آینه موج‌گل زند تا ابد از غبار من
هوش مصنوعی: اگر صبح بهار با لبخندی آغاز شود، وعده‌ات به گونه‌ای است که تا ابد در میان زیبایی‌های طبیعت و از دنیای غبارآلود من، نمایان خواهد بود.
گر همه زخم خورده‌ام گل زکف تو برده‌ام
باغ حناست هر کجا خون چکد از شکار من
هوش مصنوعی: اگرچه زخم‌های زیادی دارم، اما زیبایی و محبت تو را به دست آورده‌ام و هر جایی که خونم ریخته می‌شود، به خاطر عشق به توست.
فرصت دیگرم‌ کجاست تا کنم آرزوی وصل
راه عدم سپید کرد شش جهت انتظار من
هوش مصنوعی: فرصتی دیگر ندارم که آرزو کنم به وصالی برسم، در حالی که هیچ‌چیز به عنوان نشانه‌ای از آن در دسترس نیست و در انتظارم شش جهت به حالت عدم درآمده است.
عکس تحیر آب و رنگ منفعل است از آینه
گرد نفس نمی‌کند هستی من ز عار من
هوش مصنوعی: تصویر حیرت آب و رنگ در آینه به شکلی است که نشان می‌دهد وجود من تحت تأثیر عیب و نقص‌های من قرار دارد و نمی‌تواند خود را به طور کامل نمایان کند.
آه سپند حسرتم ‌گرمی مجمری ندید
سوختنم همان بجاست ناله نکرد کار من
هوش مصنوعی: حسرت من مانند آتش سوزانی است که هیچ کسی برای آن غمگین نیست. از سوختن من کسی خبر ندارد و من هم نمی‌توانم ناله کنم.
کاش به‌ وامی از عرق حق وفا ادا شود
نم نگذاشت در جبین گریهٔ شرمسار من
هوش مصنوعی: ای کاش طعم عرق شرم، به گونه‌ای به من بازگردد که نشانی از اندوه و تاسف در پیشانی‌ام باقی نگذارد.
خاک تپیدنم ‌که برد گرد مرا به‌کوی تو
بنده حیرتم که کرد آینه‌ات دچار من
هوش مصنوعی: خاکی که به من تعلق دارد، به‌گونه‌ای مرا به سمت خانه‌ات هدایت کرد و من در حیرت هستم که چگونه تصویر تو بر من تأثیر گذاشته و مرا دچار احساسات عجیبی کرده است.
ظاهر و باطن دگر نیست به ‌ساز این بساط
تا من و تو اثر نواست نغمهٔ توست تار من
هوش مصنوعی: ظاهر و باطن دیگر با هم تفاوتی ندارند. این شادمانی را بساز که من و تو تحت تأثیر نوا و آهنگ یکدیگر هستیم؛ نغمه‌ای که تو می‌زنی، تار و strings من را به صدا در می‌آورد.
گربه سپهرم التجاست ورمه و مهرم آشناست
بیدل بیکس توام غیر تو کیست یار من
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر احساس تنهایی و جدایی خود را بیان می‌کند. او به آسمان خود (سپهر) اشاره می‌کند که تنها طلب یاری از او دارد، و از عشق و دوستی‌اش سخن می‌گوید که فقط با یک نفر آشناست. در نهایت، شاعر از خود می‌پرسد که غیر از آن شخص، چه کسی یار او می‌تواند باشد. این احساس عمیق وابستگی و درک تنهایی در زندگی‌اش را به تصویر می‌کشد.

حاشیه ها

1393/08/25 09:10
بهرام شاهی

بیت پایانی را، شادروان استاد محمد حسین سراهنگ، موسیقیدان برجسته افغان، که خود از بیدل-شناسانِ بنام است، در کنسرت خویش در کابل در سال 1983 میلادی چنین میخواند:
نی به سپهرم التجاست، نی مه و مهرم آشناست
بیدل بیکسِ تو ام، غیرِ تو کیست یار من؟
من نمیدانم ماخذ شادروان سراهنگ چه کتاب یا نوشته ای بوده اما به دو شوند (دلیل) قولِ استاد سراهنگ را درست تر میشمارم:
نخست: رابطه طبیعیِ مصرع نخست با مصرع دوم، در قولِ استاد، بسیار منطقی تر و پُر-معنا تر است؛ شاعر می گوید: نه به فلان (سپهر) امید دارم و نه به بهمان (ماه و مهر) آشنایی! منِ بیکس (تنها) از آن تو هستم. به جز تو چه کس را دارم؟
حال آنکه در متن مندرج در گنجور، معنا چنین میشود: "(حتی" اگر به آسمان امید داشته باشم و "حتی" اگر با ماه و خورشید آشنا باشم، "نهایتاً" منِ بیکس "تنها" از آنِ تو هستم. به جز تو چه کس را دارم؟"
همچنان که می بینید، با وجود افزودنِ دو واژه "حتی" و "نهایتاً" (از سویِ این کمترین، نگارنده این سطور، به منظور یافتن بهترین معنا)، شعر همچنان می لنگد و کمابیش بی معناست. حتی می توان گفت که در متنِ گنجور، برداشتی که از مصرعِ دوم می شود، بر آخشیجِ (= بر ضدّ، متضادِ ) ادعایِ شاعر در مصرع اول است زیرا که: در مصرع دوم می گوید که هیچکس را (به جز فردِ دلخواهِ) خویش ندارد حال آن که در مصرع دوم، دست کم به طور ضمنی، مدعی امید داشتن به آسمان و آشنایی با ماه و خورشید است.
دوم: همین که مرجعِ معتبری چون شادروان استاد سراهنگ این بیتِ بیدل را چنین بخواند، به گمانِ این کمترین، حجت است و کافی ست.
برای این اجرایِ استاد، آدرس زیر (یوتیوب) را ببینید:
پیوند به وبگاه بیرونی

1393/08/25 09:10
بهرام شاهی

تصحیح:
با پوزش، حتی در بازخوانیِ نوشتهِ خویش، درنیافتم که در پاراگراف سوم، درست پیش از عبارتِ "..،دست کم به طور ضمنی،..."، میبایستی بنویسم "مصرع اول". اما نوشته ام: "مصرع دوم" که البته ناددرست است.
باز، پوزش از این بی دقتی!
بهرام

1394/11/14 20:02

سلام . اگر ممکنه معنای کامل شعر بیدل را برایم ارسال کنید منظورم مفهوم کلی شعر است.. سوخته لاله زار من رفته گل از کنارمن........
متشکرم