غزل شمارهٔ ۲۵۱۵
جانکنیها چیده هستی تا عدم بنیاد من
بیستون زار است هر جا میرسد فرهاد من
اضطرابم درکمین وعدهٔ فردا گداخت
دانه افکندهست بیرون قفس صیاد من
نقش تصویرم قبول رنگ جمعیت نداشت
خامه بست از موی مجنون صنعت بهزاد من
سیلییگر میکند باگردش رنگم طرف
صدگلستان بهله میپوشدکف استاد من
قلقل مینای دل یارب صفیر یادکیست
رنگهای رفته بر میگردد از فریاد من
از مقیمان تغافلخانهٔ ناز توام
روزگاری شدکه یادم رفته است از یاد من
دود شمعم فطرت آشوب دماغکس مباد
خواب پر دور اوفتاد از سایهٔ شمشاد من
بر نفس تا چند باید چیدنم خشت ثبات
کاه دیوار عدم صرفست در بنیاد من
آه نگذشتم ز نیرنگ تعلق زار جسم
شدگره درکوچهٔ نی نالهٔ آزاد من
عرض جوهر شد حجاب معنی اگاهیام
دیده در مژگان نهفت آیینهٔ فولادمن
جز عرق چیزی نگردد حاصل ازکسبکمال
خاک بودم آب گشتم اینک استعداد من
جور گردون بیدل از دست ضعیفی میکشم
نالهٔ نگذشته بر لب از که خواهد داد من
غزل شمارهٔ ۲۵۱۴: گلفزوش از پرتو شمع من است این انجمنغزل شمارهٔ ۲۵۱۶: تمثال فنایم چه نشان؟ کو اثر من
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جانکنیها چیده هستی تا عدم بنیاد من
بیستون زار است هر جا میرسد فرهاد من
هوش مصنوعی: جان کندنها و تلاشهای بسیار در زندگی باعث شده که من وجودم را بسازم. اما در برابر نبودن و عدم، بنای من همچون کوه بیستون نابود است و هر جا که به آن رسید، سختیها و دردهای فرهاد را نشان میدهد.
اضطرابم درکمین وعدهٔ فردا گداخت
دانه افکندهست بیرون قفس صیاد من
هوش مصنوعی: احساس نگرانی من به خاطر وعدهی فردا در حال افزایش است. مانند دانهای که از قفس صیاد بیرون افتاده و آزاد شده است.
نقش تصویرم قبول رنگ جمعیت نداشت
خامه بست از موی مجنون صنعت بهزاد من
هوش مصنوعی: نقش تصویر من نتوانست رنگ و لطافت جمعیت را به خوبی نشان دهد؛ قلمی که بر روی موهای مجنون کار کرده، هنر بهزاد را به تصویر کشیده است.
سیلییگر میکند باگردش رنگم طرف
صدگلستان بهله میپوشدکف استاد من
هوش مصنوعی: اگر کسی با زیبا روییاش به من سیلی بزند، من از آن طرف به صد گلستان میروم و خود را با گلی که از استاد برگزیدهام، میپوشانم.
قلقل مینای دل یارب صفیر یادکیست
رنگهای رفته بر میگردد از فریاد من
هوش مصنوعی: دل من، که با یاد تو زنده است، مانند مینا (نوعی ظرف شیشهای) به صدا در میآید. رنگهای فراموششدهای که در میرامد، دوباره از فریاد دل من به زندگی برمیگردند.
از مقیمان تغافلخانهٔ ناز توام
روزگاری شدکه یادم رفته است از یاد من
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که در ناز و کریمی که تو داری زندگی میکنم، به حدی که فراموش کردهام خودم را فراموش کنم.
دود شمعم فطرت آشوب دماغکس مباد
خواب پر دور اوفتاد از سایهٔ شمشاد من
هوش مصنوعی: من مانند دود شمعی هستم که هیچکس نباید در آرامش ذهن خود دچار آشفتگی شود. خواب عمیق کسی نباید به خاطر سایهٔ من مختل گردد.
بر نفس تا چند باید چیدنم خشت ثبات
کاه دیوار عدم صرفست در بنیاد من
هوش مصنوعی: تا کی باید بر روی نفس خود مانند خشتهای ثبات بسازم؟ چرا که دیوار وجودم تنها از کاه عدم ساخته شده است.
آه نگذشتم ز نیرنگ تعلق زار جسم
شدگره درکوچهٔ نی نالهٔ آزاد من
هوش مصنوعی: آه، من از فریب تعلق رهایی نیافتم، و جسمم در کوچههای نالهام گرفتار شده است.
عرض جوهر شد حجاب معنی اگاهیام
دیده در مژگان نهفت آیینهٔ فولادمن
هوش مصنوعی: جوهر و حقیقت وجود من باعث شده که درک و معنای واقعی را از دیدگانم پنهان کنم، مانند اینکه تصویر در آینهای از فولاد قابل مشاهده نیست.
جز عرق چیزی نگردد حاصل ازکسبکمال
خاک بودم آب گشتم اینک استعداد من
هوش مصنوعی: از کار و تلاش، تنها چیز واقعی که به دست میآید، عرق و زحمت است. من از خاک به وجود آمدهام و اکنون با تلاش و کوشش، به مرحلهای از پختگی و آمادگی رسیدهام.
جور گردون بیدل از دست ضعیفی میکشم
نالهٔ نگذشته بر لب از که خواهد داد من
هوش مصنوعی: من از ظلم و سختیهای زندگی ناله میزنم، اما کسی نیست که به داد من برسد و من نمیدانم دیگران چه حسی دارند یا چه بر من گذشته است.

بیدل دهلوی