غزل شمارهٔ ۲۵۱۳
ز شوخی تا قدح میگیرد آن بیدار مست من
به چینی خانهٔ افلاک میخندد شکست من
خیالش نقش امکان محو کرد از صفحهٔ شوقم
به صورت پی نبرد آیینهٔ معنیپرست من
چو آن آتش که دود خویش داغ حسرتش دارد
نگردید از ضعیفی سایهٔ من زیر دست من
به نظم عافیت در فتنهزار کشور هستی
لب و چشمیست گر مقدور باشد بند و بست من
به تحقیق عدم افتادم و در خود نظر کردم
گرفت آیینه نیز از امتیاز نیست هست من
به هر جا پا بیفشردم ز وحشت صرفه کم بردم
نگین نقشم، گشاد بال و پر دارد نشست من
به رنگ غنچه لبریز بهار آفتم بیدل
نفس گر میکشم میآید آواز شکست من
غزل شمارهٔ ۲۵۱۲: به وهم این و آن خون شد دل غفلتپرست منغزل شمارهٔ ۲۵۱۴: گلفزوش از پرتو شمع من است این انجمن
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز شوخی تا قدح میگیرد آن بیدار مست من
به چینی خانهٔ افلاک میخندد شکست من
هوش مصنوعی: از شوخی و بازیگوشی، آن مست بیدار من تا وقتی که دستش به جام میرسد، به خانهٔ آسمانها میخندد و به شکست من میخندد.
خیالش نقش امکان محو کرد از صفحهٔ شوقم
به صورت پی نبرد آیینهٔ معنیپرست من
هوش مصنوعی: او با خیال خود به طور کامل از صفحهی شوق من محو شد، به طوری که آینهای که به دنبال معناست نتوانست تصویرش را ببیند.
چو آن آتش که دود خویش داغ حسرتش دارد
نگردید از ضعیفی سایهٔ من زیر دست من
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که همچون آتش دودی که حسرت و داغ زودگذرش را با خود دارد، من به خاطر ضعف و ناتوانیم، اثر و سایهام را بر دیگران نمیتوانم برسانم. دلیلی برای ایجاد حسرت و ندامت از دست دادن قدرت و تاثیرگذاری را در خود احساس میکنم.
به نظم عافیت در فتنهزار کشور هستی
لب و چشمیست گر مقدور باشد بند و بست من
هوش مصنوعی: در شرایط سخت و پرتنش جامعه، وجود افرادی که بتوانند مراقب و نگهدار باشند، مانند لب و چشم هستند. اگر به من اجازه داده شود، سعی میکنم با تدبیر و مدیریت، اوضاع را ساماندهی کنم.
به تحقیق عدم افتادم و در خود نظر کردم
گرفت آیینه نیز از امتیاز نیست هست من
هوش مصنوعی: به راستی من به درک عدم رسیدم و درون خود را بررسی کردم. همچنین، متوجه شدم که آیینه نیز از ویژگیها و تمایزات من نیست و تنها وجود من است که مهم است.
به هر جا پا بیفشردم ز وحشت صرفه کم بردم
نگین نقشم، گشاد بال و پر دارد نشست من
هوش مصنوعی: هر کجا قدم نهادم، از ترس و نگرانی کمتر شدم و نقش نگین من، بال و پر گشادهای دارد و اکنون در اینجا نشستهام.
به رنگ غنچه لبریز بهار آفتم بیدل
نفس گر میکشم میآید آواز شکست من
هوش مصنوعی: بهشت با جلوههای رنگارنگ و شادابش دلها را پر میکند. هنگام دیوانگی و شور زندگی، وقتی که کمکم نفس میکشم، صدای درد و شکستی که در درونم هست به گوش میرسد.

بیدل دهلوی