گنجور

غزل شمارهٔ ۲۵۱۱

محیط جلوهٔ او موج خیز است از سراب من
ز شبنم آب در آیینه دارد آفتاب من
به تحقیق چه پردازم‌ که از نیرنگ دانشها
دلیل وحدت خویش است هر جا در نقاب من
قناعت ساغر حیرت غم و شادی نمی‌داند
چو شبنم‌ گوشهٔ چشمی‌ست مینای شراب من
غبارم را تپیدن دارد از ذوق فنا غافل
همان خاکم اگر آرام‌ گیرد اضطراب من
ندانم با کدامین ذره سنجم هستی خود را
که در وزن‌ کمی بسیار پیش آید حساب من
به راحت تهمتی دارم ز احوالم چه می‌پرسی
چو مخمل هم به چشم دیگران دریاب خواب من
به هر بی‌ آبرویی چشمهٔ آیینهٔ یأسم
که نقش هر دو عالم شسته می‌جوشد ز آب من
به غیر از نفی خویش اثبات عشرت مشکل است اینجا
کتانم پنبه گردد تا ببالد ماهتاب من
به تدبیر دگر از خواب غفلت بر نمی‌خیزم
ز هم پاشیدن اعضا مگر باشد گلاب من
به پیری چون سحر رفت از سرم سودای جمعیت
ورق‌ گرداند آخر ربط اجزا از کتاب من
درین محفل ندارد هیچکس خون‌گرمی الفت
مگر از بیکسی بر اخگری چسبد کباب من
تهی از خود شدن بیدل به بی‌مغزی‌ کشید آخر
درین دریا پُر از خود بود چون‌ گوهر حباب من

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

محیط جلوهٔ او موج خیز است از سراب من
ز شبنم آب در آیینه دارد آفتاب من
هوش مصنوعی: محیط اطراف او همچون امواجی است که از سراب به وجود آمده‌اند. در حالی که آفتاب من در آینه، بازتابی از شبنم آب دارد.
به تحقیق چه پردازم‌ که از نیرنگ دانشها
دلیل وحدت خویش است هر جا در نقاب من
هوش مصنوعی: به راستی چه بگویم وقتی که نیرنگ دانش، دلیل یگانگی من است در هر جا که پنهان شده‌ام.
قناعت ساغر حیرت غم و شادی نمی‌داند
چو شبنم‌ گوشهٔ چشمی‌ست مینای شراب من
هوش مصنوعی: رضایت و اکتفا در زندگی مانند شبنم است که در گوشهٔ چشمی قرار دارد و به درستی نمی‌تواند بین غم و شادی تفاوت قائل شود. این احساس شبیه به مینا (جام شراب) من است، که به حالت حیرت و تردید دچار است.
غبارم را تپیدن دارد از ذوق فنا غافل
همان خاکم اگر آرام‌ گیرد اضطراب من
هوش مصنوعی: من از شوق فنا، در حال تلاطم هستم و غبارم به جنبش درآمده است. اگر کمی آرامش پیدا کنم، همچنان همان خاکم و دیگر نخواهم توانست از اضطراب خود رها شوم.
ندانم با کدامین ذره سنجم هستی خود را
که در وزن‌ کمی بسیار پیش آید حساب من
هوش مصنوعی: نمی‌دانم با کدام قسمت از وجودم می‌توانم ارزش خود را بسنجم، زیرا با وجود کم بودن آن، ممکن است در محاسبه‌ام بسیار برتر به نظر بیاید.
به راحت تهمتی دارم ز احوالم چه می‌پرسی
چو مخمل هم به چشم دیگران دریاب خواب من
هوش مصنوعی: من به راحتی می‌توانم از حال و روزم به تو بگویم، اما چرا می‌پرسی؟ مثل لایه‌های مخمل نرم و لطیف، دیگران خواب و غم‌های من را نمی‌بینند.
به هر بی‌ آبرویی چشمهٔ آیینهٔ یأسم
که نقش هر دو عالم شسته می‌جوشد ز آب من
هوش مصنوعی: در هر کس که بی‌آبرو باشد، چشمه‌ای از یأس و ناامیدی وجود دارد که از آب من می‌جوشد و تصویر هر دو جهان را پاک می‌کند.
به غیر از نفی خویش اثبات عشرت مشکل است اینجا
کتانم پنبه گردد تا ببالد ماهتاب من
هوش مصنوعی: به جز اینکه خود را فراموش کنم، اثبات شادی و خوشبختی در اینجا سخت است. اینجا به مانند کتان نرم می‌شوم تا بتوانم درخشش ماهتاب خود را بیشتر کنم.
به تدبیر دگر از خواب غفلت بر نمی‌خیزم
ز هم پاشیدن اعضا مگر باشد گلاب من
هوش مصنوعی: من به هیچ عنوان از خواب غفلت بیدار نمی‌شوم و تنها زمانی ممکن است تغییر کنم که اعضای وجودم از هم بپاشند و آن وقت شاید نشان از گلاب وجودم باشد.
به پیری چون سحر رفت از سرم سودای جمعیت
ورق‌ گرداند آخر ربط اجزا از کتاب من
هوش مصنوعی: در دوران پیری، مانند صبح زود که افکاری از سرم می‌رود، دیگر تمایلی به جمع کردن حواشی ندارم و در نهایت، ارتباط اجزای زندگی‌ام را همچون برگی از کتابم ورق می‌زنم.
درین محفل ندارد هیچکس خون‌گرمی الفت
مگر از بیکسی بر اخگری چسبد کباب من
هوش مصنوعی: در این جلسه، هیچ‌کس احساس دوستی و گرمی ندارد، مگر اینکه با اندکی تنهایی، آتش عشق من را که مانند کباب در حال پختن است، لمس کند.
تهی از خود شدن بیدل به بی‌مغزی‌ کشید آخر
درین دریا پُر از خود بود چون‌ گوهر حباب من
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به این نکته اشاره می‌کند که با رهایی از خودخواهی و خودبینیش، به حالتی دست یافته که او را به عمق وجود و حقیقت نزدیک‌تر کرده است. او در مقایسه با دنیای زرق و برق و خودخواهانه، به ارزش‌های درونی و واقعی پی برده و به نوعی به خلوص و وضوح رسیده است. در این مسیر، او به تصویر گوهر و حباب اشاره می‌کند که از نظر حالی، هردو در آب وجود دارند، اما یکی از دیگری خالی و بی‌مغز است، در حالی که دیگر دارای ارزشی است که قابل لمس و درک است.