غزل شمارهٔ ۲۵۱۰
عرق دارد عنان احتیاج بینقاب من
ره صد دیر آتشخانه واکردهست آب من
به هر مویم گداز دل رگ ابری دگر دارد
چو مژگان سیلها خفتهست در موج سراب من
ز علم حسرت دیدار بختی در نظر دارم
که گردد خامشی صور قیامت در جواب من
چو آن گوهر که بعد از گم شدن جویند در خاکش
پریشان گشت اجزای جهان در انتخاب من
به خود تا میگشایم چشم از شرم آب میگردم
تنکروییست پر بیگانهٔ وضع حباب من
درین گلشن که شبنمکاری خجلت جنون دارد
گلم اما خیال رنگ میگیرد گلاب من
ز آتشخانهٔ امکان میسر نیست وارستن
به رنگ شعله حیرانم چه میخواهد شتاب من
نمو در مزرعم پای به دامن خفتهای دارد
ترشح ریزهٔ میناست در طبع سحاب من
ندانم در کمین انتظار کیستم یارب
ز بالین میدمد امشب پر پروانه خواب من
به بزم وصل نام هستی عاشق نمیگنجد
ز فکر سایه بگذر آفتاب است آفتاب من
به رنگ جوهر آیینه داغ حیرتم بیدل
نمیدانم چسان آسوده چندین پیچ و تاب من
غزل شمارهٔ ۲۵۰۹: نشاند عجزم بر آستانی که محوم از جیب تا به دامنغزل شمارهٔ ۲۵۱۱: محیط جلوهٔ او موج خیز است از سراب من
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عرق دارد عنان احتیاج بینقاب من
ره صد دیر آتشخانه واکردهست آب من
هوش مصنوعی: من در جستجوی نیازهایم، با وجود نداشتن حجاب و پوششی، تمام مسیرها و مشکلات را پشت سر گذاشتهام و به حقیقتی رسیدهام که همچون آبی در آتشخانهام.
به هر مویم گداز دل رگ ابری دگر دارد
چو مژگان سیلها خفتهست در موج سراب من
هوش مصنوعی: هر یک از موهایم به نوعی دلتنگی و درد را به تصویر میکشد، نوری که از گودالی عمیق سرازیر میشود و غم و اندوهی در آن نهفته است. اشکهای من مانند دریایی آرام در زیر سطح یک آب فریبنده پنهان شدهاند.
ز علم حسرت دیدار بختی در نظر دارم
که گردد خامشی صور قیامت در جواب من
هوش مصنوعی: از شناخت و دانشی که دارم، آرزوی دیدار بختی را در ذهن دارم که در آن زمان، سکوت ناگفتنی قیامت به عنوان پاسخی برای من باشد.
چو آن گوهر که بعد از گم شدن جویند در خاکش
پریشان گشت اجزای جهان در انتخاب من
هوش مصنوعی: مانند گوهری که پس از گم شدن، در زمین به دنبالش میگردند، اجزای جهانی که در اطراف من پراکنده شدهاند، به هم ریخته و متزلزل گشتهاند.
به خود تا میگشایم چشم از شرم آب میگردم
تنکروییست پر بیگانهٔ وضع حباب من
هوش مصنوعی: هر بار که به خودم نگاه میکنم، از شرم سرم را پایین میاندازم. وجودم شبیه حبابی است که پر از غریبهها و احساسات ناخواسته است.
درین گلشن که شبنمکاری خجلت جنون دارد
گلم اما خیال رنگ میگیرد گلاب من
هوش مصنوعی: در این باغی که شبنم به آن زیبایی و شگفتی خاصی میبخشد، من گل دارم اما فکر و خیال من رنگ و بویی شبیه گل سرخ میگیرد.
ز آتشخانهٔ امکان میسر نیست وارستن
به رنگ شعله حیرانم چه میخواهد شتاب من
هوش مصنوعی: از خانهٔ امکان نمیتوان رهایی یافت. در رنگ شعلهٔ آتش سرگردانم و نمیدانم که شتاب من به چه چیزی اشاره دارد.
نمو در مزرعم پای به دامن خفتهای دارد
ترشح ریزهٔ میناست در طبع سحاب من
هوش مصنوعی: رشد در زمین من بر اثر بارشهای باران لطیف و زیبایی است که در وجود من جاری است.
ندانم در کمین انتظار کیستم یارب
ز بالین میدمد امشب پر پروانه خواب من
هوش مصنوعی: نمیدانم در چه موقعیتی منتظر چیزی هستم. خدایا، دیشب خوابم پر از پروانههایی بود که دور میچرخیدند.
به بزم وصل نام هستی عاشق نمیگنجد
ز فکر سایه بگذر آفتاب است آفتاب من
هوش مصنوعی: در محفل وصال، عشق چنان گسترده است که نمیتوان به راحتی آن را درک کرد. باید از افکار و خیالات رهایی یافت تا به روشنایی و حقیقتی که در این وصال نهفته است، دست پیدا کرد. عشق من همچون آفتاب است که همه چیز را روشن میکند.
به رنگ جوهر آیینه داغ حیرتم بیدل
نمیدانم چسان آسوده چندین پیچ و تاب من
هوش مصنوعی: به رنگ جوهر آیینه، به حالت شگفتزده و بیخبر از وضعیت خودم اشاره دارد. نمیدانم چطور توانستهام در میان این همه فراز و نشیب، آرامش پیدا کنم.

بیدل دهلوی