غزل شمارهٔ ۲۵۰۱
ز پابوسش بهار عشرت جاوید سامانکن
چمن تا در برت غلتد حنایی را گریبان کن
اثر پروردهٔ یاد نگاه اوست اجزایم
ز خاکم سرمهکش در دیده و عریان غزالان کن
به تمثال حباب از بحر تا کی منفعل باشی
دوییتا محو گردد خانهٔ آیینه ویرانکن
درین گلشن که بال افشانی رنگست بنیادش
توهم آشیانی در نوای عندلیبان کن
غبارت چون سحر در بال عنقا آشیان دارد
به ذوق امتحان رنگی اگر داری پر افشانکن
به شور ما و من تا چند جوشد شوخی موجت
دمی در جیب خاموشی نفس دزیده توفان کن
صفای عافیت تشویش صیقل برنمی دارد
اگر آسودگی خواهی چو سنگ آیینه پنهان کن
تحیر میزند موج از غبار عرصهٔ امکان
نم اشکی اگر در لغزش آیی ناز جولان کن
شکوه همتت آیینه در ضبط نفس دارد
هوا را گر مسخر کردهای تخت سلیمان کن
ندارد قدردانی جز ندامت کوشش همت
به دست سوده چندی خدمت طبع پشیمان کن
بهار هستی، انداز پر طاووس میخواهد
به یک مژگان گشودن سیر چندین چشم حیران کن
چو صبح از صنعت وارستگی غافل مشو بیدل
بهچین دامنی طرح شکست رنگ امکانکن
غزل شمارهٔ ۲۵۰۰: ترشح مایهای ناز دلی را محو احسانکنغزل شمارهٔ ۲۵۰۲: دل پیش نظر گیر سر و برگ نمو کن
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز پابوسش بهار عشرت جاوید سامانکن
چمن تا در برت غلتد حنایی را گریبان کن
هوش مصنوعی: از پایش بهار شادی ابدی بساز و چمنی را آماده کن تا وقتی کنیزکی با لبهای حنایی در آغوشت بیفتد.
اثر پروردهٔ یاد نگاه اوست اجزایم
ز خاکم سرمهکش در دیده و عریان غزالان کن
هوش مصنوعی: نگاه او بر روح و جسم من تاثیر عمیقی گذاشته است؛ من از خاک ساخته شدهام و چشمانم مانند سرمه درخشان است. در این حالت، گویی عریان و بدون حفاظم، مانند غزالانی که در دشت هستند.
به تمثال حباب از بحر تا کی منفعل باشی
دوییتا محو گردد خانهٔ آیینه ویرانکن
هوش مصنوعی: تا کی میخواهی به تصویر حبابی دریا وابسته بمانی؟ باید بگذاری که خانهٔ آیینهات ویران شود و محو گردد.
درین گلشن که بال افشانی رنگست بنیادش
توهم آشیانی در نوای عندلیبان کن
هوش مصنوعی: در این باغی که رنگ و زیبایی آن هوا را پر کرده است، باور زندگی مانند یک لانه است. آواز پرندگان خوشنوایی را بشنو و لذت ببر.
غبارت چون سحر در بال عنقا آشیان دارد
به ذوق امتحان رنگی اگر داری پر افشانکن
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و لطافت تمثیل میکند که مانند غبار، وجود علم و ذوق در آسمان بلندی قرار دارد. اگر در جان خود ذوق و استعدادی برای امتحان و تجربه کردن زندگی و رنگهای مختلف آن دارید، باید این استعداد را به نمایش بگذارید و به اوج برسانید.
به شور ما و من تا چند جوشد شوخی موجت
دمی در جیب خاموشی نفس دزیده توفان کن
هوش مصنوعی: تا چه زمانی این شور و شعف ما و تو ادامه خواهد داشت؟ چرا که در لحظهای کوتاه، در سکوتی عمیق، توفانی به پا خواهد شد که تمام آرامش را تحت تأثیر قرار میدهد.
صفای عافیت تشویش صیقل برنمی دارد
اگر آسودگی خواهی چو سنگ آیینه پنهان کن
هوش مصنوعی: آرامش در زندگی نمیتواند باعث افزایش احساس ناامیدی و نگرانی شود. اگر به دنبال آرامش هستی، باید مانند یک سنگ شفاف که در آن چیزها انعکاس نمییابند، خودت را از اشکالات و مشکلات پنهان کنی.
تحیر میزند موج از غبار عرصهٔ امکان
نم اشکی اگر در لغزش آیی ناز جولان کن
هوش مصنوعی: موجها از غبار دنیای ممکن گیج و حیرتزده شدهاند، به شرطی که از گوشهٔ آن، قطرهای اشک بر زمین بریزد، پس با ناز و لطافت به حرکت ادامه بده.
شکوه همتت آیینه در ضبط نفس دارد
هوا را گر مسخر کردهای تخت سلیمان کن
هوش مصنوعی: اگر همت و ارادهات بزرگ باشد، میتواند به مانند آینهای نفس را کنترل کند و اگر توانستهای جهان را زیر سلطهات قرار دهی، میتوانی مانند سلیمان بر تخت قدرت بنشینی.
ندارد قدردانی جز ندامت کوشش همت
به دست سوده چندی خدمت طبع پشیمان کن
هوش مصنوعی: هرگز ارزیابی و قدردانی مادی و واقعی، جز با پشیمانی، حاصل نمیشود. تلاش و کوشش میتواند برای مدتی منجر به دستاوردهایی شود، اما در نهایت ممکن است طبیعت انسان را به توبه و اندوه وا دارد.
بهار هستی، انداز پر طاووس میخواهد
به یک مژگان گشودن سیر چندین چشم حیران کن
هوش مصنوعی: بهار زندگی نیازمند زیبایی و شکوهی مانند بالهای طاووس است، که تنها با یک اشاره از مژگان میتوان چندین چشم را مجذوب و شگفتزده کرد.
چو صبح از صنعت وارستگی غافل مشو بیدل
بهچین دامنی طرح شکست رنگ امکانکن
هوش مصنوعی: وقتی صبح فرا میرسد، از میان برآمدن و نازکی روز غافل نشو. ای بیدل، با دقت و توجه، زیباییهای موجود در جهان را در دامنت بچین و طرحی از آنچه ممکن است را طراحی کن.
حاشیه ها
1395/06/25 08:08
امیر
به گمانم در بیت ششم مصرع دوم باید اینگونه باشد:
دمی در جیب خاموشی نفس دزدیده توفان کن
حرف «دال» دزدیده، دزدیده شده است!!

بیدل دهلوی