گنجور

غزل شمارهٔ ۲۵

درین نه آشیان غیر از پر عنقا نشد پیدا
همه پیدا شد اما آن‌که شد پیدا نشد پیدا
تلاش مطلب نایاب ما را داغ کرد آخر
جهانی رنج گوهر برد جز دریا نشد پیدا
دل گمگشته می‌گفتند دارد گرد این وادی
به جست‌وجو نفسها سوختم اما نشد پیدا
فلک درگردش پرگار گم کرده‌ست آرامش
جهان تا سر برون آورد غیر از پا نشد پیدا
دلیل بی‌نشان در ملک پیدایی نمی‌باشد
سراغ ما کن از گردی کزین صحرا نشد پیدا
چه سازد کس نفس سررشتهٔ تحقیق کم دارد
تو گر داری دماغی جهد کن کز ما نشد پیدا
بهشت و کوثر از حرص و هوس لبریز می‌باشد
به عقبا هم رسیدم جز همین دنیا نشد پیدا
حضور کبریا تا نقش بستم عجز پیش آمد
برون احتیاج آثار استغنا نشد پیدا
سراغ رفتگان عمریست زین گلشن هوس کردم
به جای رنگ بویی هم از آن گلها نشد پیدا
به ذوق جستجو می‌باید از خود تا ابد رفتن
هزار امروز و فردا دی شد و فردا نشد پیدا
غم این تنگنایم برنیاورد از پریشانی
نفس آسودگی می‌خواست اما جا نشد پیدا
درین محفل به امید تسلی خون مخور بیدل
بیا در عالم دیگر رویم‌ اینجا نشد پیدا

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

درین نه آشیان غیر از پر عنقا نشد پیدا
همه پیدا شد اما آن‌که شد پیدا نشد پیدا
هوش مصنوعی: در این مکان، جز پرنده‌ای افسانه‌ای به نام عنقا، چیزی دیده نشد. همه چیز آشکار گردید، اما آن چیزی که واقعاً نمایان شد، دیگر قابل مشاهده نیست.
تلاش مطلب نایاب ما را داغ کرد آخر
جهانی رنج گوهر برد جز دریا نشد پیدا
هوش مصنوعی: تلاش ما برای یافتن چیزی ارزشمند، در نهایت ما را دچار درد و رنج کرد، چون جز دریا هیچ‌چیز دیگری پیدا نشد که بتواند آن را در خود جای دهد.
دل گمگشته می‌گفتند دارد گرد این وادی
به جست‌وجو نفسها سوختم اما نشد پیدا
هوش مصنوعی: دل گم‌شده‌ای می‌گفتند که در این راه به دنبال چیزی است و در میان این جست‌وجو، نفس‌هایش به تنگ آمده و سوخته، اما چیزی پیدا نکرده است.
فلک درگردش پرگار گم کرده‌ست آرامش
جهان تا سر برون آورد غیر از پا نشد پیدا
هوش مصنوعی: آسمان به دور خود می‌چرخد و آرامش دنیا را به هم ریخته است، به طوری که هیچ چیزی جز پاها از زیر زمین بیرون نیامده‌اند.
دلیل بی‌نشان در ملک پیدایی نمی‌باشد
سراغ ما کن از گردی کزین صحرا نشد پیدا
هوش مصنوعی: دلیل و نشانی از شناسایی در این دنیا وجود ندارد، پس از ما بپرس که هیچ نشانه‌ای از گرد و غبار و بیابان پیدا نشد.
چه سازد کس نفس سررشتهٔ تحقیق کم دارد
تو گر داری دماغی جهد کن کز ما نشد پیدا
هوش مصنوعی: اگر کسی در پی تحقیقات و بررسی‌ها کمبود توانایی داشته باشد، چه کار می‌تواند بکند؟ اگر تو در خود نیروی فکری و استعداد داری، تلاش کن؛ زیرا از ما چیزی به‌صورت واضح و روشن آشکار نشده است.
بهشت و کوثر از حرص و هوس لبریز می‌باشد
به عقبا هم رسیدم جز همین دنیا نشد پیدا
هوش مصنوعی: بهشت و کوثر پر از آرزوها و تمناهای دنیایی است و وقتی به بعد از مرگ نگاه می‌کنم، چیزی جز همین دنیای Materialistic پیدا نمی‌شود.
حضور کبریا تا نقش بستم عجز پیش آمد
برون احتیاج آثار استغنا نشد پیدا
هوش مصنوعی: هنگامی که عظمت و بزرگی حضورت را درک کردم و نقشی از آن را ترسیم کردم، حس عجز و ناتوانی من نمایان شد و برایم روشن شد که نیازمندی من هرگز از آثار بی‌نیازی تو قابل مشاهده نیست.
سراغ رفتگان عمریست زین گلشن هوس کردم
به جای رنگ بویی هم از آن گلها نشد پیدا
هوش مصنوعی: من مدت‌هاست که به یاد کسانی که از میان رفته‌اند، در این باغ دل‌انگیز دلتنگی می‌کنم، اما به جای رنگ و بوی گل‌ها، هرگز هیچ اثری از آن‌ها پیدا نشد.
به ذوق جستجو می‌باید از خود تا ابد رفتن
هزار امروز و فردا دی شد و فردا نشد پیدا
هوش مصنوعی: برای رسیدن به هنر و دانش، باید هر لحظه خود را جستجو کنیم و به پیش برویم. در این مسیر، انتظار برای فرداها فقط وقت را تلف می‌کند و هیچ‌گاه به نتیجه نخواهیم رسید.
غم این تنگنایم برنیاورد از پریشانی
نفس آسودگی می‌خواست اما جا نشد پیدا
هوش مصنوعی: غم این تنگنا و مشکلات باعث نشد که به آرامش برسم. گرچه دل من آرامش می‌خواست، اما هیچ نشانه‌ای از آن پیدا نشد.
درین محفل به امید تسلی خون مخور بیدل
بیا در عالم دیگر رویم‌ اینجا نشد پیدا
هوش مصنوعی: در این مهمانی، از شراب تسلی نخشک که غم و اندوهت را فراموش کنی، بیدل، بیا در عالمی دیگر برویم که در اینجا نتوانستیم خودمان را معرفی کنیم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۵ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1391/01/10 14:04
امیرهوشنگ علم بیگی

در مصرع اول بیت اخر (مید)صحیح نیست وبایستی(امید) باشد