گنجور

غزل شمارهٔ ۲۴۹۹

ای به عشرت متهم سامان درد سر مکن
صاف و دردی نیست اینجا وهم در ساغر مکن
شمع این محفل وبال گردن خویش است و بس
تا بود ممکن ز جیب خامشی سر بر مکن
زندگی مفتست اگر بی‌فکر مردن بگذرد
شعلهٔ خود را بیابان مرگ خاکستر مکن
تا توانی درکمین زحمت دلها مباش
همچو سیل از خاک این ویرانه‌ها سر بر مکن
لب‌ گشودن‌ کشتی عمرت به توفان می‌دهد
در چنین بحر بلای خامشی لنگر مکن
قسمتت زین گردخوان بی‌انتظار آماده است
خاک کن بر دیده اما حلقه بر هر در مکن
تا کجا خواهی به افسون نفس پرواز کرد
این ورق گردانده گیر آرایش دفتر مکن
ای هوس فرسای جولان خون جمعیت مریز
بر رگ هر جاده نقش پای خود نشتر مکن
هرکس اینجا قاصد پیغام اسرار خود است
از زبانم حرف او گر بشنوی باور مکن
دود دل تا خانهٔ خورشید خواهد شد بلند
یا رب این آیینه رو را محرم جوهر مکن
نخل‌ گلزار جنون از ریشه بیرون خوشنماست
ای خموشی نالهٔ ما را نفس پرور مکن
ترک زحمت گیر اگر زنگار خورد آیینه‌ات
انفعال سعی بیجا مزد روشنگر مکن
احتراز از شور امکان درس هر مجهول نیست
فهم در کار است اگر گوشی نداری‌ کر مکن
تا سلامت جان بری بیدل ازین‌ گرداب یأس
تشنه چون‌ گشتی بمیر اما لب خود تر مکن

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای به عشرت متهم سامان درد سر مکن
صاف و دردی نیست اینجا وهم در ساغر مکن
هوش مصنوعی: ای کسی که به لذت‌ها متهم شده‌ای، برای خود ایجاد مشکل نکن. اینجا هیچ دردی وجود ندارد، پس خیالات واهی در دل خود نپروران.
شمع این محفل وبال گردن خویش است و بس
تا بود ممکن ز جیب خامشی سر بر مکن
هوش مصنوعی: این شمع فقط برای روشنایی این محفل است و هیچ کار دیگری نمی‌تواند انجام دهد. تا زمانی که امکانش وجود دارد، از صحبت‌های بی‌فایده پرهیز کن.
زندگی مفتست اگر بی‌فکر مردن بگذرد
شعلهٔ خود را بیابان مرگ خاکستر مکن
هوش مصنوعی: زندگی ارزشی ندارد اگر بدون فکر و اندیشه بگذرد. مانند شعله‌ای که در بیابان مرگ خاموش می‌شود، خود را در زندگی خاموش نکن.
تا توانی درکمین زحمت دلها مباش
همچو سیل از خاک این ویرانه‌ها سر بر مکن
هوش مصنوعی: تا جایی که میتوانی، در کار دل‌ها مزاحم نشو، مانند سیل از این ویرانه‌ها سر بر نکن.
لب‌ گشودن‌ کشتی عمرت به توفان می‌دهد
در چنین بحر بلای خامشی لنگر مکن
هوش مصنوعی: هرگز زبان به سخن باز نکنید، زیرا بیان کردن می‌تواند شما را درگیر مشکلات کند. در این دریای پر از خطر، سکوت بهتر است و نباید در آنجا لنگر بیندازید.
قسمتت زین گردخوان بی‌انتظار آماده است
خاک کن بر دیده اما حلقه بر هر در مکن
هوش مصنوعی: نصیب تو از این دوری و فاصله آماده است، پس بر چشمانت خاک بپاش و به هیچ در بسته‌ای نرو.
تا کجا خواهی به افسون نفس پرواز کرد
این ورق گردانده گیر آرایش دفتر مکن
هوش مصنوعی: تا کی می‌خواهی با نیرنگ و فریب خودت را بالا ببری؟ این صفحه را برعکس کن و به زیبایی زندگی‌ات، ترتیب و نظم تازه‌ای ببخش.
ای هوس فرسای جولان خون جمعیت مریز
بر رگ هر جاده نقش پای خود نشتر مکن
هوش مصنوعی: ای آرزوی بی‌پایان، خون جمعیت را از خود دور کن و بر رگ هر جاده تصویری از خود نگذار که درد و آسیب به بار آورد.
هرکس اینجا قاصد پیغام اسرار خود است
از زبانم حرف او گر بشنوی باور مکن
هوش مصنوعی: هر کس در اینجا، حامل پیغام‌های پنهانی خود است. اگر از زبان من چیزی بشنوی، به آن اعتماد نکن.
دود دل تا خانهٔ خورشید خواهد شد بلند
یا رب این آیینه رو را محرم جوهر مکن
هوش مصنوعی: دود دل به سمت نور و روشنی خواهد رفت، اما ای پروردگار، این آینه را نباید به راز و اصل خود آشنا کنی.
نخل‌ گلزار جنون از ریشه بیرون خوشنماست
ای خموشی نالهٔ ما را نفس پرور مکن
هوش مصنوعی: درخت نخل زیبای باغ جنون، از ریشه‌هایش به خوبی نمایان است. ای سکوت، صدای ناله ما را با نفس خود پرورش مده.
ترک زحمت گیر اگر زنگار خورد آیینه‌ات
انفعال سعی بیجا مزد روشنگر مکن
هوش مصنوعی: اگر آینه‌ات کدر شده و زنگار گرفته، زحمت نبر و تلاش بی‌فایده نکن، بلکه بگذار تا نور و روشنی خودش آن را پاک کند.
احتراز از شور امکان درس هر مجهول نیست
فهم در کار است اگر گوشی نداری‌ کر مکن
هوش مصنوعی: اجتناب از شور و هیجان در مقابل ناشناخته‌ها همیشه ممکن نیست و برای درک مسائل، باید تلاش کنیم. اگر به این مسائل گوش نمی‌دهی، بهتر است کسی را به خودت نرسانی که منطق را بشنود.
تا سلامت جان بری بیدل ازین‌ گرداب یأس
تشنه چون‌ گشتی بمیر اما لب خود تر مکن
هوش مصنوعی: برای حفظ سلامتی جانت، ای بی‌دل، از این ورطه‌ی ناامیدی دوری کن. اگر به ناچار می‌میری، اما هرگز لب به سخن ناامیدانه مزن.