گنجور

غزل شمارهٔ ۲۴۹۵

به تماشای این چمن در مژگان فراز کن
ز خمستان عافیت قدحی‌ گیر و ناز کن
مشکن جام آبرو به تپشهای آرزو
عرق احتیاج را می مینای راز کن
مپسند آنقدر ستم ‌که به خست شوی علم
گره دست و دل ز هم مژه بگشا و باز کن
به چه افسانه مایلی‌که ز تحقیق غافلی
تو تماشا مقابلی ز خیال احترازکن
نه ظهوری‌ست نی خفا نه بقایی‌ست نی فنا
به تخیل حقیقتی‌ که نداری مجاز کن
چو غبار شکسته در سر راهت نشسته‌ام
قدمی برزمین‌گذار و مرا سرفرازکن
به ادای تکلمی‌، به فسون تبسمی
شکری را قوام ده‌، نمکی راگدازکن
عطش حرص‌ یکقلم زجهان برده رنگ نم
همه خاکست آب هم به تیمم نمازکن
نکند رشته کوتهی‌، اگر از عقده وارهی
سرت از آرزو تهی‌، چه شود پا درازکن
ز فسردن چو بگذری سوی آیینهٔ پری
دل سنگین گداز و کارگه شیشه ساز کن
بنشین بیدل از حیا پس زانوی خامشی
نفسی چند حرص را ز طلب بی‌نیاز کن

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلاتن مفاعلن
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به تماشای این چمن در مژگان فراز کن
ز خمستان عافیت قدحی‌ گیر و ناز کن
هوش مصنوعی: به تماشای این چمن نگاه کن و از شگفتی‌های خود در این باغ زیبا لذت ببر. از آرامش و راحتی که داری، بهره‌مند شو و کمی خوش بگذران.
مشکن جام آبرو به تپشهای آرزو
عرق احتیاج را می مینای راز کن
هوش مصنوعی: برای حفظ آبرو، تلاش کن و نگذار آرزوهایت به تپش بیفتند؛ نیازها و خواسته‌هایت را به راز تبدیل کن و عرق بیشتری برای رسیدن به آن‌ها بریز.
مپسند آنقدر ستم ‌که به خست شوی علم
گره دست و دل ز هم مژه بگشا و باز کن
هوش مصنوعی: زیاد ستم نکن که دلت به تیرگی گراید. آگاهی و علم را به هم گره نزن و چشمانت را باز کن تا بتوانی حقایق را ببینی و از محدودیت‌ها رها شوی.
به چه افسانه مایلی‌که ز تحقیق غافلی
تو تماشا مقابلی ز خیال احترازکن
هوش مصنوعی: به چه داستانی علاقه‌مندی، در حالی که از واقعیت بی‌خبری؟ باید از خیال و توهم دوری کنی و واقعیت را ببیینی.
نه ظهوری‌ست نی خفا نه بقایی‌ست نی فنا
به تخیل حقیقتی‌ که نداری مجاز کن
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که نه ظهور و نمایشی کامل وجود دارد و نه پنهان و غیابی، نه چیز واقعی که باقی بماند و نه چیزی که از بین برود. در دنیای ذهنی و خیال ما، آنچه که حقیقتی واقعی نیست، می‌تواند به شیوه‌ای مجازی و خیالی تصور شود.
چو غبار شکسته در سر راهت نشسته‌ام
قدمی برزمین‌گذار و مرا سرفرازکن
هوش مصنوعی: من همچون غباری که در مسیر تو نشسته‌ام، منتظر هستم. فقط یک قدم به جلو بگذار و مرا به عزت و ارزش برسان.
به ادای تکلمی‌، به فسون تبسمی
شکری را قوام ده‌، نمکی راگدازکن
هوش مصنوعی: با به زبان آوردن سخنی نیکو و با زیبایی یک لبخند، به زندگی و خوبی‌های آن اعتبار ببخش، و تلخی‌ها را نیز با دوستی و محبت محو کن.
عطش حرص‌ یکقلم زجهان برده رنگ نم
همه خاکست آب هم به تیمم نمازکن
هوش مصنوعی: آرزو و حرص زیاد انسان، او را از وضعیت طبیعی و پاک زندگی دور می‌کند. حتی اگر شرایط هم کمابیش سخت باشد، باید با امید و تلاش، به برطرف کردن نیازها و انجام عبادات پرداخت.
نکند رشته کوتهی‌، اگر از عقده وارهی
سرت از آرزو تهی‌، چه شود پا درازکن
هوش مصنوعی: اگر احساسات و تمایلاتی که در دلت داری را رها نکنی، ممکن است نتوانی به آرزوهایت دست یابی. پس با خیال راحت و بدون ترس از دست دادن، به پیش برو و به دنبال خواسته‌هایت باش.
ز فسردن چو بگذری سوی آیینهٔ پری
دل سنگین گداز و کارگه شیشه ساز کن
هوش مصنوعی: وقتی از اندوه و غم رهایی یابی، به جانب آیینه‌ای برو که دل را شاد می‌کند، و در آنجا سنگینی دل را به آتش بکش و دنیای زیبای شیشه‌گری بساز.
بنشین بیدل از حیا پس زانوی خامشی
نفسی چند حرص را ز طلب بی‌نیاز کن
هوش مصنوعی: بنشین و از پریشانی و خجالت دوری کن، سکوت اختیار کن و آرامش را تجربه کن. به جای حرص و ولع برای به دست آوردن چیزهای مختلف، خود را از این نیازها رها کن.