غزل شمارهٔ ۲۴۹۳
حیا را دستگاه خودپسندیهای طاقت کن
عرق در سعی ریز و صرف تعمیر خجالت کن
درین بحر آبرویی غیر ضبط خود نمیباشد
چو گوهر پای در دامن کش و سامان عزت کن
ندارد مغز تمکین از خیال میکشی بگذر
به بوی بادهای چون پنبهٔ مینا قناعت کن
به محرومی کشد تا کی گرانخیزی چو مژگانت
تماشا میرود از دیده چون نظاره سرعت کن
حبابت از شکست آغوش دریا میکند انشا
غبار عجز اگر بر خبث بالد ناز شوکت کن
علاج چشم خودبین نیست جز مژگان بهم بستن
چو آیینه نمد را پنبهٔ این داغکلفتکن
به نومیدی دل از زنگ هوسها پاک میگردد
گرش صیقل کنی از سودن دست ندامت کن
ز مشت خاک غیر از سجده کاری بر نمیآید
عبادت کن عبادت کن عبادت کن عبادت کن
دل هر ذره اینجا چون تو جانی در بغل دارد
مناز ای بیخبر چندین، مروت کن، مروت کن
به احسان ریزش ابر کرم موقع نمیخواهد
گرفتم قابل رحمت نباشم باز رحمت کن
در اینجا سعی غواص از صدف وا میکشد گوهر
تو هم باری دل ما واشکاف او را زیارت کن
سبکروحیست بیدل محمل انداز پروازت
فسردن تا به کی با نالهٔ دردی رفاقت کن
غزل شمارهٔ ۲۴۹۲: از دیده سراغ دل دیوانه طلب کنغزل شمارهٔ ۲۴۹۴: قد خم گشته را تا میتوانی وقف طاعت کن
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حیا را دستگاه خودپسندیهای طاقت کن
عرق در سعی ریز و صرف تعمیر خجالت کن
هوش مصنوعی: حیا را با تمایلات خودخواهانهات کنار بگذار و به تلاش و کوشش خود ادامه بده تا در عوض بتوانی بر خجالت و شرم خود غلبه کنی.
درین بحر آبرویی غیر ضبط خود نمیباشد
چو گوهر پای در دامن کش و سامان عزت کن
هوش مصنوعی: در این دریا، جز اعتبار و آبروی خود چیزی وجود ندارد. پس مثل گوهر، خود را در دامن این دریا بینداز و به عزت و سامان برسان.
ندارد مغز تمکین از خیال میکشی بگذر
به بوی بادهای چون پنبهٔ مینا قناعت کن
هوش مصنوعی: از خیال و آرزوهای بزرگ دست بردار و به لذتهای ساده و واقعی زندگی بپرداز، همانطور که پنبه نرم و لطیف است. به جای دستیابی به چیزهای پر زرق و برق، به نعمتهای موجود در زندگی قانع باش.
به محرومی کشد تا کی گرانخیزی چو مژگانت
تماشا میرود از دیده چون نظاره سرعت کن
هوش مصنوعی: تا چه زمانی تحمل سنگینی غم و محرومیت را خواهی کرد؟ نگاه کردن به چشمان زیبایت همچون آن مژهها که از دیدگان پنهان میشوند، تماشا را میطلبد. پس زودتر به این مراقبه بپرداز.
حبابت از شکست آغوش دریا میکند انشا
غبار عجز اگر بر خبث بالد ناز شوکت کن
هوش مصنوعی: عشق تو باعث میشود که آغوش دریا بشکند و این نشاندهنده ضعف بازمیگردد. اگر بر موانع غلبه کنی، میتوانی به زیبایی و قدرت خود ادامه دهی.
علاج چشم خودبین نیست جز مژگان بهم بستن
چو آیینه نمد را پنبهٔ این داغکلفتکن
هوش مصنوعی: برای بهبود و درمان چشمنوازی و خودپسندی، راهی جز این نیست که مانند مژگان، به هم بپیوندی و از خود غفلت کنی. این مانند آن است که اگر آینه را با پنبه نمدی نرم کنی، تصویر داغ و تیره را از بین میبرد.
به نومیدی دل از زنگ هوسها پاک میگردد
گرش صیقل کنی از سودن دست ندامت کن
هوش مصنوعی: اگر دل را از آرزوها و خواستههای بیفایده خالی کنی و به امید و تلاش دوباره بپردازی، میتوانی آن را به شکلی بهتر و پاکتر درآوری. تنها کافی است که از اعمالی که باعث پشیمانیات میشود، دوری کنی.
ز مشت خاک غیر از سجده کاری بر نمیآید
عبادت کن عبادت کن عبادت کن عبادت کن
هوش مصنوعی: از خاک ناتوان، جز سجده و پرستش کاری ساخته نیست. پس به عبادت و بندگی بپرداز.
دل هر ذره اینجا چون تو جانی در بغل دارد
مناز ای بیخبر چندین، مروت کن، مروت کن
هوش مصنوعی: هر ذره از این فضا حاوی روحی شایسته است، پس ای بیخبر، دست از ناز و تکبر بردار و با مروت رفتار کن.
به احسان ریزش ابر کرم موقع نمیخواهد
گرفتم قابل رحمت نباشم باز رحمت کن
هوش مصنوعی: بارش نعمت و رحمت الهی نیاز به زمان خاصی ندارد. اگر من شایستهی رحمت نباشم، باز هم لطف و رحمت خود را بر من نازل کن.
در اینجا سعی غواص از صدف وا میکشد گوهر
تو هم باری دل ما واشکاف او را زیارت کن
هوش مصنوعی: در اینجا غواصی تلاش میکند تا از صدف، گوهر را بیرون بیاورد. تو نیز با دل ما آغوش باز کن و او را زیارت کن.
سبکروحیست بیدل محمل انداز پروازت
فسردن تا به کی با نالهٔ دردی رفاقت کن
هوش مصنوعی: بیدل، دل سپردهای و سبکسر هستی. تا چه زمانی با نالههای درد و رنج، به دوستی ادامه میدهی؟ زمان آن است که پرواز کنی و از این وضعیت رها شوی.

بیدل دهلوی