گنجور

غزل شمارهٔ ۲۴۹۲

از دیده سراغ دل دیوانه طلب کن
نقش قدم نشئه ز پیمانه طلب کن
از پهلوی دل شعله خرامند نفسها
ای اشک تو هم آتش از این خانه طلب کن
دل‌ها همه خلوتکدهٔ جلوهٔ نازند
از هر صدف آن گوهر یکدانه طلب کن
توفانکدهٔ جوش محیط است سرابت
از لفظ خود آن معنی بیگانه طلب‌ کن
ای الفت آبادی موهوم حجابت
آن‌ گنج نهان نیست تو ویرانه طلب کن
عمری‌ست به یادش همه تن یک دل چاکیم
چون صبح ز آیینهٔ ما شانه طلب کن
افسون روانی بلد جرأت ما نیست
اشکیم ز ما لغزش مستانه طلب کن
سر جوش تماشاکدهٔ محفل رنگیم
ما را ز همین شیشه و پیمانه طلب ‌کن
عالم همه در پرتو یک شمع نهانست
این سرمه ز خاکستر پروانه طلب ‌کن
مردی ز سر و برک غرور است بریدن
گر اره شوی ریزش دندانه طلب کن
بی‌کسب قناعت نتوان یافت دل جمع
از بستن منقار طلب‌، دانه طلب‌ کن
تا مرگ فسون من و ما مفت شنیدن
تا خواب ز خویشت برد افسانه طلب‌ کن
تهمت قفس الفت وهمی‌ست دل ما
این شیشه هم از طاق پریخانه طلب‌کن
بیدل رقم صفحهٔ ما بیخبریهاست
رو سر خط تحقیق ز فرزانه طلب‌کن

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از دیده سراغ دل دیوانه طلب کن
نقش قدم نشئه ز پیمانه طلب کن
هوش مصنوعی: از چشمان خود، دل دیوانه را جستجو کن و نشانه‌های عشق را از پیمانه بیاور.
از پهلوی دل شعله خرامند نفسها
ای اشک تو هم آتش از این خانه طلب کن
هوش مصنوعی: از قلب و دل شعله‌هایی زبانه می‌کشند و ای اشک، تو نیز آتش را از این خانه بخواه تا بسوزانی.
دل‌ها همه خلوتکدهٔ جلوهٔ نازند
از هر صدف آن گوهر یکدانه طلب کن
هوش مصنوعی: در دل‌ها همه جا برای زیبایی و دلربایی وجود دارد، از هر صدفی باید آن گوهر خاص و یکدانه را جستجو کرد.
توفانکدهٔ جوش محیط است سرابت
از لفظ خود آن معنی بیگانه طلب‌ کن
هوش مصنوعی: در میان طوفان‌های فکری، دنیا به نظرت آشفته می‌آید. از کلمات خودت فاصله بگیر و به دنبال معانی عمیق‌تر برو.
ای الفت آبادی موهوم حجابت
آن‌ گنج نهان نیست تو ویرانه طلب کن
هوش مصنوعی: ای زیبایی، حجاب تو به مانند یک گنج پنهان است. اما این گنج در حقیقت وجود ندارد، پس به دنبال ویرانی و حقیقت درون خود باش.
عمری‌ست به یادش همه تن یک دل چاکیم
چون صبح ز آیینهٔ ما شانه طلب کن
هوش مصنوعی: سال‌هاست که به یاد او زندگی می‌کنیم و دل‌تنگی‌مان به حالتی فرسوده تبدیل شده است. حالا مثل صبح که از آینه نور می‌تابد، سراغ شانه‌ای برای آرامش و زیبایی می‌گردیم.
افسون روانی بلد جرأت ما نیست
اشکیم ز ما لغزش مستانه طلب کن
هوش مصنوعی: چشم‌های دلربا و جذاب او موجب شده‌اند که ما جرأت ابراز عشق و احساسات خود را نداشته باشیم. باید بدانیم که در دل ما عشق و شیدایی وجود دارد و این اشک‌ها نشانی از حالت مستی و شوق ماست.
سر جوش تماشاکدهٔ محفل رنگیم
ما را ز همین شیشه و پیمانه طلب ‌کن
هوش مصنوعی: ما در مرکز توجه جمعی هستیم و به خاطر همین جادو و زیبایی که در شیشه و پیمانه وجود دارد، از تو می‌خواهیم که ما را ببینی و تماشا کنی.
عالم همه در پرتو یک شمع نهانست
این سرمه ز خاکستر پروانه طلب ‌کن
هوش مصنوعی: دنیا و همه چیز آن به نور یک شمع پنهان است؛ پس برای دستیابی به دانایی و شناخت عمیق، به دنبال گوهری از خاکستر پروانه باش.
مردی ز سر و برک غرور است بریدن
گر اره شوی ریزش دندانه طلب کن
هوش مصنوعی: غیرت و افتخار مرد، او را از مشکلات و سختی‌ها دور می‌کند؛ اگر می‌خواهی به موفقیت و پیشرفت برسی، باید تلاش کنی و هر چیزی که نیاز است را به دست بیاوری.
بی‌کسب قناعت نتوان یافت دل جمع
از بستن منقار طلب‌، دانه طلب‌ کن
هوش مصنوعی: برای رسیدن به آرامش و خشنودی درون، باید از طلب و آرزوهای بی‌پایان دست کشید. انسان نمی‌تواند با دوندگی مداوم و بی‌تناسب به سوی خواسته‌ها، دلش را جمع و راضی نگه‌دارد. پس بهتر است که در زندگی نسبت به داشته‌ها قانع باشیم و برای چیزهایی که داریم، ارزش قائل شویم.
تا مرگ فسون من و ما مفت شنیدن
تا خواب ز خویشت برد افسانه طلب‌ کن
هوش مصنوعی: تا زمانی که زنده‌ایم، می‌توانیم به شگفتی‌ها و جاذبه‌های زندگی گوش بسپاریم و خود را غرق در داستان‌ها و افسانه‌هایی کنیم که ما را به خواب می‌برند.
تهمت قفس الفت وهمی‌ست دل ما
این شیشه هم از طاق پریخانه طلب‌کن
هوش مصنوعی: تهمت قفس تنها یک خیال است، دل ما مانند شیشه‌ای است که از طاق پریخانه درخواست می‌کند.
بیدل رقم صفحهٔ ما بیخبریهاست
رو سر خط تحقیق ز فرزانه طلب‌کن
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر اشاره می‌کند که در زندگی ما، بسیاری از اتفاقات و حالاتی که در آن‌ها بی‌خبر بودیم، مانند نوشته‌ای بر روی صفحه‌ای است که باید مورد بررسی قرار گیرد. او از دیگران می‌خواهد که به دنبال دانش و فهم از عقلای وجودشان باشند تا از این بی‌خبری‌ها رهایی یابند.