غزل شمارهٔ ۲۴۸۸
اگر حسرت پرستی خدمت ترک تمنا کن
ز مطلب هر چه گم کردد درین آیینه پیدا کن
ز خود نگذشتهای از محمل لیلی چه میپرسی
غبارت باقی است آرایش دامان صحرا کن
تجلی از دل هر ذره شور چشمکی دارد
گره درکار بینایی میفکن دیدهای واکن
محیط بینیازی در کنار عجز میجوشد
تو ای موج از شکست خویش غواصی مهیا کن
درین محفل که چشم او ادب ساز حیا باشد
به رفع خجلتت قلقل ز سنگ سرمه مینا کن
درین ویرانه تا کی خواهی احرام هوس بستن
جهان جایی ندارد گر توانی در دلی جا کن
به فکر نیستی خون خوردن و چیزی نفهمیدن
سری دزدیدهای در جیب حل این معماکن
بهار بسملی داری ز سیر خود مشو غافل
تپیدنگر به حیرت زدگلی دیگر تماشاکن
اثر پردازی تمثال تشویشی نمیخواهد
به یک آیینه دیدن چاره معدومی ماکن
ز ساز پرفشانیها عرق میخواهد افسردن
غبار ساحلم را ای حیا بگداز و دریاکن
کنار عرصهٔ سامان تماشا بیشتر دارد
ز باغ رنگ و بو بیرون نشین و سیر گلها کن
در اینجاگرم نتوان یافت جای هیچکس بیدل
سراغ امن خواهی سر به زیر بال عنقا کن
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اگر حسرت پرستی خدمت ترک تمنا کن
ز مطلب هر چه گم کردد درین آیینه پیدا کن
هوش مصنوعی: اگر از حسرت و آرزو دست برداری، میتوانی پیدا کنی هر آنچه را
ز خود نگذشتهای از محمل لیلی چه میپرسی
غبارت باقی است آرایش دامان صحرا کن
هوش مصنوعی: اگر از لیلی دور شدهای و به فکر او هستی، چرا درباره سفر دور و دراز سوال میکنی؟ هنوز نشانههای گذشته بر تو باقی مانده و باید به زیباییهای طبیعت و آنچه در اطرافت است، توجه کنی.
تجلی از دل هر ذره شور چشمکی دارد
گره درکار بینایی میفکن دیدهای واکن
هوش مصنوعی: هر ذرهای از جهان نشانهای از زیبایی و حیرت دارد. این زیبایی به نوعی به بینایی ما وابسته است و نباید با دید سطحی به آن نگاه کرد.
محیط بینیازی در کنار عجز میجوشد
تو ای موج از شکست خویش غواصی مهیا کن
هوش مصنوعی: در جایی که بینیازی وجود دارد، عجز و ناتوانی نیز به چشم میخورد. ای موج، از شکستی که متحمل شدهای، برای غواصی و گرهگشایی آماده باش.
درین محفل که چشم او ادب ساز حیا باشد
به رفع خجلتت قلقل ز سنگ سرمه مینا کن
هوش مصنوعی: در این مجلس، وقتی چشم او با ادب و شرم برخورد کند، برای اینکه از خجالتت کاسته شود، به آرامی سنگ سرمه مینا را به کار ببر.
درین ویرانه تا کی خواهی احرام هوس بستن
جهان جایی ندارد گر توانی در دلی جا کن
هوش مصنوعی: در این خرابه تا کی میخواهی آرزوی خود را به دوش بکشی؟ دنیا جایی برای تو ندارد. اگر میتوانی، در دلی جا بگیر و آرامش یابی.
به فکر نیستی خون خوردن و چیزی نفهمیدن
سری دزدیدهای در جیب حل این معماکن
هوش مصنوعی: در حالی که به مسائل اطراف خود توجهی نداری و با بیخیالی زندگی میکنی، کسی در پنهان از تو چیزی را دزدیده و حالا باید تلاش کنی تا این معما را حل کنی.
بهار بسملی داری ز سیر خود مشو غافل
تپیدنگر به حیرت زدگلی دیگر تماشاکن
هوش مصنوعی: بهار زیبایی دارد که باید آن را مشاهده کنی و از آن غافل نشوی. اگر در دنیای اطرافت دچار حیرت و شگفتی شدهای، باز هم زیباییهای تازه و شگفتانگیز را ببین.
اثر پردازی تمثال تشویشی نمیخواهد
به یک آیینه دیدن چاره معدومی ماکن
هوش مصنوعی: تصویرسازی و نمایش زیبایی، نیاز به هیچ زحمتی ندارد؛ کافی است به یک آینه نگاه کنیم تا به وضعیت ناپایدار و زوالپذیر خود پی ببریم.
ز ساز پرفشانیها عرق میخواهد افسردن
غبار ساحلم را ای حیا بگداز و دریاکن
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق و عرقریزی ناشی از تلاش و کوشش اشاره دارد. گوینده خواستار پاکسازی و تازه شدن حال خود است و از حیا میخواهد که کنار برود تا بتواند به آرامش و صفای دریا دست یابد. به نوعی، این احساسات و هیجانات درون از او میخواهد که مرزهای خویش را کنار بگذارد و به تجربهای عمیقتر و رهاکننده دست یابد.
کنار عرصهٔ سامان تماشا بیشتر دارد
ز باغ رنگ و بو بیرون نشین و سیر گلها کن
هوش مصنوعی: در حاشیهٔ زندگی، زیبایی و لذت بیشتری را میتوان در تماشا کردن تجربه کرد. بیآنکه در باغ با رنگ و بوی گلها درگیر شوی، از دور به تماشای گلها بنشین و از زیباییهای آنها بهرهمند شو.
در اینجاگرم نتوان یافت جای هیچکس بیدل
سراغ امن خواهی سر به زیر بال عنقا کن
هوش مصنوعی: در اینجا جایی برای هیچکس وجود ندارد، اگر به دنبال امنیت هستی، باید به خودت رجوع کنی و درونیترین حسهایت را جستوجو کنی.

بیدل دهلوی