غزل شمارهٔ ۲۴۸۰
سراغ دل نخواهی از من دیوانه پرسیدن
قیامت دارد از سیلاب راه خانه پرسیدن
برون افتادهای از پردهٔ ناموس یکتایی
نمیباید ز شاخ و برگ رمز دانه پرسیدن
محبت هر خسی را مورد الفت نمیخواهد
به زلف یار نتوان جای دل از شانه پرسیدن
نفس تا میتپد لبیک و ناقوسیست در سازش
دلی داریم چند از کعبه و بتخانه پرسیدن
چراغی را که پیش از صبحدم بردند ازین محفل
سراغش باید از خاکستر پروانه پرسیدن
به سر خاکی فشان و گنج استغنا تماشا کن
ز مجنون چند خواهی عشرت ویرانه پرسیدن
چراغی از قدح بردار و هر جانب که خواهی رو
نمیخواهد طریق لغزش مستانه پرسیدن
به ذوق حرف و صوت پوچ خلقی رفته است از خود
دماغ خوابناکان باید از افسانه پرسیدن
خمار ناتمامی دور چندین ما و من دارد
چو پر شد هیچ نتوان از لب پیمانه پرسیدن
معارف باکه میگویی حقایق ازکه میپرسی
کهگفتنهاست بر نامحرم و بیگانه پرسیدن
زبان شرم اگر باشد بهکام خامشی بیدل
جواب مدعایت میدهد از ما نه پرسیدن
غزل شمارهٔ ۲۴۷۹: پریشان کرد چون خاموشیام آواز گردیدنغزل شمارهٔ ۲۴۸۱: رسانده است به آن انجمن ز ما نرسیدن
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سراغ دل نخواهی از من دیوانه پرسیدن
قیامت دارد از سیلاب راه خانه پرسیدن
هوش مصنوعی: اگر از من دربارهی دل بپرسی، مثل این است که از یک دیوانه پرسیدهای؛ این کار به اندازهی روز قیامت دشوار است. همچنین پرسیدن از سیل و طوفان در راه خانه نیز به همین اندازه سختی دارد.
برون افتادهای از پردهٔ ناموس یکتایی
نمیباید ز شاخ و برگ رمز دانه پرسیدن
هوش مصنوعی: تو از حجاب و پردهٔ احترام و عظمت یکتایی بیرون آمدهای، پس نیازی نیست که از نشانهها و جزئیات رمز و راز دانه بپرسی.
محبت هر خسی را مورد الفت نمیخواهد
به زلف یار نتوان جای دل از شانه پرسیدن
هوش مصنوعی: دوستی و محبت هر کسی ارزش ندارد و نمیتوان از محبوب پرسید که دلنواز اوست؛ محبت واقعی به سادگی به دست نمیآید و باید از طریق دل و احساسات عمیق درک شود.
نفس تا میتپد لبیک و ناقوسیست در سازش
دلی داریم چند از کعبه و بتخانه پرسیدن
هوش مصنوعی: هر زمان که قلب میزند، صدایی شبیه نای و ناقوسی را در خود دارد. آیا ما چند دل داریم که از کعبه و بتخانه سؤال کنیم؟
چراغی را که پیش از صبحدم بردند ازین محفل
سراغش باید از خاکستر پروانه پرسیدن
هوش مصنوعی: چراغی که قبل از صبح زود خاموش شد، دیگر نمیتوان به راحتی آن را پیدا کرد و برای یافتن نشانهای از آن باید از خاکستر پروانهای که در کنار آن سوخته، سوال کرد. این نشاندهندهی سختی پیدا کردن یاد و نشانههای یک یادگار گرامی است.
به سر خاکی فشان و گنج استغنا تماشا کن
ز مجنون چند خواهی عشرت ویرانه پرسیدن
هوش مصنوعی: به سر خاک بگذار و سرشار از بینیازی را تماشا کن. از دیوانهی عشق بپرس که چندان برای لذت بردن از ویرانی نیاز داری؟
چراغی از قدح بردار و هر جانب که خواهی رو
نمیخواهد طریق لغزش مستانه پرسیدن
هوش مصنوعی: یک چراغی از جام بگیر و به سوی هر کجا که میخواهی برو. نیازی نیست که درباره راههای ناهموار در حال مستی سوال کنی.
به ذوق حرف و صوت پوچ خلقی رفته است از خود
دماغ خوابناکان باید از افسانه پرسیدن
هوش مصنوعی: به خاطر ذوق و شوقی که از حرفها و صداهای بیمحتوا به وجود آمده، برخی از مردم از حالت طبیعی خود خارج شدهاند. برای درک این وضعیت، باید از خوابزدهها و کسانی که در افسانهها غرق شدهاند، سوال کرد.
خمار ناتمامی دور چندین ما و من دارد
چو پر شد هیچ نتوان از لب پیمانه پرسیدن
هوش مصنوعی: شراب ناتمامی که در آن دور و زمانه ما و خود به وجود آمده، وقتی تمام شود، دیگر نمیتوان از لب پیمانه پرسید.
معارف باکه میگویی حقایق ازکه میپرسی
کهگفتنهاست بر نامحرم و بیگانه پرسیدن
هوش مصنوعی: اگر از معارف و حقایق سخن میگویی، باید بدانی که پرسش درباره آنها از دیگران نادرست است، زیرا این دانشها باید به افراد آگاه و همدل انتقال یابد و نه به بیگانگان یا کسانی که صلاحیت درک آن را ندارند.
زبان شرم اگر باشد بهکام خامشی بیدل
جواب مدعایت میدهد از ما نه پرسیدن
هوش مصنوعی: اگر زبان انسان در سکوت و شرم باشد، جواب خواستهات را از دل بیدل میگیرد و نیازی به سوال کردن نیست.

بیدل دهلوی