گنجور

غزل شمارهٔ ۲۴۷۹

پریشان ‌کرد چون خاموشی‌ام آواز گردیدن
ندارد جمع ‌گشتن جز به خویشم بازگردیدن‌
هوس طرف جنون سیرم‌ ، مپرس ازکعبه و دیرم
سر بی مغز و سامان هزار انداز گردیدن
اگرهستی زجیب ذره صد خورشید بشکافد
ندارد عقدهٔ موهومی من بازگردیدن
سر گرد سری دارم‌که در جولانگه نازش
چو رنگم می‌شود بال و پر پروازگردیدن
پس از مردن بقدر ذره می‌باید غبارم را
به ناموس وفا مهر لب غماز گردیدن
دو عالم طور می‌خواهدکمین برق دیدارش . ..
به یک آیینه دل نتوان حریف نازگردیدن
گرفتم گل شدی ای غنچه زین باغت رهایی کو
گره وا کردن ست اینجا قفس پرواز گردیدن
شرارت‌گر نگه واری پر افشاند غنیمت‌دان
به رنگ رفته نتوان بیش از این‌گلباز گردیدن
فنا هم دستگاه هستی بسیارمی‌خواهد
بقدر سرمه‌گشتن بایدم بسیارگردیدن
خط پرگارنیرنگی‌ست بیدل نقش ایجادم
هزار انجام طی کرده‌ست این آغاز گردیدن

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پریشان ‌کرد چون خاموشی‌ام آواز گردیدن
ندارد جمع ‌گشتن جز به خویشم بازگردیدن‌
هوش مصنوعی: وقتی سکوت مرا آشفته کرد، دیگر صدایی برای من باقی نماند. هیچ جمعیتی وجود ندارد، جز اینکه به خویشتن واقعی‌ام برگردم.
هوس طرف جنون سیرم‌ ، مپرس ازکعبه و دیرم
سر بی مغز و سامان هزار انداز گردیدن
هوش مصنوعی: به این معنی است که من به دنبال شور و هیجان هستم و سراغ مکان‌های مذهبی و عبادتی مثل کعبه و معابد را نمی‌گیرم. وضعیت و حال من آشفته و بی‌نظم است و می‌خواهم به هر طریقی که شده، به این حال و هوا ادامه دهم.
اگرهستی زجیب ذره صد خورشید بشکافد
ندارد عقدهٔ موهومی من بازگردیدن
هوش مصنوعی: اگر وجود تو بتواند از دل یک ذره، صد خورشید بیرون بیاورد، دیگر هیچ مسئله‌ی خیالی و ناشناخته‌ای برای من وجود ندارد که بخواهم به آن بازگردم.
سر گرد سری دارم‌که در جولانگه نازش
چو رنگم می‌شود بال و پر پروازگردیدن
هوش مصنوعی: دارم سر و سری که در میدان زیبایی‌اش، وقتی به تماشایش می‌نشینم، احساس می‌کنم رنگ و بویی دیگر پیدا می‌کنم و مثل پرنده‌ای بی‌اختیار می‌خواهم اوج بگیرم و پرواز کنم.
پس از مردن بقدر ذره می‌باید غبارم را
به ناموس وفا مهر لب غماز گردیدن
هوش مصنوعی: پس از اینکه بمیرم، به اندازه یک ذره باید گرد و غبارم به نام وفا و صداقت بر لب آن کسی که حرف‌های عاشقانه می‌زند، نشسته باشد.
دو عالم طور می‌خواهدکمین برق دیدارش . ..
به یک آیینه دل نتوان حریف نازگردیدن
هوش مصنوعی: دو عالم به دنبال نشانه‌ای از برق دیدار او هستند، اما یک دل که مانند آینه است، نمی‌تواند به چالاکی و زیبایی برای جلب توجه او تبدیل شود.
گرفتم گل شدی ای غنچه زین باغت رهایی کو
گره وا کردن ست اینجا قفس پرواز گردیدن
هوش مصنوعی: ای گل نازنین، در این باغ زیبای خودت به من آزادیت را بده، تا بتوانم پرواز کنم و از این قفس رهایی یابم.
شرارت‌گر نگه واری پر افشاند غنیمت‌دان
به رنگ رفته نتوان بیش از این‌گلباز گردیدن
هوش مصنوعی: اگر کسی با شرارت به سوی تو بیفتد، این وضعیت را غنیمت بشمار و نگذار رنگ و لعاب ظاهری تو را فریب دهد، زیرا نمی‌توانی بیش از این در گرداب مشکلات و مصائب باقی بمانی.
فنا هم دستگاه هستی بسیارمی‌خواهد
بقدر سرمه‌گشتن بایدم بسیارگردیدن
هوش مصنوعی: وجود فنا به معنای زوال و نابودی به دستگاهی بزرگ و وسیع نیاز دارد. برای دستیابی به این مفهوم، باید مانند ذرات سرمه، به طور مکرر و مداوم در جستجوی حقیقت و شناخت، حرکت کنیم و تلاش کنیم که تجربیات بیشتری کسب کنیم.
خط پرگارنیرنگی‌ست بیدل نقش ایجادم
هزار انجام طی کرده‌ست این آغاز گردیدن
هوش مصنوعی: زندگی مانند خطی پر از رنگ و نقش است که من با آن تاثیرگذار بوده‌ام و با هزار تجربه و پایان سرشار از تحولات، این تنها آغاز سفر من است.