غزل شمارهٔ ۲۴۷۷
مجو از نالهام تاب نفس در سینه دزدیدن
که این طومار حسرت بر ندارد ننگ پیچیدن
شهادتگاه عشق است این مکن فکر تن آسانی.
میسر نیست اینجا جز به زیرتیغ خوابیدن
درین دریا که عریانیست یکسر ساز امواجش
حباب ما به پیراهن رسید از چشم پوشیدن
به اقبال محبت همعنان شوخی نازم
ز من جوش غبار آه و از دلبر خرامیدن
به سعی بیقراری میگدازم پیکر خود را
مگر تا پای آن سروم رساند آب گردیدن
ز خودداری تبرا کن اگر آرام میخواهی
که چون اشک است اینجا عافیت در رهن لغزیدن
دمی آشفته باش ای غنچه، گو هستی به غارت رو
به وهم عافیت تا کی نفس در خویش دزدیدن
نفس پیمایی صبح است گرد محفل امکان
ندارد این ترازوی هوس جز باد سنجیدن
ز قمری سرو اینگلشن به منظر میکشد قامت
به خاکستر توان برد از خط سیراب پاشیدن
به روی نکهت گل غنچه هرگز در نمیبندد
ز حسن خلق ممکن نیست در دلها نگنجیدن
تو بر خود جلوه کن من هم کمین حیرتی دارم
ندارد عکس راه خانهٔ آیینه پرسیدن
درآن محفل که لعل او تبسم میکند بیدل
اگر پاس ادب داری نخواهی خاک بوسیدن
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مجو از نالهام تاب نفس در سینه دزدیدن
که این طومار حسرت بر ندارد ننگ پیچیدن
هوش مصنوعی: از نالههایم به هیچوجه توقع نداشته باش که بتوانی نفس را از سینهام بربایی، زیرا این غم و حسرتی که در دل دارم، نمیگذارد ننگ و عیب بر من بیفزاید.
شهادتگاه عشق است این مکن فکر تن آسانی.
میسر نیست اینجا جز به زیرتیغ خوابیدن
هوش مصنوعی: این مکان، محلی است برای عشق و عشقورزی، پس نباید به راحتی و بیخیالی فکر کنی. برای دستیابی به این عشق، باید آمادهباشی که با رنج و خطر دست و پنجه نرم کنی.
درین دریا که عریانیست یکسر ساز امواجش
حباب ما به پیراهن رسید از چشم پوشیدن
هوش مصنوعی: در این دریایی که تمام آن عریانی است، فقط حبابهایی از امواج وجود دارد که ما به لباس خود رسیدیم و از آن چشمپوشی میکنیم.
به اقبال محبت همعنان شوخی نازم
ز من جوش غبار آه و از دلبر خرامیدن
هوش مصنوعی: در خوشبختی عشق، بازیگوشی و ناز را جشن بگیر، زیرا از من به همراه غم و آه، محبوبم در حال زیبایی و ناز است.
به سعی بیقراری میگدازم پیکر خود را
مگر تا پای آن سروم رساند آب گردیدن
هوش مصنوعی: با تلاش و بیتابی، وجود خود را ذوب میکنم تا شاید به نزدیکی آن سراب برسم.
ز خودداری تبرا کن اگر آرام میخواهی
که چون اشک است اینجا عافیت در رهن لغزیدن
هوش مصنوعی: اگر تمایل دارید که آرامش داشته باشید، باید از خودداری و پرهیز خود فاصله بگیرید؛ چرا که اینجا، مانند اشک، آرامش در خطر لغزش و آسیبپذیری است.
دمی آشفته باش ای غنچه، گو هستی به غارت رو
به وهم عافیت تا کی نفس در خویش دزدیدن
هوش مصنوعی: ای غنچه، کمی بیقرار باش؛ چرا که در زندگی، همیشه به آرامش و ایمنی دست نمییابی. تا چه زمانی میخواهی نفس خود را به تنهایی و به سرقت ببری؟
نفس پیمایی صبح است گرد محفل امکان
ندارد این ترازوی هوس جز باد سنجیدن
هوش مصنوعی: صبح با تازگی و خوشی خود در دلها میوزد و در این جمع، هیچ چیز نمیتواند وزن و ارزش رغبت و آرزوها را اندازهگیری کند جز باد.
ز قمری سرو اینگلشن به منظر میکشد قامت
به خاکستر توان برد از خط سیراب پاشیدن
هوش مصنوعی: قمری از باغ به دلانگیزی درخت سرو تماشایی میکند و زیباییاش را به نمایش میگذارد. اگر کسی بخواهد از آن زیبایی الهام بگیرد، میتواند از نشانههای آن استفاده کند و به آن صورت، روح تازهای به زندگیاش ببخشد.
به روی نکهت گل غنچه هرگز در نمیبندد
ز حسن خلق ممکن نیست در دلها نگنجیدن
هوش مصنوعی: به دلیل زیبایی و خوش اخلاقی، غنچه گل هرگز نمیتواند بر روی نکهت خود بسته شود. این حسن خلق به قدری زیاد است که نمیتواند در دلها جا بگیرد.
تو بر خود جلوه کن من هم کمین حیرتی دارم
ندارد عکس راه خانهٔ آیینه پرسیدن
هوش مصنوعی: تو به خودت جلوه بده، من هم در انتظار شگفتی هستم. نیازی به پرسیدن نیست، چون عکس راه خانهات در آینه نیست.
درآن محفل که لعل او تبسم میکند بیدل
اگر پاس ادب داری نخواهی خاک بوسیدن
هوش مصنوعی: در آن جمعی که زیبایی او لبخند میزند، اگر ملاحظهی آداب را داشته باشی، هرگز به زمین نخواهی افتاد و نیازی به بوسیدن خاک نخواهی داشت.

بیدل دهلوی