گنجور

غزل شمارهٔ ۲۴۷۵

دل چیست که بی روی تو از درد تپیدن
چون آب ز آیینه توان ناله شنیدن
بی‌چاک جگر رمز محبت نشود فاش
خط عرضه دهد نامهٔ عاشق به دریدن
تسلیم همان شاهد اقبال وصولست
افتادگی از میوه دهد بوی رسیدن
راحت طلبی سر شکن چین جبین باش
کس ره نتواند به دم تیغ بریدن
از دل به تغافل زدنش بی‌سببی نیست
چیزی به نظر دارد از آیینه ندیدن
بی‌ساختهٔ ناز تو بس مست غرور است
می می‌کشد از رنگ حنا دست کشیدن
زین مزرعه‌، خجلت ثمر حاصل خویشم
تبخال چه تخم آورد از شوق دمیدن
پیری هوس جرأت جولان نپسندد
ما را دو سه‌گام آنسوی پا برد خمیدن
جز اشک پریشان قدم من نتوان یافت
آن دانه ‌که از ریشه برد پیش دویدن
بیدل همه معنی‌ نظران پنبه به‌ گوشند
من نیز شنیدم سخنی از نشنیدن

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل چیست که بی روی تو از درد تپیدن
چون آب ز آیینه توان ناله شنیدن
هوش مصنوعی: دل چه چیزي است که بدون ديدار تو، از درد و تپش خود مانند آب از آينه ناله‌اش را شنيدن ممکن است؟
بی‌چاک جگر رمز محبت نشود فاش
خط عرضه دهد نامهٔ عاشق به دریدن
هوش مصنوعی: دل شکسته و دردناک هیچ‌گاه راز محبت را فاش نمی‌کند و تنها عشق است که جرأت ابراز این احساسات را دارد.
تسلیم همان شاهد اقبال وصولست
افتادگی از میوه دهد بوی رسیدن
هوش مصنوعی: تسلیم به معنای پذیرش است و زمانی که به آن توجه می‌کنیم، به نوعی به موفقیت و دستیابی به هدف نزدیک می‌شویم. هنگامی که به نرمی و آرامی برخورد کنیم، نشانه‌ای از رسیدن به میوه و بهره‌برداری از تلاش‌هایمان خواهد بود.
راحت طلبی سر شکن چین جبین باش
کس ره نتواند به دم تیغ بریدن
هوش مصنوعی: کسی که به دنبال راحتی و آسایش است، نمی‌تواند در برابر سختی‌ها و چالش‌ها مقاومت کند؛ چرا که هیچ‌کس نمی‌تواند با تنبلی و آسان‌طلبی از خطرات و مشکلات جان سالم به در ببرد.
از دل به تغافل زدنش بی‌سببی نیست
چیزی به نظر دارد از آیینه ندیدن
هوش مصنوعی: او به‌طور عمدی از دلش غافل می‌شود، بی‌دلیل نیست. او چیزی در دل دارد که نمی‌تواند از طریق آینه به آن نگاه کند و ببیند.
بی‌ساختهٔ ناز تو بس مست غرور است
می می‌کشد از رنگ حنا دست کشیدن
هوش مصنوعی: شخصی که به خاطر زیبایی و ناز تو دچار خودپسندی شده، حالا در حالی که مست و غرق در غرور است، نمی‌تواند از می که رنگ حنا دارد دست بکشد.
زین مزرعه‌، خجلت ثمر حاصل خویشم
تبخال چه تخم آورد از شوق دمیدن
هوش مصنوعی: از این مزرعه، به خاطر میوه‌ای که به دست آورده‌ام خجالت می‌کشم، مانند تبخالی که از شوق زندگی به دنیا می‌آورد.
پیری هوس جرأت جولان نپسندد
ما را دو سه‌گام آنسوی پا برد خمیدن
هوش مصنوعی: پیری و کهنسالی به ما اجازه نمی‌دهد که دل و جرأت جوانی را داشته باشیم. با این حال، می‌توانیم با احتیاط و آرامش چند قدم به جلو برداریم، بدون اینکه خیلی به گذشته تکیه کنیم.
جز اشک پریشان قدم من نتوان یافت
آن دانه ‌که از ریشه برد پیش دویدن
هوش مصنوعی: غیر از اشک‌های بی‌نظم من، نمی‌توان دانه‌ای را پیدا کرد که از ریشه‌اش جدا شده و آماده‌ی دویدن باشد.
بیدل همه معنی‌ نظران پنبه به‌ گوشند
من نیز شنیدم سخنی از نشنیدن
هوش مصنوعی: تمامی تماشاگران و ناظرانی که به ظاهر می‌نگرند، به نوعی خود را از حقیقت بی‌خبر می‌دانند. من نیز سخنی را شنیده‌ام که درباره نشنیدن و بی‌خبری است.