غزل شمارهٔ ۲۴۷۴
درس کمال خود گیر از ناله سر کشیدن
تا برنیایی از خویش نتوان به خود رسیدن
خوبی یکی هزار است از شیوهٔ تواضع
ابروی نازگردد شاخ گل از خمیدن
تا گوش میتوان شد نتوان همه زبان شد
نقصان نمیفروشد سرمایهٔ شنیدن
ای هرزه جلوه فهمان غافل ز دل مباشید
کوری درشت رویی آیینه را بدیدن
جز عجز سعی ناقص چیزی نمیبرد پیش
افتادن است چون اشک اطفال را دویدن
فقر و حضور تمکین جاه و هزار خفت
از بحر بیقراری از ساحل آرمیدن
حیفست محرم دل گردد فسانه مایل
آیینه در مقابل آنگه نفس کشیدن
از تیغ مرگ عشاق رنگ بقا نبازند
عمر دوباره گیرند چون ناخن از بریدن
تا جلوه کرد شوخی حسن تو در عرق زد
دارد حیا به این رنگ آیینه آفریدن
صید کمند عجزم سامان وحشتم کو
رنگ شکسته دارد صد رنگ دام چیدن
طاووس این بهارم ساغرکش خمارم
در راه انتظارم صد چشم و یک پریدن
گر هستیام به این رنگ محجوب خودنماییست
آیینه برنیارد تصویر از کشیدن
چون تخم اشک بیدل نومیدی آبیارم
بیبرگ ازین گلستان میبایدم دمیدن
غزل شمارهٔ ۲۴۷۳: چون ربشه در این باغ به افسون دمیدنغزل شمارهٔ ۲۴۷۵: دل چیست که بی روی تو از درد تپیدن
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
درس کمال خود گیر از ناله سر کشیدن
تا برنیایی از خویش نتوان به خود رسیدن
هوش مصنوعی: برای رسیدن به کمال، از ناله و سرکشی خود درس بگیر، تا زمانی که نتوانی از خودت رهایی یابی، به حقیقت وجودیات نخواهی رسید.
خوبی یکی هزار است از شیوهٔ تواضع
ابروی نازگردد شاخ گل از خمیدن
هوش مصنوعی: خوبی و زیبایی تو به اندازهای است که هر هزار خوبی دیگر در برابر آن کمارزش جلوه میکند. این تواضع و فروتنی تو باعث میشود که حتی گلها هم از زیبایی تو شرمنده شده و خم شوند.
تا گوش میتوان شد نتوان همه زبان شد
نقصان نمیفروشد سرمایهٔ شنیدن
هوش مصنوعی: هر کسی که تا حدی شنوا باشد، نمیتواند به تمامی زبانها تسلط پیدا کند. همواره سرمایهای که در شنیدن داریم، کم و کاستیهایی دارد و به راحتی از بین نمیرود.
ای هرزه جلوه فهمان غافل ز دل مباشید
کوری درشت رویی آیینه را بدیدن
هوش مصنوعی: ای هرزه، به جلوهگریهایی که فهم نادرست دارند و از دل غافل هستند، توجه نکنید. زیرا کوران، درشترو هستند و نمیتوانند حقیقت را در آینه ببینند.
جز عجز سعی ناقص چیزی نمیبرد پیش
افتادن است چون اشک اطفال را دویدن
هوش مصنوعی: تنها ناتوانی و تلاش نابسنده است که ما را به جایی نمیرساند. پیشرفت و موفقیت به مانند دویدن اشک کودکان است؛ یعنی اگر بر اساس ظرفیت و توان واقعیمان تلاش نکنیم، به نتایج مثبت دست نخواهیم یافت.
فقر و حضور تمکین جاه و هزار خفت
از بحر بیقراری از ساحل آرمیدن
هوش مصنوعی: فقر و فرمانبرداری از مقام و هزاران ذلت، ناشی از عدم آرامش در دریا است که به ساحل رسیدن را دشوار میکند.
حیفست محرم دل گردد فسانه مایل
آیینه در مقابل آنگه نفس کشیدن
هوش مصنوعی: خوردن دل و نگهداشتن آن نزد خود، اتفاقی است که نمیتوان به سادگی از کنار آن گذشت. در این وضعیت، تماشای زیباییها مانند تماشای تصویر در آینه است و نفس کشیدن در این فضا از ارزش و اهمیت بالایی برخوردار است.
از تیغ مرگ عشاق رنگ بقا نبازند
عمر دوباره گیرند چون ناخن از بریدن
هوش مصنوعی: عاشقان از تیغ مرگ نمیترسند و رنگ فنا را به خود نمیپذیرند. آنها همچون ناخن که از بریدن دوباره رشد میکند، دوباره زندگی مییابند.
تا جلوه کرد شوخی حسن تو در عرق زد
دارد حیا به این رنگ آیینه آفریدن
هوش مصنوعی: زمانی که زیبایی و لطافت تو در چهرهات نمایان شد، حیا و شرم در رنگی که این آینه به تصویر میکشد، به وجود آمد.
صید کمند عجزم سامان وحشتم کو
رنگ شکسته دارد صد رنگ دام چیدن
هوش مصنوعی: من در تلاش هستم تا دست و پای خود را از دام ناامیدی رها کنم، اما این احساس خلوت و واهمه، رنگ و بوی متفاوتی دارد که مانند یک تله مرا میگیرد.
طاووس این بهارم ساغرکش خمارم
در راه انتظارم صد چشم و یک پریدن
هوش مصنوعی: در این بهار، من مانند طاووس هستم که تحت تأثیر شراب قرار گرفتهام. منتظر فرصتی هستم که در آن به آرزوی خود برسم؛ در این راه، تعداد زیادی چشم نگرانی به من دوختهاند، اما تنها یک پرواز برای رسیدن به هدفم کافی است.
گر هستیام به این رنگ محجوب خودنماییست
آیینه برنیارد تصویر از کشیدن
هوش مصنوعی: اگر وجود من با این رنگ و حال پنهان باشد، پس آیینه نمیتواند تصویری از من را نشان دهد.
چون تخم اشک بیدل نومیدی آبیارم
بیبرگ ازین گلستان میبایدم دمیدن
هوش مصنوعی: من با وجود سوز و بیبرگی مانند یک تخم اشک، در این گلستان ناامیدی به دنبال زندگی و شکوفایی هستم.

بیدل دهلوی