غزل شمارهٔ ۲۴۷۲
به مطلب میرساند وحشت از آفاق ورزبدن
که دارد چیدن دامن درین گلزار گلچیدن
به غفلت نقد هستی صرف سودای خطا کردم
به رنگ سایهام سر تا قدم فرسوده لغزیدن
ز دست خودنمایی میکشم چندین پریشانی
چو بوی گل ز گلزارم جدا افکند بالیدن
سیهبختم دگر از حاصل غفلت چه میپرسی
بهرنگ سایه روز روشنم شب کرد خوابیدن
چنانم ناتوان در حسرت شوق گرفتاری
که نتوانم به گرد خاطر صیاد گردیدن
به مردن نیز حسرت صورخیز است از غبار من
نفس دزدیدهام اما ندارم ناله دزدیدن
مقابل کردهام با نقش پایی جبههٔ خود را
درین آیینه شاید روی جمعیت توان دیدن
شکست خاطر نازک مزاجان چاره نپذیرد
که موی کاسهٔ چینی بود مشکل تراشیدن
چه دانی رمز دریا گر نداری گوش گردابی
که کار خار و خس نبود زبان موج فهمیدن
اگر از معنی آگاهی بساز ای دل به حیرانی
که از آیینهها دشوار باشد چشم پوشیدن
ادب پروردهٔ تسلیم دیرستان انصافم
دل آتشخانهای دارد که میباید پرستیدن
مرا بیدل خوش آمد در طریق خاکساریها
چو تخم آبله در زیر پای خلق بالیدن
غزل شمارهٔ ۲۴۷۱: آن عجز شهیدم که به صد رنگ تپیدنغزل شمارهٔ ۲۴۷۳: چون ربشه در این باغ به افسون دمیدن
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به مطلب میرساند وحشت از آفاق ورزبدن
که دارد چیدن دامن درین گلزار گلچیدن
هوش مصنوعی: اگر کسی به شگفتیهای دنیا توجه کند، متوجه میشود که در این باغ زیبای زندگی، چیدمان و انتخابهایش چقدر مهم است.
به غفلت نقد هستی صرف سودای خطا کردم
به رنگ سایهام سر تا قدم فرسوده لغزیدن
هوش مصنوعی: در غفلت و بیخبری، تمام وجودم را به خاطر آرزوی اشتباه مصرف کردم و به گونهای شدم که تمام وجودم به رنگ سایه درآمده و فرسوده شدهام.
ز دست خودنمایی میکشم چندین پریشانی
چو بوی گل ز گلزارم جدا افکند بالیدن
هوش مصنوعی: من از دست خودنمایی به شدت نگران و بیقرار هستم، مانند بوی گلی که از باغ جدا شده و نتوانسته است همچنان رشد کند.
سیهبختم دگر از حاصل غفلت چه میپرسی
بهرنگ سایه روز روشنم شب کرد خوابیدن
هوش مصنوعی: من بدبخت شدهام و از نتایج بیتوجهیام چه انتظاری داری؟ روز روشن من مثل سایهای تاریک شده و خوابم را گرفته است.
چنانم ناتوان در حسرت شوق گرفتاری
که نتوانم به گرد خاطر صیاد گردیدن
هوش مصنوعی: من به قدری در حسرت عشق و شور و اشتیاق ناتوانم که حتی نمیتوانم به یاد صیاد نزدیک شوم.
به مردن نیز حسرت صورخیز است از غبار من
نفس دزدیدهام اما ندارم ناله دزدیدن
هوش مصنوعی: آدمی حتی در لحظه مرگ هم به زندگی و زیباییهای آن حسرت میخورد. من از غبار وجود خودم نفسی گرفتهام، اما قادر نیستم برای این دزدی ناله کنم.
مقابل کردهام با نقش پایی جبههٔ خود را
درین آیینه شاید روی جمعیت توان دیدن
هوش مصنوعی: با دقت به نشانهها و اثری که از خود بر جای گذاشتهام، سعی میکنم در این آینه به وجه و ظاهر جمعیت نگاه کنم و آنها را ببینم.
شکست خاطر نازک مزاجان چاره نپذیرد
که موی کاسهٔ چینی بود مشکل تراشیدن
هوش مصنوعی: دلهای حساس و زود رنج چارهای ندارند، چرا که مانند کاسه چینی هستند که شکستن آن دشوار است و آسیبپذیری آنان را زیاد میکند.
چه دانی رمز دریا گر نداری گوش گردابی
که کار خار و خس نبود زبان موج فهمیدن
هوش مصنوعی: اگر گوش شنوا نداری، چه میدانی راز دریا چیست؟ چون فهمیدن زبان موج، کار هر کسی نیست و به راحتی نمیتوان درک کرد که در دل دریا چه خبر است.
اگر از معنی آگاهی بساز ای دل به حیرانی
که از آیینهها دشوار باشد چشم پوشیدن
هوش مصنوعی: اگر به عمق نکتهها پی ببری، ای دل، در حیرت خواهی ماند، چرا که دست کشیدن از حقیقتها و واقعیات به سادگی از مقابل آینهها دور شدن نیست.
ادب پروردهٔ تسلیم دیرستان انصافم
دل آتشخانهای دارد که میباید پرستیدن
هوش مصنوعی: آدابی که ناشی از تسلیم و تساهل است، در طول زمان شکل گرفته و به من انصاف میدهد. دلم مانند یک آتشخانه است که نیازمند عشق و پرستش است.
مرا بیدل خوش آمد در طریق خاکساریها
چو تخم آبله در زیر پای خلق بالیدن
هوش مصنوعی: در راه تواضع و فروتنی، من خوشحالم که مانند تخم آبله در زیر پای مردم رشد میکنم.

بیدل دهلوی