گنجور

غزل شمارهٔ ۲۴۷۱

آن عجز شهیدم‌ که به صد رنگ تپیدن
خونم نزند دست به دامان چکیدن
بی وضع رضا بهره ز هستی نتوان برد
از خاک‌ که چیده‌ست‌ گهر جز به خمیدن
دندان طمع تیز مکن بر هوس ‌گنج
از مو‌ج چه حرفست لب بحرگزیدن
وحشت نسبان درگرو خانه نباشند
مانع نشود چشم‌، نگه را ز رمیدن
از دل به خیال آنهمه مغرور مباشید
تاکی‌گل عکس از چمن آینه چیدن
هر جاست سری نیست‌گریزش زگریبان
در چاه میفتید ز رفعت طلبیدن
تاکی چو نگه در هوس‌آباد تخیل
یک رشتهٔ موهوم به صد رنگ تنیدن
سر رشتهٔ وصلش زکف جهد برون‌ست
کس پیش ره عمر نگیرد به دویدن
طاووس من و داغ فسردن چه‌ خیالست
بر بال وپرم دوخته صد چشم پریدن
کس مانع جولان ره عجز نگردد
نتوان قدم سایه به ‌شمشیر بریدن
آن فاخته‌ام‌ کز تپش سعی جنونم
از طوق چو زنجیر توان ناله شنیدن
گر نشئهٔ نیرنگ تماشای تو این است
از حیرت آیینه توان باده کشیدن
حیرت به دلم جرات انداز تپش سوخت
چون‌گوهر ازین قطره چکیده‌ست چکیدن
ابنای زمان منفعل چین جبین‌اند
بیدل ثمر عطسه دهد سرکه چشیدن

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن عجز شهیدم‌ که به صد رنگ تپیدن
خونم نزند دست به دامان چکیدن
هوش مصنوعی: عجز و ناتوانی من همچون شهید است که با وجود همه رنگ‌ها و احساساتی که در خونم جاری است، نمی‌تواند دستش را به سمت چیزی که می‌خواهد دراز کند.
بی وضع رضا بهره ز هستی نتوان برد
از خاک‌ که چیده‌ست‌ گهر جز به خمیدن
هوش مصنوعی: اگر انسان از رضایت و سازگاری برخوردار نباشد، نمی‌تواند از زندگی و امکاناتی که دارد استفاده صحیحی ببرد. زیرا زیبایی‌ها و نعمت‌ها، مانند جواهراتی که در خاک نهفته‌اند، تنها با تلاش و سازگاری به دست می‌آیند.
دندان طمع تیز مکن بر هوس ‌گنج
از مو‌ج چه حرفست لب بحرگزیدن
هوش مصنوعی: باید مراقب بود که خواسته‌های بی‌جا و طمع‌ورزانه به سراغ ما نیاید. چه نیازی به جاه‌طلبی و آرزوی چیزهای نایاب است، وقتی که در واقعیت، عمیقاً‌ به سرچشمه‌ها و امکانات موجود دسترسی داریم؟
وحشت نسبان درگرو خانه نباشند
مانع نشود چشم‌، نگه را ز رمیدن
هوش مصنوعی: نگرانی و ترس از وضعیت نسبی نباید مانع دیدن واقعیات و فرار از واقعیت‌ها شود. باید با چشمی باز و آگاهی به مواجهه با مشکلات پرداخت.
از دل به خیال آنهمه مغرور مباشید
تاکی‌گل عکس از چمن آینه چیدن
هوش مصنوعی: دل را از خیال و احساسات فریبنده دور نگه‌دارید، زیرا تا کی می‌خواهید زیبایی‌های ظاهری را همچون گل‌هایی که در آینه می‌بینید، به خود بپسندید؟
هر جاست سری نیست‌گریزش زگریبان
در چاه میفتید ز رفعت طلبیدن
هوش مصنوعی: هر جایی که انسانی وجود دارد، در آنجا سر و صدا و مشکلاتی هم هست. اگر کسی بخواهد بالاتر برود و آرزوهای بزرگ داشته باشد، ممکن است به عواقب بدی دچار شود که مانند افتادن در چاه است.
تاکی چو نگه در هوس‌آباد تخیل
یک رشتهٔ موهوم به صد رنگ تنیدن
هوش مصنوعی: تا کی باید به خیال‌پردازی در دنیای آرزوها ادامه داد و در این بافت خیالی، خواب‌های بی‌اساس و رنگارنگ را به هم بافت؟
سر رشتهٔ وصلش زکف جهد برون‌ست
کس پیش ره عمر نگیرد به دویدن
هوش مصنوعی: رابطهٔ وصل او در دست کسی نیست و هیچ‌کس نمی‌تواند با تلاش و دویدن عمر را به دست آورد.
طاووس من و داغ فسردن چه‌ خیالست
بر بال وپرم دوخته صد چشم پریدن
هوش مصنوعی: طاووس من در حالتی است که فکر کردن به زخم و رنجی که کشیدم در حقیقت چه تفکری است. بر بال و پر من صد چشم وجود دارد که به پرواز کردن ترغیب می‌کنند.
کس مانع جولان ره عجز نگردد
نتوان قدم سایه به ‌شمشیر بریدن
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند مانع حرکت و تلاش کسانی شود که در شرایط دشوار و ناتوانی قرار دارند. حتی اگر کسی بخواهد به زور جلوگیری کند، تلاش و اراده آن‌ها را نمی‌توان به سادگی متوقف کرد.
آن فاخته‌ام‌ کز تپش سعی جنونم
از طوق چو زنجیر توان ناله شنیدن
هوش مصنوعی: من همچون فاخته‌ای هستم که به خاطر شور و شوق دیوانگی‌ام، از زنجیر عاطفه‌ام ناله می‌زنم.
گر نشئهٔ نیرنگ تماشای تو این است
از حیرت آیینه توان باده کشیدن
هوش مصنوعی: اگر زیبایی و جذابیت تو به این شکل باشد، من از حیرت نمی‌توانم حتی به باده کشیدن (نوشیدن) فکر کنم.
حیرت به دلم جرات انداز تپش سوخت
چون‌گوهر ازین قطره چکیده‌ست چکیدن
هوش مصنوعی: حیرت و شگفتی در دل من ایجاد کن، زیرا تپش قلبم مثل جواهری در اثر این قطره‌ای که چکیده، می‌سوزد.
ابنای زمان منفعل چین جبین‌اند
بیدل ثمر عطسه دهد سرکه چشیدن
هوش مصنوعی: فرزندان زمان تحت تأثیر وضعیت کنونی هستند و بیدل به یادآوری می‌آورد که گاهی حتی یک عطسه می‌تواند طعم ترشی را به ما بچشاند.