گنجور

غزل شمارهٔ ۲۴۷۰

ظلم است به تشویشِ دل اقبال نمودن
صیقل زدن آیینه و تمثال نمودن
جز صفر کم و بیش درین حلقه ندیدم
چون مرکز پرگار خط و خال نمودن
گرم است ز ساز حشم و زینت افسر
هنگامهٔ تب کردن و تبخال نمودن
ای شیشهٔ ساعت دلت از گرد خیالات
گردون نتوان شد ز مه و سال نمودن
ما هیچ‌کسان گرمی بازار امیدیم
تسلیم متاع همه دلال نمودن
چون آبله آرایش افسر هوس کیست
ماییم و سری قابل پا مال نمودن
فریاد که بردیم ز نامحرمی خلق
اندوه زبان داشتن و لال نمودن
شد عمر به پرواز میسر نشد آخر
چون شمع دمی سر به ته بال نمودن
پیری ز پَرافشانی فرصت خبرم کرد
شد موی سپید آب به غربال نمودن
بیدل به نفس آینه‌پردازی هستی‌ست
دل جمع کن از صورت احوال نمودن

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ظلم است به تشویشِ دل اقبال نمودن
صیقل زدن آیینه و تمثال نمودن
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم این است که ظلم و بی‌عدالتی به دل و روح انسان آسیب می‌زند، و اگر کسی به ظاهرسازی و زیباسازی چیزها بپردازد در حالی که درونش دچار تشویش و نگرانی است، این کار به نوعی نادرست و بی‌فایده است. به عبارتی، بهتر است که به بهبود و آرامش درونی بپردازیم تا فقط ظاهر را زیبا کنیم.
جز صفر کم و بیش درین حلقه ندیدم
چون مرکز پرگار خط و خال نمودن
هوش مصنوعی: در این دنیا، تنها چیزی که غیر از صفر دیدم، همان مرکز پرگار است که به کمک آن می‌توان خطوط و طرح‌هایی را ایجاد کرد.
گرم است ز ساز حشم و زینت افسر
هنگامهٔ تب کردن و تبخال نمودن
هوش مصنوعی: دما و حرارت ناشی از ساز و زینت‌های سر بر اثر شور و هیجان در حال افزایش است و به نوعی حالتی شبیه به تب و التهاب پیدا کرده‌اند.
ای شیشهٔ ساعت دلت از گرد خیالات
گردون نتوان شد ز مه و سال نمودن
هوش مصنوعی: ای شیشهٔ ساعت، دل تو نمی‌تواند با خیال‌های بی‌پایه و توهماتی که در زمان و سال‌ها وجود دارد، پر شود.
ما هیچ‌کسان گرمی بازار امیدیم
تسلیم متاع همه دلال نمودن
هوش مصنوعی: ما افرادی ناشناخته هستیم که باعث رونق امید می‌شویم و در واقع تسلیم و به فروش گذاشتن همه چیز را به نمایش می‌گذاریم.
چون آبله آرایش افسر هوس کیست
ماییم و سری قابل پا مال نمودن
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات و تفکر شاعر درباره هویتی که در معرض تهدید و آسیب قرار دارد، می‌پردازد. شاعر به وضعیتی اشاره می‌کند که شاید ظاهری زیبا و جذاب دارد، اما در عمق آن، آسیب‌پذیری و بی‌ارزشی نهفته است. وی با اشاره به خود و جمعی از انسان‌ها، از ناپایداری و بی‌ثباتی در زندگی صحبت می‌کند و نشان می‌دهد که چگونه برخی از ارزش‌ها و هویت‌های ما ممکن است مورد بی‌توجهی یا آسیب قرار گیرد. این احساس ممکن است ناشی از ناملایمات زندگی یا تجربیات تلخ باشد.
فریاد که بردیم ز نامحرمی خلق
اندوه زبان داشتن و لال نمودن
هوش مصنوعی: فریاد که ما از دست افرادی که برای ما غریب هستند، رنج می‌بریم؛ این درد به ما اجازه نمی‌دهد که حتی صحبت کنیم و ما را به سکوت می‌کشاند.
شد عمر به پرواز میسر نشد آخر
چون شمع دمی سر به ته بال نمودن
هوش مصنوعی: عمر ما مانند پرواز گذشت و دریغ که نتوانستیم مانند شمع در لحظه‌ای به اوج برسیم و بعد خاموش شویم.
پیری ز پَرافشانی فرصت خبرم کرد
شد موی سپید آب به غربال نمودن
هوش مصنوعی: پیری به من آموخت که چگونه از زمان بهره‌برداری کنم. حالا موهایم سفید شده و به مانند آبی که در غربال می‌ریزد، بی‌فایده گذشت زمان را نشان می‌دهد.
بیدل به نفس آینه‌پردازی هستی‌ست
دل جمع کن از صورت احوال نمودن
هوش مصنوعی: بیدل می‌گوید: به خودتان نگاه کنید و از ویژگی‌های ظاهری و وضعیت‌های بیرونی غفلت نکنید. حقیقت وجودی شما همانند آینه‌ای است که نیاز به توجه و تمرکز دارد. پس باید برای درک بهتر از خود و احوالاتتان تلاش کنید و فقط به بیرون ننگرید.