غزل شمارهٔ ۲۴۶۹
دل را به باد دادیم آه از نظر گشودن
این خانه بال و پر داشت در رهنِ در گشودن
آیینهٔ فضولی زنگارش از صفا به
تا چند چشم حقبین بر خیر و شر گشودن
زین خلق بیمروت انصاف جستن ما
طومار شکوه در مرگ بر نیشتر گشودن
صبح دعاست فرصت ای غافل از اجابت
دارد گشود مژگان دست اثر گشودن
نشکسته گرد هستی پوچ است لاف عرفان
در بیضه چند چون سنگ بال شرر گشودن
در گلشنی که شوقش بر صفحهام زد آتش
فردوس در قفس داشت طاووس پر گشودن
بر دستگاه هستی چندان هوس مچینید
بیش از تبسمی نیست خوان سحر گشودن
مغرور جاه و عبرت افسانهٔ خیال است
در خواب هم ندارد چشم گهر گشودن
چینی به مرگ فغفور کاری دگر ندارد
از درد حقگزاری جز موی سر گشودن
دلبستهٔ وفایی جهدی که وانگردد
ظلم است این گره را بی دستِ تر گشودن
وارستن از تعلق با ما نساخت بیدل
نی را به ناله آورد درد کمر گشودن
غزل شمارهٔ ۲۴۶۸: غنیمت گیر چون آیینه محو شان خود بودنغزل شمارهٔ ۲۴۷۰: ظلم است به تشویشِ دل اقبال نمودن
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل را به باد دادیم آه از نظر گشودن
این خانه بال و پر داشت در رهنِ در گشودن
هوش مصنوعی: دل را به باد سپردیم و ای کاش که نگاه کردن به این خانه ممکن بود. این مکان آزادی و پرواز را داشت، اما برای ورود به آن هنوز در انتظاریم.
آیینهٔ فضولی زنگارش از صفا به
تا چند چشم حقبین بر خیر و شر گشودن
هوش مصنوعی: آیینهای که به خاطر فضولی زنگ زده، بر اثر پاکی و صفای خود، به چه مدت چشم حقبین میتواند به خوبی و بدی نگاه کند؟
زین خلق بیمروت انصاف جستن ما
طومار شکوه در مرگ بر نیشتر گشودن
هوش مصنوعی: از این آدمهای بیرحم انتظار انصاف داشتن، مثل این است که در مرگ کسی شکایتنامهای را به چاقو بزنیم.
صبح دعاست فرصت ای غافل از اجابت
دارد گشود مژگان دست اثر گشودن
هوش مصنوعی: صبح زمانی است که دعا کردن موجب اجابت و پذیرش میشود. ای کسی که غافل از این فرصت هستی، مژگان خود را باز کن تا تأثیر این درخواستها را احساس کنی.
نشکسته گرد هستی پوچ است لاف عرفان
در بیضه چند چون سنگ بال شرر گشودن
هوش مصنوعی: اگر از درون قوی نباشی، تمام ادعای عرفانیات بیهوده است. به مانند سنگی که توان پرتاب شرر را دارد، اما در واقعیت نمیتواند پرواز کند.
در گلشنی که شوقش بر صفحهام زد آتش
فردوس در قفس داشت طاووس پر گشودن
هوش مصنوعی: در باغی که عشق و تمایلش در دل من شعلهور شده، طاووسی که در قفس بود، آماده پرواز و آزاد شدن است.
بر دستگاه هستی چندان هوس مچینید
بیش از تبسمی نیست خوان سحر گشودن
هوش مصنوعی: در زندگی به دنبال خواستههای بیش از حد نباشید، زیرا آنچه در نهایت به دست میآورید، بیشتر از یک لبخند نیست. زندگی ممکن است همچون صبحی با افقهای جدید و زیبایی باشد، اما نباید انتظارهای گزاف و بیجا از آن داشته باشید.
مغرور جاه و عبرت افسانهٔ خیال است
در خواب هم ندارد چشم گهر گشودن
هوش مصنوعی: فریب جلال و شکوه موقتی است و در واقعیت چیزی جز یک خیال نیست. حتی در خواب نیز توانایی دیدن زیبایی های واقعی را ندارد.
چینی به مرگ فغفور کاری دگر ندارد
از درد حقگزاری جز موی سر گشودن
هوش مصنوعی: چینی دیگر به مرگ فغفور (سلطنت) اهمیت نمیدهد و تنها از درد و غم خود، موی سرش را میگشاید.
دلبستهٔ وفایی جهدی که وانگردد
ظلم است این گره را بی دستِ تر گشودن
هوش مصنوعی: دل سپردن به وفا و تلاش برای اینکه از آن دست نکشیم، ظلم است؛ این گره را نمیتوان بدون کمک و تلاشی از ناحیهای دیگر باز کرد.
وارستن از تعلق با ما نساخت بیدل
نی را به ناله آورد درد کمر گشودن
هوش مصنوعی: رهایی از وابستگی، برای ما ممکن نیست؛ بیدل را با نالهای به درد آورد و کمرش را شکست.

بیدل دهلوی