غزل شمارهٔ ۲۴۶۴
همعنان آهم، آشوبِ جهان خواهم شدن
پیرو اشکم محیط بیکران خواهم شدن
دل ز نیرنگ تغافلهای او مأیوس نیست
ناز میگوید که آخر مهربان خواهم شدن
چون سحر زخمم سفارشنامهٔ گلزار اوست
قاصدِ خون گر نباشد خود روان خواهم شدن
نرگسش را گر چنین با تیرهروزان الفت است
بعد ازین چون مردمک یک سرمهدان خواهم شدن
پیش خورشیدش مرا از صبح بودن چاره نیست
هر کجا او ماه باشد من کتان خواهم شدن
من که از خود رفتنم دشوار میآید به چشم
محرم طرز خرام او چهسان خواهم شدن
دستگاه ناتوانان جز تظلم هیچ نیست
چون نفس بر خویش اگر بالم فغان خواهم شدن
بیدماغ فرصتم سودایی اقبال کیست
تا هما آید به پرواز استخوان خواهم شدن
خانهٔ جمعیتم بیآفت وسواس نیست
تا کجاها خوابِ چشمِ پاسبان خواهم شدن
میکشم عمریست بیدل خجلت نشو و نما
در عرق مانند شمع آخر نهان خواهم شدن
غزل شمارهٔ ۲۴۶۳: گر به این واماندگی مطلق عنان خواهم شدنغزل شمارهٔ ۲۴۶۵: رساند عمر به جایی دل از وفا کندن
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
همعنان آهم، آشوبِ جهان خواهم شدن
پیرو اشکم محیط بیکران خواهم شدن
هوش مصنوعی: من به همراه آه و فریاد خود، میخواهم آشوب و تحول در جهان ایجاد کنم و با اشکهایم به دنیایی بینهایت و وسیع تبدیل خواهم شد.
دل ز نیرنگ تغافلهای او مأیوس نیست
ناز میگوید که آخر مهربان خواهم شدن
هوش مصنوعی: دل من هنوز از نیرنگها و بیتوجهی های او ناامید نشده است، چون او با ناز و عشوه میگوید که در نهایت مهربان خواهد شد.
چون سحر زخمم سفارشنامهٔ گلزار اوست
قاصدِ خون گر نباشد خود روان خواهم شدن
هوش مصنوعی: چون صبح فرا میرسد، زخم من به شکلی زیبا نمایان میشود و مانند یک نامه از گلزار محبوبم است. برایم مهم نیست که چگونه به دیگران بگویم، تنها میخواهم روحام آزاد شود.
نرگسش را گر چنین با تیرهروزان الفت است
بعد ازین چون مردمک یک سرمهدان خواهم شدن
هوش مصنوعی: اگر نرگس (چشمان) او به تیرهروزان (بدبختان) چنین اطمینان و نزدیکی دارد، بعد از این من هم مانند مردمک یک سرمهدان (چشم) خواهم شد و در کنار او قرار میگیرم.
پیش خورشیدش مرا از صبح بودن چاره نیست
هر کجا او ماه باشد من کتان خواهم شدن
هوش مصنوعی: وقتی که خورشید او در آسمان است، من هیچ راهی برای صبحانه بودن ندارم. هر جا که او درخشش داشته باشد، من هم همانند کتان نرم و انعطافپذیر خواهم شد.
من که از خود رفتنم دشوار میآید به چشم
محرم طرز خرام او چهسان خواهم شدن
هوش مصنوعی: من که از دست دادن خودم برایم سخت است، چگونه میتوانم به چشم کسی که رازها را میداند، به زیبایی و نرمی رفتار او نگاه کنم؟
دستگاه ناتوانان جز تظلم هیچ نیست
چون نفس بر خویش اگر بالم فغان خواهم شدن
هوش مصنوعی: توانمندان در برابر ناتوانان جز شکایت و ناله چیزی ندارند. وقتی خودم را به حالتی درآورم که بخواهم فریاد بزنم، حتی خودم هم نمیتوانم از این وضعیت رهایی یابم.
بیدماغ فرصتم سودایی اقبال کیست
تا هما آید به پرواز استخوان خواهم شدن
هوش مصنوعی: موقعیت و فرصت ناچیز من باعث نشد که به موفقیت بزرگ برسم. در دل آرزوی پرواز دارم، اما هنوز در مرحلهای هستم که فقط به آرزوهایم فکر میکنم.
خانهٔ جمعیتم بیآفت وسواس نیست
تا کجاها خوابِ چشمِ پاسبان خواهم شدن
هوش مصنوعی: خانهای که من در آن زندگی میکنم، از آفت وسواس پاک است. نمیدانم تا کجاها باید در خواب بمانم و منتظر بمانم تا کسی مرا بیدار کند.
میکشم عمریست بیدل خجلت نشو و نما
در عرق مانند شمع آخر نهان خواهم شدن
هوش مصنوعی: مدتهاست که دچار عذاب و شرمندگی هستم و مانند شمعی که در حال ذوب شدن است، به آرامی به سمت نابودی میروم و آخرین لحظات زندگیام را میگذرانم.

بیدل دهلوی