گنجور

غزل شمارهٔ ۲۴۴۸

خوشا ذوق فنا و وحشت ساز شرر کردن
ز سر تا پای خود محو یک انداز نظرکردن
غرور ناز و آنگه خاک ‌گردیدن چه ننگست این
حیا کن از دم تیغی‌ که می‌باید سپر کردن
حوادث‌کم‌کند آشفته اوضاع ملایم را
پریشانی نبیند آب از زبر و زبر کردن
چمن ساز بهار عشقم از شوقم مشو غافل
به مژگان بایدم‌ گلچینی داغ جگر کردن
به رنگی بی‌غبار افتاده در راه تو حیرانم
که بر آیینه چون آه سحر نتوان اثر کردن
غبار مقدمت حشر دو عالم آرزو دارد
قیامت می‌کند دل را نمی‌باید خبرکردن
به هر وحشت جنونم‌ گر بساط الفت آراید
صدا از خانهٔ زنجیر نتواند سفر کردن
عرق غواص شرمم در غبار تهمت هستی
مرا افکند در آب از سر این پل‌ گذر کردن
به رنگ توأم بادام دلها را در این محفل
وطن باید ز تنگی در فشار یکدگر کردن
نموها نیست غیر از شوخی تن بر هوا تازی
ندارد نخل این بستان به اصل خود نظر کردن
تهی‌ گشتیم از خود تا ببالد نشئهٔ دردی
نیستان‌ کرد ما را آرزوی ناله سر کردن
به دریای شهادت غوطه‌ گر نتوان زدن بیدل
گلویی می‌توان از آب جوی تیغ تر کردن

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خوشا ذوق فنا و وحشت ساز شرر کردن
ز سر تا پای خود محو یک انداز نظرکردن
هوش مصنوعی: خوشا آن لحظه‌ای که انسان به فنا و زوال خود آگاهی پیدا کند و با شجاعت از زیبایی‌های زندگی بهره‌مند شود، طوری که هر قسمت از وجودش به عشق و زیبایی جذب شده و به یک نگاه عمیق و گذرا غرق شود.
غرور ناز و آنگه خاک ‌گردیدن چه ننگست این
حیا کن از دم تیغی‌ که می‌باید سپر کردن
هوش مصنوعی: غرور و ناز چقدر زشت است که سرانجام به خاک می‌افتد. ای کاش از خطراتی که در پیش است، احتیاط کنی و خودت را آماده مقابله کنی.
حوادث‌کم‌کند آشفته اوضاع ملایم را
پریشانی نبیند آب از زبر و زبر کردن
هوش مصنوعی: حوادث باعث می‌شود که اوضاع آرام، دچار اختلال شود و در این شرایط، دیگر نمی‌توان از آب زلال و آرام انتظار داشت.
چمن ساز بهار عشقم از شوقم مشو غافل
به مژگان بایدم‌ گلچینی داغ جگر کردن
هوش مصنوعی: مراقب عشقم باش، چون در بهار، چمن‌ها از شوق به سر می‌آیند. با ناز چشمانت باید گلی را بچینی که درد دل را التیام بخشد.
به رنگی بی‌غبار افتاده در راه تو حیرانم
که بر آیینه چون آه سحر نتوان اثر کردن
هوش مصنوعی: در راه تو، من گیج و حیرانم و به رنگی بی‌غبار افتاده‌ام که نمی‌توانم بر آینه اثری از چهره‌ام به جای گذارم، درست مانند آه که در صبح زود نمی‌تواند اثری بر روی آینه بگذارد.
غبار مقدمت حشر دو عالم آرزو دارد
قیامت می‌کند دل را نمی‌باید خبرکردن
هوش مصنوعی: غبار پای تو بهشتی را آرزو می‌کند و در روز قیامت، دل را نباید از این موضوع باخبر کرد.
به هر وحشت جنونم‌ گر بساط الفت آراید
صدا از خانهٔ زنجیر نتواند سفر کردن
هوش مصنوعی: هر چقدر هم که دیوانگی‌ام شدت بگیرد، اگر فضایی برای دوستی و آشتی فراهم شود، صدای قلبم دیگر قادر به رفتن و گریز نخواهد بود.
عرق غواص شرمم در غبار تهمت هستی
مرا افکند در آب از سر این پل‌ گذر کردن
هوش مصنوعی: عذاب و زحمت‌هایی که یک غواص به خاطر تلاش‌هایش می‌کشد، باعث شده تا احساس شرم و ننگ به سراغش بیاید و در میان اتهام و سختی‌های زندگی غرق شود. او برای عبور از این پل، باید با این بار سنگین روبرو شود.
به رنگ توأم بادام دلها را در این محفل
وطن باید ز تنگی در فشار یکدگر کردن
هوش مصنوعی: در این محفل وطنی که هستیم، باید دل‌های مردم را تحت تأثیر عشق و محبت رنگین کنیم، حتی اگر در سختی و تنگنا باشیم و یکدیگر را فشرده کنیم.
نموها نیست غیر از شوخی تن بر هوا تازی
ندارد نخل این بستان به اصل خود نظر کردن
هوش مصنوعی: درختان به جز شوخی و بازی با باد، کار دیگری ندارند و درخت نخل این باغ به ریشه و اصل خود توجه می‌کند.
تهی‌ گشتیم از خود تا ببالد نشئهٔ دردی
نیستان‌ کرد ما را آرزوی ناله سر کردن
هوش مصنوعی: ما از خود خالی شدیم تا غمی که در درونمان وجود دارد، ببالد و رشد کند. این باعث شده که آرزو داشته باشیم فریاد بزنیم و درد و احساساتمان را بیرون بریزیم.
به دریای شهادت غوطه‌ گر نتوان زدن بیدل
گلویی می‌توان از آب جوی تیغ تر کردن
هوش مصنوعی: غوطه‌ور شدن در دریای شهادت دشوار است، اما می‌توان با چاقو آب جوی را به تیغ آبدار تبدیل کرد.

حاشیه ها

درود.!
خوشا ذوقِ فنا و وحشتِ سازِ شرر کردن
ز سر تا پای خود محوِ یکی اند،از نظرکردن
حضرت بیدل

حوادث‌کم‌کند آشفته اوضاعِ ملایم را
پریشانی نبیند آب از زیر و زبر کردن
حضرت بیدل