غزل شمارهٔ ۲۴۴۷
ندارد موج جز طومار رمز بحر وا کردن
توان سیر دو عالم در شکست رنگ ما کردن
امل میخواهد از طبع جنون کیشت پشیمانی
به راه آورده تیری را که میباید خطا کردن
دویی در کیش از خود رفتگان کفر است ای زاهد
من و محو صنم گشتن تو و یاد خدا کردن
شرار بیدماغم آنقدر کم فرصتی دارم
که نتوانم نگاهی را به غیرت آشنا کردن
هوس فرسودهٔ بوی کف پاییست اجزایم
وطن میبایدم در سایهٔ برگ حنا کردن
ز نیرنگ خرامت عالمی از خاک میجوشد
به رفتاری توان ایجاد چندین نقش پا کردن
تپیدم، ناله کردم، آبگشتم، خاک گردیدم
تکلف بیش ازبن نتوان به عرض مدعا کردن
حیا بگدازدم تا از هوسها دست بردارم
شرر دامان خس بیآب نتواند رها کردن
تلاش روزی از مجنون ما صورت نمیبندد
ندارد سنگ سودا دستگاه آسیا کردن
به هر واماندگی زین خاکدان برخاستن دارد
دمی چون گردباد از خویش میباید عصا کردن
به زهد خشک لاف تردماغیها مزن بیدل
شنا نتوان به روی موج نقش بوریا کردن
غزل شمارهٔ ۲۴۴۶: در این محفل ندارد یمن راحت چشم واکردنغزل شمارهٔ ۲۴۴۸: خوشا ذوق فنا و وحشت ساز شرر کردن
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ندارد موج جز طومار رمز بحر وا کردن
توان سیر دو عالم در شکست رنگ ما کردن
هوش مصنوعی: هیچ موجی قادر نیست جز طومار اسرار دریا را باز کند، اما میتوان با سیر و سفر در دو جهان، رنگ ما را استعارهای از شکست و تغییر در نظر گرفت.
امل میخواهد از طبع جنون کیشت پشیمانی
به راه آورده تیری را که میباید خطا کردن
هوش مصنوعی: عشق میخواهد از سرشت دیوانگیات پشیمانی به وجود بیاورد، همانطور که تیر خطا میکند.
دویی در کیش از خود رفتگان کفر است ای زاهد
من و محو صنم گشتن تو و یاد خدا کردن
هوش مصنوعی: اگر کسی به دو چیز همزمان، یکی عشق به معشوق و دیگری یاد خدا را داشته باشد، این نشان از ضعف ایمان اوست. ای زاهد، محو شدن در زیبایی معشوق و در عین حال فکر کردن به خدا نشانهای از تناقض در باورها است.
شرار بیدماغم آنقدر کم فرصتی دارم
که نتوانم نگاهی را به غیرت آشنا کردن
هوش مصنوعی: من آنقدر فرصت کمی دارم که نتوانم نگاهی را به عشق و احساسات آشنا کنم.
هوس فرسودهٔ بوی کف پاییست اجزایم
وطن میبایدم در سایهٔ برگ حنا کردن
هوش مصنوعی: به یاد و آرزوی وطن و آن بوی خوشی که از آن میآید، دل شوره دارم. روح و وجودم در پی آرامش و امنیتی است که زیر سایه درختان حنا پیدا میشود.
ز نیرنگ خرامت عالمی از خاک میجوشد
به رفتاری توان ایجاد چندین نقش پا کردن
هوش مصنوعی: درخودت نیرویی نهفته است که میتواند از دل زمین، زندگی و انرژی جدیدی به وجود آورد. با هر حرکت و رفتارت، میتوانی تأثیر و اثری فراوان بر جای بگذاری و نقشهای مختلفی خلق کنی.
تپیدم، ناله کردم، آبگشتم، خاک گردیدم
تکلف بیش ازبن نتوان به عرض مدعا کردن
هوش مصنوعی: در این بیت، بیانگر احساس عمیق و درونی شاعر است که در مواجهه با درد و رنج، حالتهای گوناگونی از خود بروز میدهد. او از شدت احساس به تپش و ناله میافتد و در نهایت به جایی میرسد که احساسش را از دست داده و به خاک میگراید. شاعر به این نتیجه میرسد که نمیتواند بیشتر از آنچه هست، در بیان آنچه در دل دارد، تلاش کند و این وضعیت او را به نوعی تسلیم میکند.
حیا بگدازدم تا از هوسها دست بردارم
شرر دامان خس بیآب نتواند رها کردن
هوش مصنوعی: من حیا را کنار گذاشتم تا از آرزوها و هوسها فاصله بگیرم، اما شعلههای چشمان آتشین نمیگذارند از این دنیای بیرحم و خشکی رها شوم.
تلاش روزی از مجنون ما صورت نمیبندد
ندارد سنگ سودا دستگاه آسیا کردن
هوش مصنوعی: تلاش و کوشش برای رسیدن به عشق و آرزوهای ما مانند آبی است که در آسیاب سنگی نمیریزد، زیرا که این عشق به راحتی به دست نمیآید و در واقع، نمیتوانیم به سادگی آن را به دست آوریم.
به هر واماندگی زین خاکدان برخاستن دارد
دمی چون گردباد از خویش میباید عصا کردن
هوش مصنوعی: هر کس که از این دنیا ناامید شده، باید لحظهای مانند گردباد از خود بینهایت انرژی و توانایی ایجاد کند و به ادامه مسیر خود بپردازد.
به زهد خشک لاف تردماغیها مزن بیدل
شنا نتوان به روی موج نقش بوریا کردن
هوش مصنوعی: به مردم متکبر و خشکمغز شما نمیتوانید با زهد و تظاهر به تقوا غلبه کنید، زیرا برای اینکه در دنیا تأثیرگذار باشید، نیاز به مهارت و توانایی واقعی دارید. شبیه به این است که نمیتوان با نشستن بر روی امواج، تکهای کرباس را به تصویر کشید.
حاشیه ها
1401/01/13 22:04
عرشیا غلامی
سلام در بیت دوم واژه راه غلط است و درست آن به آه آورده تیری است و معنای آن به این طریق است که تیری که هنگام شلیک شدنش با آه رها شود(در اصول تیر اندازی نفس در سینه محبوس می گردد تا تیر در دقیق ترین حالت پرتاب شود) باید که خطا برود.

بیدل دهلوی