غزل شمارهٔ ۲۴۴۵
جایی که بود پیش بری پیش نبردن
مفت تو اگر پیش بری بیش نبردن
تا چند توان زیست به افسون رعونت
مکروهتر از سجده به هر کیش نبردن
ای شیخ تو درکشمکشی ورنه بهشتی است
از شانه قیامت به سر ریش نبردن
انبوهی مو نسبت تنزیه ندارد
حکمست به فردوس بز و میش نبردن
برگشتن مژگان بتان قاصد نازیست
ظلم است نویدی به دل ریش نبردن
دردا که دل اگه نشد از لذت دردی
خون میخورم از آبله بر نیش نبردن
ساقی خط ییمانه نیام حوصله تا چند
حیف است به موج میام از خویش نبردن
جز در سخن بیغرضی راست نیاید
بر خلق ستمنامهٔ تشویش نبردن
بیدل همه دم مزرع اقبال کریمان
سبز است ز آب رخ درویش نبردن
غزل شمارهٔ ۲۴۴۴: به خود پیچیدهام نالیدنم نتوان گمان بردنغزل شمارهٔ ۲۴۴۶: در این محفل ندارد یمن راحت چشم واکردن
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جایی که بود پیش بری پیش نبردن
مفت تو اگر پیش بری بیش نبردن
هوش مصنوعی: هر کجا که پیش از این، کاری انجام شده است، اگر بخواهی بار دیگر اقدام کنی، بیفایده است. اگر هم بخواهی بیشتر از این تلاش کنی، هیچ نتیجهای نخواهی گرفت.
تا چند توان زیست به افسون رعونت
مکروهتر از سجده به هر کیش نبردن
هوش مصنوعی: چقدر میتوان به فریفتگی و غرور زندگی کرد، که این حالت بدتر از سجده به هر آیینی است.
ای شیخ تو درکشمکشی ورنه بهشتی است
از شانه قیامت به سر ریش نبردن
هوش مصنوعی: ای شیخ، تو درگیر جدالی هستی وگرنه بهشتی وجود دارد که در آن قیامت بر شانهی انسان به سر ریشش دست نمیزند.
انبوهی مو نسبت تنزیه ندارد
حکمست به فردوس بز و میش نبردن
هوش مصنوعی: زیادی مو به خودی خود باعث پاکی و بیعیبی نمیشود، مثل این که در بهشت جایی برای بُز و میش نیست و نباید آنها را به آنجا برد.
برگشتن مژگان بتان قاصد نازیست
ظلم است نویدی به دل ریش نبردن
هوش مصنوعی: بازگشت مژگان زیبای عاشقان، نشانهای از ناز و زیبایی است که درواقع ظلم به دلهای شکسته محسوب میشود، زیرا به آنها امیدی نمیدهند.
دردا که دل اگه نشد از لذت دردی
خون میخورم از آبله بر نیش نبردن
هوش مصنوعی: ای کاش دل من از لذت رنج برنمیخورد. چون دردی که تجربه میکنم مانند آبی است که از آبله به دست آمده و میسوزد.
ساقی خط ییمانه نیام حوصله تا چند
حیف است به موج میام از خویش نبردن
هوش مصنوعی: ای ساقی، من تاب و تحمل زیادی ندارم. افسوس که برای شراب و لذتجویی، نباید از خودم دور شوم و خود را فراموش کنم.
جز در سخن بیغرضی راست نیاید
بر خلق ستمنامهٔ تشویش نبردن
هوش مصنوعی: تنها در گفتار عاری از هر گونه منظور و غرض، حقیقت به خوبی بیان میشود و نباید در بین مردم مسائلی که موجب اضطراب میشود را مطرح کرد.
بیدل همه دم مزرع اقبال کریمان
سبز است ز آب رخ درویش نبردن
هوش مصنوعی: همیشه باغ و گلزار خوشبختی و نعمت در دست افراد خوب و کریم موجود است، و افراد ناشایست نمیتوانند از شادابی و زیبایی آن بهره ببرند.

بیدل دهلوی