گنجور

غزل شمارهٔ ۲۴۴۴

به خود پیچیده‌ام نالیدنم نتوان‌ گمان بردن
به رنگ رشته فربه گشته‌ام لیک از گره خوردن
حضور زندگی، آنگاه استغنا، چه حرفست این
نفس را بر در دل تا به کی ابرام نشمردن
دلی پرواز ده‌ کز ننگ کم ظرفی برون آیی
زصافی می‌تواند قطره را دریا فرو بردن
سیه بختی به سعی هیچکس زایل نمی‌گردد
مگر آتش برآرد ترک‌  هندو را پس از مردن
غم جمعیت دل مضطرب دارد جهانی را
ز گوهر تا کجا دریا شکافد جیب افسردن
مزاج عشق در سعی فنا مجبور می‌باشد
ز منع سوختن نتوان دل پروانه آزردن
به‌حکم عجز ننگ طینت ما بود گیرایی
به خاک ما نمی‌خواهد مروت دام‌ گستردن
به هر واماندگی زین بیشتر طاقت چه می‌باشد
که باید همچو شمعم تا عدم خود را بسر بردن
طربهای هوس شاید به وحشت کم شود بیدل
به چین می‌بایدم چون ابر چندی دامن افشردن

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به خود پیچیده‌ام نالیدنم نتوان‌ گمان بردن
به رنگ رشته فربه گشته‌ام لیک از گره خوردن
هوش مصنوعی: به خودم پیچیده‌ام و نمی‌توانم ناله‌ام را به دیگران بگویم. تصور می‌کنید که به خاطر بندهایی که به من بسته شده، قوی‌تر شده‌ام، اما در واقع، از گره خوردن این بندها رنج می‌برم.
حضور زندگی، آنگاه استغنا، چه حرفست این
نفس را بر در دل تا به کی ابرام نشمردن
هوش مصنوعی: حضور زندگی، زمانی احساس بی‌نیازی می‌شود که دیگر نیازی به کلمات و توضیحات نداریم. چرا این نفس را در دل نگه داریم و مدام در مورد آن بحث کنیم؟ ما باید از این قید رها شویم.
دلی پرواز ده‌ کز ننگ کم ظرفی برون آیی
زصافی می‌تواند قطره را دریا فرو بردن
هوش مصنوعی: دل خود را به پرواز درآور، تا از ننگ کم ظرفی رها شوی، زیرا تنها از دل پاک و صاف می‌توان قطره‌ای را به دریا راه داد.
سیه بختی به سعی هیچکس زایل نمی‌گردد
مگر آتش برآرد ترک‌  هندو را پس از مردن
هوش مصنوعی: بدبختی و شقاوت هیچ کس با تلاش کسی دیگر از بین نمی‌رود، مگر اینکه آتش را از دل ترک‌زاده‌ای برآورند، که آن هم پس از مرگش اتفاق می‌افتد.
غم جمعیت دل مضطرب دارد جهانی را
ز گوهر تا کجا دریا شکافد جیب افسردن
هوش مصنوعی: دل من از غم و اندوه پر شده و در ریتم زندگی، مانند دریا که به عمق خود می‌نگرد، به دنبال پاسخ‌هایی است که هرگز پیدا نمی‌کند. غم و اضطراب در این دل مضطرب به اندازه‌ای بزرگ است که نمی‌دانم تا چه عمق و وسعت می‌توان به جستجوی آن ادامه داد.
مزاج عشق در سعی فنا مجبور می‌باشد
ز منع سوختن نتوان دل پروانه آزردن
هوش مصنوعی: عشق در تلاش برای از بین رفتن، مجبور به تحمل است. پروانه‌ای که نمی‌تواند بسوزد، دلش نیز نمی‌تواند بی‌دردی را تحمل کند.
به‌حکم عجز ننگ طینت ما بود گیرایی
به خاک ما نمی‌خواهد مروت دام‌ گستردن
هوش مصنوعی: به خاطر ناتوانی‌ام، زشتی ذات ما را پذیرفته‌ام، و دیگر نیازی به احترام و بزرگ‌منشی در برقراری ارتباط با دیگران ندارم.
به هر واماندگی زین بیشتر طاقت چه می‌باشد
که باید همچو شمعم تا عدم خود را بسر بردن
هوش مصنوعی: در هر ناکامی و سختی، دیگر چه طاقت و بردباری باقی مانده است؟ باید مانند شمعی بسوزم و به تحمل وجود خود ادامه دهم.
طربهای هوس شاید به وحشت کم شود بیدل
به چین می‌بایدم چون ابر چندی دامن افشردن
هوش مصنوعی: شاید لذت‌های خواسته‌ها بتواند کمی از هراس‌ها بکاهد. بیدل، ضروری است که مثل ابر مدتی خود را جمع کنم و از افشاندن دامن بپرهیزم.