غزل شمارهٔ ۲۴۴۲
روانی نیست محو جلوه را بیآبگردیدن
سزدکز اشک آموزد نگاه ما خرامیدن
به داد حسرت دل کس نمیپردازد ای بلبل
چوگل میباید اینجا از شکست رنگ نالیدن
فسردن چند، از خود بگذر و سامان توفان کن
قیامت نغمهای حیفست سر در تار دزدیدن
که میداند کجا رفتند گلچینان دیدارت
هم از خورشید میباید سراغ سایه پرسیدن
برو زاهد که هرکس مقصدی دارد دربن وادی
تو و صد سبحه جولانی و من یک اشک لغزیدن
درین غفلت سرا عرفان ما هم تازگی دارد
سرا پا مغز دانشگشتن و چیزی نفهمدن
نظر بر بندو میکن سیر امن آباد همواری
بلند و پست یکسان مینماید چشم پوشیدن
زخواب عافیت چون موجگوهر نیستم غافل
بهم میآورد مژگان من بر خوبش پیچیدن
چو فطرت ناقص افتد حرف بطلان استکوششها
شرر هم در هوا دارد زمین دانه پاشیدن
اگر فرصت نقاب از چهرهٔ تحقیق بردارد
شرارکاغذ ما و هزار آیینه خندیدن
گشاد بال طاووسیم از عبرت چه میپرسی
شکست بیضهٔ ما داشت چندین چشم مالیدن
صفای دل بهار جلوهٔ معشوق شد بیدل
طلسم ناز کرد آیینه را بیرنگ گردیدن
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
روانی نیست محو جلوه را بیآبگردیدن
سزدکز اشک آموزد نگاه ما خرامیدن
هوش مصنوعی: برای جذب زیبایی، نیازی نیست که به درون خود بپردازید و خود را غرق در آرزو کنید. اشک و درد میتواند به ما بیاموزد که چگونه با زیبایی و جذابیت دست و پنجه نرم کنیم و در مقابل آن خضوع کنیم.
به داد حسرت دل کس نمیپردازد ای بلبل
چوگل میباید اینجا از شکست رنگ نالیدن
هوش مصنوعی: هیچکس به غم و حسرت دل دیگری توجهی نمیکند. ای بلبل، تو باید در اینجا از ناتوانی و زخمهای خود شکایت کنی.
فسردن چند، از خود بگذر و سامان توفان کن
قیامت نغمهای حیفست سر در تار دزدیدن
هوش مصنوعی: کمی خود را کنار بگذار و در این شرایط ناگوار نظم و انضباطی ایجاد کن. زمانه به قدری مهم و باارزش است که نباید در تاریکی و بیخبری به سر ببری.
که میداند کجا رفتند گلچینان دیدارت
هم از خورشید میباید سراغ سایه پرسیدن
هوش مصنوعی: کسی نمیداند گلچینان زیبایی تو کجا رفتهاند، و برای یافتن آنان، باید از خورشید بپرسی که سایهاش کجاست.
برو زاهد که هرکس مقصدی دارد دربن وادی
تو و صد سبحه جولانی و من یک اشک لغزیدن
هوش مصنوعی: برو ای زاهد، زیرا هر کس برای خود هدفی دارد و در این مسیر تو در حال گردش هستی با صد تسبیح در دست، اما من تنها با یک قطره اشک به راه میروم.
درین غفلت سرا عرفان ما هم تازگی دارد
سرا پا مغز دانشگشتن و چیزی نفهمدن
هوش مصنوعی: در این دنیای غفلت، شناخت و آگاهی ما نیز تازگی دارد، در حالی که همهجا پر از اطلاعات و دانش است اما هنوز چیزی را نمیفهمیم.
نظر بر بندو میکن سیر امن آباد همواری
بلند و پست یکسان مینماید چشم پوشیدن
هوش مصنوعی: وقتی به حال و روز دیگران مینگریم، دوری و نزدیکی برایمان تفاوتی نمیکند. در واقع، چشمپوشی از همهی این اختلافات و مشکلات، باعث میشود که همه چیز به یک شکل و یکسان به نظر برسد.
زخواب عافیت چون موجگوهر نیستم غافل
بهم میآورد مژگان من بر خوبش پیچیدن
هوش مصنوعی: من از خواب راحت و آسایش غافل نیستم، چون مانند موجی که به گوهر میرسد، مژگانم بر روی جمال او میپیچد.
چو فطرت ناقص افتد حرف بطلان استکوششها
شرر هم در هوا دارد زمین دانه پاشیدن
هوش مصنوعی: وقتی ذات انسانی ناقص باشد، هر گونه سخن و ادعایی بیمعنی است. تلاشها و کوششها در این حالت، مانند جرقههایی هستند که فقط در هوا معلق میمانند و به جایی نمیرسند، درست مثل بذرهایی که در زمین پاشیده میشوند.
اگر فرصت نقاب از چهرهٔ تحقیق بردارد
شرارکاغذ ما و هزار آیینه خندیدن
هوش مصنوعی: اگر زمانی پیش آید که حقیقت خود را نمایان کند، آنگاه کاغذ ما و هزاران آینه شاهد خندهی ما خواهند بود.
گشاد بال طاووسیم از عبرت چه میپرسی
شکست بیضهٔ ما داشت چندین چشم مالیدن
هوش مصنوعی: ما مانند طاووسی با بالهای گشاده هستیم؛ از اینکه چه درسی میتوانیم از شکست خود بگیریم، نپرس. آن شکست ما مانند تخممرغی بود که چندین چشم به آن دوخته شده بود.
صفای دل بهار جلوهٔ معشوق شد بیدل
طلسم ناز کرد آیینه را بیرنگ گردیدن
هوش مصنوعی: دل پاک و زلال بهار، جلوهای از زیبایی معشوق شد. بیدل، با ناز و لطافت خود، باعث شد که آیینه رنگش را از دست بدهد و بینظم و شکل گردد.
حاشیه ها
1403/08/09 17:11
پیمان قریب
در خصوص بیدل بزرگوار و بیدل شناسی من کتابی را به دوستان می خواهم معرفی نمایم تا درک بیدل برایتان میسر گردد هرچند
معنی بلند من فهم تند می خواهد
سیر فکرم آسان نیست کوه هم و کتل دارم
بآنهم تا اندازه درک اشعار وی آسان خواهد شد
نام کتاب احوال و آثار میرزا عبدالقادر بیدل
نویسنده دکتر عبدالغنی
1404/01/04 04:04
برمک
کوهم و کتل دارم
و نه کوه هم
1404/01/03 06:04
برمک
نمیدانم کجا رفتند گلچینان دیدارت
هم از خورشید میباید سراغ سایه پرسیدن

بیدل دهلوی