غزل شمارهٔ ۲۴۴۱
اشکم ز بیقراری زد بر دَرِ چکیدن
افتادن است آخر اطفال را دویدن
از تیغِ مرگْ عاشق رنگ بقا نبازد
عمر دوباره گیرد چون ناخن از بریدن
فقر است و نقد تمکین، جاه است و موج خفّت
از بحرْ بیقراری، از ساحلْ آرمیدن
ارباب رنگ دایم محوِ لباس خویشاند
از داغ نیست ممکن طاووس را پریدن
بیدل به جوی شمشیر خون جگر خورد آب
زندان بیقراران نبود جز آرمیدن
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اشکم ز بیقراری زد بر دَرِ چکیدن
افتادن است آخر اطفال را دویدن
هوش مصنوعی: اشک من به خاطر بیقراریام بر زمین میچکد، شبیه به اینکه بچهها از روی هیجان و دوندگی به زمین میافتند.
از تیغِ مرگْ عاشق رنگ بقا نبازد
عمر دوباره گیرد چون ناخن از بریدن
هوش مصنوعی: عاشق از خطر مرگ نمیترسد؛ چون ممکن است دوباره زنده شود، مانند ناخنی که بعد از بریدن دوباره رشد میکند.
فقر است و نقد تمکین، جاه است و موج خفّت
از بحرْ بیقراری، از ساحلْ آرمیدن
هوش مصنوعی: فقر و تنگدستی باعث وابستگی و سختی میشود، در حالی که مقام و عظمت با خوار و ذلت همراه است؛ مانند دریایی که از بیقراری به ساحل نزدیک میشود و دیگر نمیتواند آرام بگیرد.
ارباب رنگ دایم محوِ لباس خویشاند
از داغ نیست ممکن طاووس را پریدن
هوش مصنوعی: سروران و بزرگان همیشه درگیر و مشغول ظواهر و زرق و برق خود هستند، و همین باعث میشود که نتوانند از آنچه که در ظاهر دارند، فراتر بروند یا به جایی دیگر پرواز کنند.
بیدل به جوی شمشیر خون جگر خورد آب
زندان بیقراران نبود جز آرمیدن
هوش مصنوعی: بیدل در عمق سختیها و دشواریها، با زخمهای عمیق خود، به دنبال آرامشی است که هرگز در دسترس او نیست. او در جستجوی آرامش در میانه نابسامانیها و رنجهاست، اما نمیتواند به آسودگی دست یابد و فقط به انتظار نشسته است.

بیدل دهلوی