غزل شمارهٔ ۲۴۳۷
عجز ما جولانگر تدبیر نتوان یافتن
پای جهد سایه جز در قیر نتوان یافتن
آنقدر واماندهٔ عجزم که مجنون مرا
از ضعیفی ناله در زنجیر نتوان یافتن
مژده ای غفلت که در بزم کرم بار قبول
جز به قدر تحفهٔ تقصیر نتوان یافتن
رازها بیپرده شد ای بیخبر چشمی بمال
جز وقوع آینه تقدیر نتوان یافتن
بسکه این صحرا پر است از خون حسرتکشتگان
تا هوایی خاک دامنگیر نتوان یافتن
کاسهٔ انعام گردون چون حباب از بس تهیست
چشم گوهر هم در آنجا سیر نتوان یافتن
وضع همواری مخواه از طینت ظالم سرشت
جوهر آیینه در شمشیر نتوان یافتن
تا پیامی واکشند این دوستان خصم کیش
هیچ مرغی نامه بر چون تیر نتوان یافتن
فتنه هم امن است هر جا نیست افسون تمیز
خواب مفت هوش اگر تعبیر نتوان یافتن
شمع را از شعله سامان نگاه آماده است
خانهٔ چشمی به این تعبیر نتوان یافتن
من به این عجز نفس عمریست سامانکردهام
شور نیرنگی که در زنجیر نتوان یافتن
عمرها شد میپرستد چشم حیرت کیش من
طفل اشکی را که هرگز پیر نتوان یافتن
هر چه هست از الفت صحرای امکان جسته است
بیدل اینجا گردی از نخجیر نتوان یافتن
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عجز ما جولانگر تدبیر نتوان یافتن
پای جهد سایه جز در قیر نتوان یافتن
هوش مصنوعی: ناتوانی ما اجازه نمیدهد که با تدبیر و تلاش خود به جایی برسیم و فقط در شرایط سخت و دشوار میتوان به نتیجهای دست یافت که از آن به سختی میتوان فرار کرد.
آنقدر واماندهٔ عجزم که مجنون مرا
از ضعیفی ناله در زنجیر نتوان یافتن
هوش مصنوعی: من آنقدر از ناتوانی و درماندگی رنج میبرم که حتی مجنون، به خاطر ضعف من نمیتواند صدای نالهام را در زنجیر بشنود.
مژده ای غفلت که در بزم کرم بار قبول
جز به قدر تحفهٔ تقصیر نتوان یافتن
هوش مصنوعی: خبر خوب این است که در محفل لطف و بخشش، تنها به اندازه هدیه یا نیکی که میتوانی ارائه دهی، میتوانی از الطاف و پذیرش بهرهمند شوی.
رازها بیپرده شد ای بیخبر چشمی بمال
جز وقوع آینه تقدیر نتوان یافتن
هوش مصنوعی: رازها بدون پوشش و پردهپوشی آشکار شدهاند، ای کسی که بیخبر هستی. فقط با نگاهی به آنها میتوانی به حقیقت پی ببری و جز این، نمیتوانی چیزی دربارهی سرنوشت خودت به دست آوری.
بسکه این صحرا پر است از خون حسرتکشتگان
تا هوایی خاک دامنگیر نتوان یافتن
هوش مصنوعی: این صحرا به قدری پر از خون افرادی است که به خاطر حسرتهایشان جان باختهاند که دیگر نمیتوان هوایی پاک و گوارا در این مکان پیدا کرد.
کاسهٔ انعام گردون چون حباب از بس تهیست
چشم گوهر هم در آنجا سیر نتوان یافتن
هوش مصنوعی: رایجترین هدایای زندگی مانند کاسهای هستند که به شدت تهی هستند و مانند حبابی در آب به نظر میرسند. به همین دلیل، نمیتوان در چنین مکانهایی به دنبال ارزش واقعی و سنگین یافت.
وضع همواری مخواه از طینت ظالم سرشت
جوهر آیینه در شمشیر نتوان یافتن
هوش مصنوعی: از ظالمها نمیتوان انتظار داشت که در رفتارشان تغییر چندانی ایجاد شود. درواقع، ویژگیهای اصلی آنها مانند جوهر، ثابت است و نمیتوان در میان آنها به خوبی و صفا دست یافت.
تا پیامی واکشند این دوستان خصم کیش
هیچ مرغی نامه بر چون تیر نتوان یافتن
هوش مصنوعی: این دوستان دشمنان کیش، تا پیامی را بیرون بکشند، هیچ پرندهای نمیتواند مثل تیر، نامهای را به پرواز درآورد.
فتنه هم امن است هر جا نیست افسون تمیز
خواب مفت هوش اگر تعبیر نتوان یافتن
هوش مصنوعی: هیچجا آرامش وجود ندارد مگر در جایی که فریب و اغوای خوابآور نباشد. اگر نتوانیم خواب را تعبیر کنیم، در چنین شرایطی، در واقع، به سرگردانی و بیخود بودن دچار خواهیم شد.
شمع را از شعله سامان نگاه آماده است
خانهٔ چشمی به این تعبیر نتوان یافتن
هوش مصنوعی: شمعی که روشن است، با شعلهای که دارد، تحمل میکند و به همین خاطر، چشمی به دنبال معنای خاصی نمیگردد که در این حالت پیدا شود.
من به این عجز نفس عمریست سامانکردهام
شور نیرنگی که در زنجیر نتوان یافتن
هوش مصنوعی: من سالهاست که با این ناتوانی خودم کنار آمدهام، در حالی که به دنبال فریب و نیرنگی هستم که نمیتوانم آن را به دست بیاورم.
عمرها شد میپرستد چشم حیرت کیش من
طفل اشکی را که هرگز پیر نتوان یافتن
هوش مصنوعی: چشم حیرت من همچنان به دنبال این است که اشکی را پرستش کند که هرگز نمیتوان پیر شد و این احساس برای سالها ادامه داشته است.
هر چه هست از الفت صحرای امکان جسته است
بیدل اینجا گردی از نخجیر نتوان یافتن
هوش مصنوعی: هر چیزی که وجود دارد، از پیوند و نزدیکی به دنیای ممکن نشأت گرفته است. بیدل، در اینجا میگوید که حتی صدای جستجو و تفحص هم نمیتواند از درختان این سرزمین شنیده شود.

بیدل دهلوی