غزل شمارهٔ ۲۴۱۸
کس چو شمع من نبودهست آشنای سوختن
گرد داغم داغ شد سر تا به پای سوختن
عاشقان بالی به ذوق نیستی افشاندهاند
کیست از پروانه پرسد ماجرای سوختن
دیر فرصت دود خاکستر ندارد آتشش
از شرر پرس ابتدا و انتهای سوختن
شمع آداب وفا عمریست روشن کردهام
تا نفس دارم سرتسلیم و پای سوختن
زندگی چندان گوارا نیست اما عمرهاست
با طبایع گرمیی دارد هوای سوختن
بیتو ما را چون چراغ کشته هستی داغ کرد
هرکجا رفتیم خالی بود جای سوختن
از وبال بیپریها چون غبار آسودهایم
در پناه سایهٔ دست دعای سوختن
نعل در آتش نمیباشد سپند بزم ما
لیک اندک وجد میخواهد نوای سوختن
تا نفس باقیست اجزای نفس میپروریم
مشت خاشاکیم مصروف غذای سوختن
طول و عرض حرص کوته کن که خطها میکشد
از طناب برق معمار بنای سوختن
لالهٔ این گلستان چندان نشاط آماده نیست
کاسهٔ داغیست در دست گدای سوختن
کم عیارانیم دارالامتحان عشق کو
نیست هرکس قدردان کیمیای سوختن
خواه دور چرخ، خواهی شعلهٔ جواله گیر
روز و شب میگردد اینجا آسیای سوختن
صبح شد چون شمعم اکنون داغ نقد زندگیست
هر قدر سر داشتم کردم فدای سوختن
شمع دل گفتم درین محفل چرا آوردهاند
داغ شد نومیدی و گفت از برای سوختن
بیدل امشب چون شرار کاغذ آتش زده
چیدهام گلها ز باغ دلگشای سوختن
غزل شمارهٔ ۲۴۱۷: تا تب عشق آتشم را داد سر در سوختنغزل شمارهٔ ۲۴۱۹: زان تغافلگر چرا ناشاد باید زیستن
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کس چو شمع من نبودهست آشنای سوختن
گرد داغم داغ شد سر تا به پای سوختن
هوش مصنوعی: هیچکس چون من با آتش عشق آشنا نبوده است. داغ عشق در وجودم چنان عمیق است که از سر تا پا در آتش سوختم.
عاشقان بالی به ذوق نیستی افشاندهاند
کیست از پروانه پرسد ماجرای سوختن
هوش مصنوعی: عاشقانی که به خاطر شوق عدم و نیستی، بالهای خود را پخش کردهاند، آیا کسی از پروانه میپرسد که داستان سوختن او چیست؟
دیر فرصت دود خاکستر ندارد آتشش
از شرر پرس ابتدا و انتهای سوختن
هوش مصنوعی: حالا که زمان گذشته و اثر آن را نمیتوان به دست آورد، آتش آن از جرقهاش آغاز میشود و متوقف نمیشود. این آتش برای رهایی از خاکستری که به جا مانده، فرصتی ندارد.
شمع آداب وفا عمریست روشن کردهام
تا نفس دارم سرتسلیم و پای سوختن
هوش مصنوعی: من سالهاست که به عشق و وفا ادامه دادهام و تا زمانی که زندهام، همواره آمادهام تا در راه این عشق فدای آن شوم و تحمل سختیها را به جان بخرم.
زندگی چندان گوارا نیست اما عمرهاست
با طبایع گرمیی دارد هوای سوختن
هوش مصنوعی: زندگی چندان خوشایند نیست، اما سالهاست که با طبعی گرم همراه است و همیشه حال و هوای سوزاندن را با خود دارد.
بیتو ما را چون چراغ کشته هستی داغ کرد
هرکجا رفتیم خالی بود جای سوختن
هوش مصنوعی: بیتو ما مانند چراغی هستیم که خاموش شده است. هر جا که میرویم، احساس فقدان و اندوه داریم و جای سوختنمان همیشه خالی است.
از وبال بیپریها چون غبار آسودهایم
در پناه سایهٔ دست دعای سوختن
هوش مصنوعی: ما از بار سنگین و مشکلات بیپناهی رها شدهایم و در سایهٔ دعاهای حمایتکننده احساس آرامش میکنیم.
نعل در آتش نمیباشد سپند بزم ما
لیک اندک وجد میخواهد نوای سوختن
هوش مصنوعی: در بزم ما، نعل داغی وجود ندارد، اما برای اینکه شور و شوقی حس شود، باید کمی نشانهای از سوختن و گرما وجود داشته باشد.
تا نفس باقیست اجزای نفس میپروریم
مشت خاشاکیم مصروف غذای سوختن
هوش مصنوعی: تا هنگامی که زندگی داریم، به پرورش اجزای وجود خود مشغولیم، اما در حقیقت ما مانند تودهای از خاشاک هستیم که فقط برای سوزاندن و مصرف شدن به کار میآییم.
طول و عرض حرص کوته کن که خطها میکشد
از طناب برق معمار بنای سوختن
هوش مصنوعی: حرص و طمع را کم کن، زیرا این احساس میتواند به آسیب و ویرانی منجر شود.
لالهٔ این گلستان چندان نشاط آماده نیست
کاسهٔ داغیست در دست گدای سوختن
هوش مصنوعی: گلهای این باغ به اندازهای شاداب نیستند که مانند کاسهای داغ در دست کسی باشند که از سوختن رنج میبرد.
کم عیارانیم دارالامتحان عشق کو
نیست هرکس قدردان کیمیای سوختن
هوش مصنوعی: ما افرادی با ارزش کم هستیم که در آزمون عشق قرار داریم؛ در اینجا هر کس نمیتواند قدر و ارزش گوهر ناب رنج و درد را بداند.
خواه دور چرخ، خواهی شعلهٔ جواله گیر
روز و شب میگردد اینجا آسیای سوختن
هوش مصنوعی: چه دوری از چرخ روزگار باشد یا اینکه در آتش شعلهای بیفتی، روز و شب در این دنیا مثل آسيابی مشغول سوختن میگذرد.
صبح شد چون شمعم اکنون داغ نقد زندگیست
هر قدر سر داشتم کردم فدای سوختن
هوش مصنوعی: صبح که شد، مانند شمعی هستم که داغی واقعیات زندگی را احساس میکنم؛ هر چقدر سر و سامان داشتم، همه را فدای سوختن خودم کردم.
شمع دل گفتم درین محفل چرا آوردهاند
داغ شد نومیدی و گفت از برای سوختن
هوش مصنوعی: در این جمع به شمع دل گفتم که چرا اینجا آورده شدهای؟ ناامیدی در دل من شعلهور شد و شمع پاسخ داد که برای سوختن و افروختن آمدهام.
بیدل امشب چون شرار کاغذ آتش زده
چیدهام گلها ز باغ دلگشای سوختن
هوش مصنوعی: شبیه بیدل، مثل شعلهای از کاغذی که آتش گرفته به من گلهای زیبایی از باغی که ناراحتی و سوختن در آن جریان دارد، چیدهام.

بیدل دهلوی