اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای حاجتت دلیل به ادبار زیستن
عزت کجاست تا نتوان خوار زیستن
هوش مصنوعی: ای عزیز، اگر خواستهای داری، نشانهای از زندگی با افت را بگو، که کجا میتوان با ذلت و خاری زندگی کرد؟
اندیشهای که در چه خیال اوفتادهای
مجبور مرگ و دعوی مختار زیستن
هوش مصنوعی: انسانی که در افکار و آرزوهایش غرق شده و به زندگی پر از چالش و جدال دچار شده، در حقیقت به سمتی حرکت میکند که نمیتواند از تقدیر یا سرنوشت خود فرار کند و در نهایت با واقعیت مرگ مواجه خواهد شد.
تاکی زخلق پرده به رو افکنی چو خضر
مردن به از خجالت بسیار زیستن
هوش مصنوعی: چرا باید تا وقتی که در برابر مردم هستی، خودت را مخفی کنی؟ بهتر است مانند خضر، زندگیات را با افتخار تمام کنی، حتی اگر این به معنای مرگ باشد، تا اینکه از زندگیات خجالت بکشی و بیهدف ادامه بدهی.
در بارگاه یأس ادب اختراع ماست
بیخوابی و به سایهٔ دیوار زیستن
هوش مصنوعی: ما در فضایی از ناامیدی و دلزدگی زندگی میکنیم، جایی که برای فرار از واقعیت مجبور به خلق آداب و رسوم جدیدی هستیم. شبهایی بیخوابی را سپری میکنیم و از زندگی در سایهی دیوارها به عنوان یک راهحل استفاده میکنیم.
غفلت زداست پرتو اندیشهٔ کریم
حیفست یاد عهد و گنهکار زیستن
هوش مصنوعی: پرتو اندیشهٔ نیکو انسان هوشمند، انسان را از غفلت و فراموشی دور میکند. زندگی کردن در یادآوری عهد و پیمان و گناهکار بودن، واقعاً خسارتبار است.
گل اگر گرد رکاب تو نشد معذور است
چکند پا به حنایی که ندارد رفتن
هوش مصنوعی: اگر گل به دور پای تو نیفتاد، باید آن را ببخشی، چون که در جایی که راه رفتن نیست، پا به حنا نمیگذارد.
الفت آه مسقیم در دل ساخت مرا
دارد این خانه هوایی که ندارد رفتن
هوش مصنوعی: این خانه جوری برایم دلانگیز شده که حتی آوای آرزوی رفتن از آن هم وجود ندارد. من در اینجا به حس عمیق محبت و وابستگی رسیدهام.
بیدل آنکیستکه با سیل خرامش امروز
همچو دل نیست بنایی که ندارد رفتن
هوش مصنوعی: کسی که امروز با جریانی آرام و نرم قدم برمیدارد، مانند دل او نیست؛ زیرا دل همواره بیقراری میکند و مانند ساختمانی است که نمیتواند از جا تکان بخورد.
حاشیه ها
از بیت ششم شعر دیگری با این شعر خلط شده است لطفا اصلاح بفرمایید
ادامه غزل از بیت ششم چنین است:
بی امتیاز بودنت از مرگ برتر است
تا کی به قید سکته چو بیمار زیستن
بی دوست، عمرهاست در آتش نشسته ایم
با این تعب نبود سزاوار، زیستن
ذلت کش هزار خیالیم و چاره نیست
لعنت به وضع دور ز دلدار زیستن
آخر به مرگ زاغ و زغن کشته خلق را
در جست و جوی لقمه مردار زیستن
از درد ناقبولی وضع نفس مپرس
بر دل گران شدم ز سبکبار زیستن
با داغ و اشک و آه به سر می برم چو شمع
خوش داردَم به این همه آزار، زیستن
بیدل، من از وجود و عدم کردم انتخاب
بی اختیار مردن و ناچار زیستن
1398/11/09 00:02
محمد طاها کوشان mkushantaha@yahoo.com
این غزل باید کامل شود . همچنان پنج غزل بعدی تا به قطعن کنار گذاشته شده
1- ایخواجه خودستائی اقبال سر مکند
2-ای رنگ طرب باخته، خون در طبقی کن
3- ای عجز سجده کار، طلب کن زمن جبین
4- ای هرزه درا ناله به لب دزد، گره کن
5- باز چون جاده به پایی که ندارد رفتن./ راید کامل تایپ شود.
1399/07/18 02:10
احمدآرام نژاد
بادرود میشود در یک غزل زیستن بارفتن قافیه شود؟؟؟!!!