غزل شمارهٔ ۲۴۰۹
ازتب شوق که دارد اینقدر تاب استخوان
کز تپش چون اشک شمعم میشود آب استخوان
از خیال کشتنم مگذر که بیتاب ترا
میزند بال نفس در نبض سیماب استخوان
عمرها شد دارد استقبال شوق ناوکت
پیش پیش پیکرم یک تیر پرتاب استخوان
هرکجا درد توباشد مطرب ساز جنون
همچو نی مستغنی است از تار و مضراب استخوان
آشیان زخم تیغ کیست یارب پیکرم
عمرها شد شمع میچیند به محراب استخوان
گر حریف درد الفتگشتهای هشیار باش
همچو شاخ آهو اینجا میخورد تاب استخوان
نرمخویان را به زندان هم درشتی راحتست
از برای مغز دارد پردهٔ خواب استخوان
پرده دار عیب منعم نیست جز اسباب جاه
می شود در فربهی درگوشت نایاب استخوان
سختی دنیا طربگاه حریصان است و بس
میشود سگ را دلیل سیر مهتاب استخوان
این سگان از قعر دریا هم برون میآورند
گر همه چون گوهراندازی به گرداب استخوان
در مقامی کآرزوها بسمل حسرت کشی است
ای هما کم نیست از یک عالم اسباب استخوان
آسمان بیگانگان را قابل سختی ندید
جز به دست آشنا نفروخت قصاب استخوان
ماهی این بحر اخضر مطلب نایاب کیست
عالمی را چون مه نوگشت قلاب استخوان
صبح تا دم میزند بیدل هجوم شبنم است
گر نفس بر لب رسانم میشود آب استخوان
غزل شمارهٔ ۲۴۰۸: خداست حاصل خدمت گزین درویشانغزل شمارهٔ ۲۴۱۰: عرقها دارد آن شمع حیا لیک از نظر پنهان
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ازتب شوق که دارد اینقدر تاب استخوان
کز تپش چون اشک شمعم میشود آب استخوان
هوش مصنوعی: این بیت به احساس عمیق شوق و اشتیاق اشاره دارد، به گونهای که این شوق بر استخوانها فشار میآورد و در نتیجه، شخص را مانند شمعی میکند که از تپش و ذوب شدن به حالت آب در میآید. این تصویر نشاندهنده شدت عواطف و تأثیر آن بر وجود فرد است.
از خیال کشتنم مگذر که بیتاب ترا
میزند بال نفس در نبض سیماب استخوان
هوش مصنوعی: از تصور کشتن من بگذر، زیرا که زنده بودن تو در تنم، در روح و جانم میتپد و احساس میشود.
عمرها شد دارد استقبال شوق ناوکت
پیش پیش پیکرم یک تیر پرتاب استخوان
هوش مصنوعی: سالهاست که شوق و اشتیاق به سوی تو در دل من موج میزند، گویی که جسم من در برابر این احساس، همچون تیری پرتاب شده است.
هرکجا درد توباشد مطرب ساز جنون
همچو نی مستغنی است از تار و مضراب استخوان
هوش مصنوعی: هر جا که تو دردی داشته باشی، مطرب به شادی و دیوانگی میپردازد، مانند نی که نیازی به تار و مضراب ندارد و به خاطر ذات خود مینوازد.
آشیان زخم تیغ کیست یارب پیکرم
عمرها شد شمع میچیند به محراب استخوان
هوش مصنوعی: پرندگان زخمهای تیز و دردناک را کجا میتوانند از آشیانهی خود دور کنند، ای خدا! سالهاست که آتشسوزی در دل من وجود دارد و مانند شمعی است که به آرامی در جایگاه خود، تنها درد و خشکی استخوانها را تماشا میکند.
گر حریف درد الفتگشتهای هشیار باش
همچو شاخ آهو اینجا میخورد تاب استخوان
هوش مصنوعی: اگر کسی هستی که درگیر درد و رنج عشق شدهای، باید هشیار و آگاه باشی، چرا که در اینجا، مانند شاخ آهو، ممکن است به راحتی دچار آسیب و صدمه شوی.
نرمخویان را به زندان هم درشتی راحتست
از برای مغز دارد پردهٔ خواب استخوان
هوش مصنوعی: نرمخویان حتی در سختیها و زندانها نیز راحت هستند، زیرا روحشان و فهمشان از ظواهر زندگی فراتر میرود و به عمق و حقیقت وجود توجه دارند.
پرده دار عیب منعم نیست جز اسباب جاه
می شود در فربهی درگوشت نایاب استخوان
هوش مصنوعی: پردهدار عیب من، کسی نیست جز آن که در اثر ثروت و توانگری، تنها به فکر ظاهر و عظمت خود میباشد. در واقع، او از درون خالی است و تنها در تلاش است که خود را بزرگ و مهم نشان دهد، در حالی که واقعاً چیز ارزشمندی برای ارائه ندارد.
سختی دنیا طربگاه حریصان است و بس
میشود سگ را دلیل سیر مهتاب استخوان
هوش مصنوعی: سختیهای زندگی فقط متعلق به کسانی است که به دنبال لذتهای مادی هستند. مانند سگی که فقط به خاطر یک استخوان زیر نور ماه، به دنبال غذا میگردد.
این سگان از قعر دریا هم برون میآورند
گر همه چون گوهراندازی به گرداب استخوان
هوش مصنوعی: این شعر نشان میدهد که حتی در سختترین شرایط، میتوان راهی برای دستیابی به گنجینهها و ارزشها پیدا کرد. اگرچه ممکن است به نظر برسد که چیزی قابل دسترسی نیست، اما با تلاش و جستجو میتوان به چیزهای باارزش پی برد.
در مقامی کآرزوها بسمل حسرت کشی است
ای هما کم نیست از یک عالم اسباب استخوان
هوش مصنوعی: در جایی که آرزوها با حسرت به پایان میرسند، ای هما (پرندهای افسانهای)، کم نیست از یک دنیا دلایل و وسایل برای رسیدن به آنچه میخواهیم.
آسمان بیگانگان را قابل سختی ندید
جز به دست آشنا نفروخت قصاب استخوان
هوش مصنوعی: آسمان به هیچ کس دیگری سختیهای خود را نچشانید، جز به کسی که با او آشنا بود و در واقع به نوعی دوستانه از او پذیرایی کرد.
ماهی این بحر اخضر مطلب نایاب کیست
عالمی را چون مه نوگشت قلاب استخوان
هوش مصنوعی: در این ابیات، به کمیابی و خاص بودن موجودی مانند ماهی در دریا اشاره شده است. همچنین به فردی اشاره میشود که مانند ماه نو درخشان و بینظیر است و قدرت جلب و جذب دیگران را دارد. این تصویر نشاندهنده زیبایی و جذابیتی است که در کمیابی و ویژگیهای منحصر به فرد نهفته است.
صبح تا دم میزند بیدل هجوم شبنم است
گر نفس بر لب رسانم میشود آب استخوان
هوش مصنوعی: صبح تا شب بیدل میزند و شبنم به او هجوم دارد. اگر کمی به خودم بیایم و نفس را به لب برسانم، آبی برای بدنم میشود.

بیدل دهلوی