غزل شمارهٔ ۲۴۰۱
گشاد چشمی نشد نصیبم به سیر نیرنگ این دبستان
نگه به حیرت گداخت اما نکرد روشن سواد مژگان
نمیتوان گشت شمع بزمت مگر به هستی زنیم آتش
چه طاقت آیینهٔ تو بودن ازین که داریم چشم حیران
خرد کمند هوس شکار است، ورنه در چشم شوق مجنون
بجز غبار خیال لیلی کجاست آهو درین بیابان
عدم به این بینشانی رنگ گلشنی داشت کز هوایش
چو بال طاووس هر چه دیدم ز بیضهاش داشت گل به دامان
خیال آشفتگی تحمل اگر شود صرف یک تأمل
دل غباری و صد چمن گل، نگاه موری و صد چراغان
به کشت بیحاصلی که خاکش نمیتوان جز به باد دادن
هوس چه مقدارکرد خرمن تبسم گندم از لب نان
حصول ظرفت نه اوج عزت نه لاف فضل و نه عرض شوکت
گرفتم ای مور پر بر آری کجاست کیف کف سلیمان
رگ تخیل سوار گردن نم فشردن متاع دامن
چو ابر تا کی بلند رفتن عرقکن و این غبار بنشان
هوای لعلش کراست بیدل که با چنان قرب و همکناری
به بوسهگاه بیاض گردن زدور لب میگزد گریبان
اطلاعات
وزن: مفاعلن فع مفاعلن فع مفاعلن فع مفاعلن فع
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گشاد چشمی نشد نصیبم به سیر نیرنگ این دبستان
نگه به حیرت گداخت اما نکرد روشن سواد مژگان
هوش مصنوعی: چشمانم به زیباییها باز نشد و نتوانستم از دنیای فریب این عالم لذت ببرم. اگرچه نگاه وارد کنندهای داشت؛ اما نتوانست موجی از روشنی در دل من ایجاد کند.
نمیتوان گشت شمع بزمت مگر به هستی زنیم آتش
چه طاقت آیینهٔ تو بودن ازین که داریم چشم حیران
هوش مصنوعی: نمیتوانیم در میمی را که به خاطر تو فراهم آمده، بسازیم؛ مگر اینکه با وجود تو روشنایی ایجاد کنیم. چگونه میتوانیم طاقت بیاوریم که مانند آیینه، همیشه منتظر بمانیم، در حالی که چشمانمان پر از شگفتی و حیرت است؟
خرد کمند هوس شکار است، ورنه در چشم شوق مجنون
بجز غبار خیال لیلی کجاست آهو درین بیابان
هوش مصنوعی: عقل و خرد مانند دامی است که احساسات و آرزوها را شکار میکند. بهجز آرزوها و خیالهای دور، در چشمان مجنون چیزی دیده نمیشود. در این بیابان نه تنها آهو وجود ندارد، بلکه فقط غبار خیال لیلی است که در ذهن او نقش بسته است.
عدم به این بینشانی رنگ گلشنی داشت کز هوایش
چو بال طاووس هر چه دیدم ز بیضهاش داشت گل به دامان
هوش مصنوعی: عدم به حالتی از بینشانی و بینظمی اشاره دارد که رنگی شبیه به گلشن دارد. اینجا علت زیبایی را به هوای آن مکان مربوط میکند که مانند بال طاووس زیباست. هر چیزی که از آنجا دیدم، مثل گلهای روی دامنش، نشانهای از زیبایی و شکوه است که از عمق عدم به وجود آمده است.
خیال آشفتگی تحمل اگر شود صرف یک تأمل
دل غباری و صد چمن گل، نگاه موری و صد چراغان
هوش مصنوعی: اگر بخواهی به یک فکر عمیق بپردازی، میتوانی نوسانات دل را تحمل کنی و در این تفکر، زیباییهای زیادی را ببینی؛ مانند گلهای باغ و نورهای درخشان که همگی نمایانگر زیبایی زندگی هستند.
به کشت بیحاصلی که خاکش نمیتوان جز به باد دادن
هوس چه مقدارکرد خرمن تبسم گندم از لب نان
هوش مصنوعی: به کشت بیثمر و بیفایدهای مشغولم که نمیتوان آن را جز با آرزوهای بادآورده پرورش داد. از لبانم به اندازه نانی، خنده و شادی میچشیدم.
حصول ظرفت نه اوج عزت نه لاف فضل و نه عرض شوکت
گرفتم ای مور پر بر آری کجاست کیف کف سلیمان
هوش مصنوعی: به دست آوردن ظرفیتی که به معنى اوج شرافت، ادعای برتری یا نمایش قدرت نیست، همچون این است که ای مورچهی بزرگ بالدار، جایی که جلوههای عظمت سلیمان قابل نمایش باشد، کجاست؟
رگ تخیل سوار گردن نم فشردن متاع دامن
چو ابر تا کی بلند رفتن عرقکن و این غبار بنشان
هوش مصنوعی: تخیل مانند سوارکاری است که بر گردن سرنوشت خود فشار میآورد. وقتی او به دامن زمین مینگرد، میبیند که مثل ابر در حال اوج گرفتن است. اما این عرق و غبار، چه زمانی میخواهد به آرامش برسد و از میان برود؟
هوای لعلش کراست بیدل که با چنان قرب و همکناری
به بوسهگاه بیاض گردن زدور لب میگزد گریبان
هوش مصنوعی: آدمی که عاشق زیبایی لبهای معشوقش است، چگونه میتواند نسبت به نقاط قوت و نزدیکی او بیتوجه باشد؟ در چنین حالتی، او با تمام وجود، به بوسهگاه آن لبها نزدیک میشود و گریبان خود را از شوق و عشق در آن فضا میپوشاند.

بیدل دهلوی