گنجور

غزل شمارهٔ ۲۳۹۵

بعد مردن از غبارم‌ کیست تا یابد نشان
نقش پای موج هم با موج می‌باشد روان
خامشی مهری‌ست بر طومار عرض مدعا
همچو شمع‌کشته دارم داغ بر روی زبان
خاک‌ گردیدن حصول صد گهر جمعیت است
کاش موج من ز ساحل برنگرداند عنان
کو خموشی تا نفس تمکین دل انشا کند
گوهر است اما اگر پیچد به خویش این ریسمان
نیست غیر از احتیاط آگهی دشواربم
زیرکوه از بار مژگان همچو خواب پاسبان
تن به سختی داده را آفت‌ گوارا می‌شود
نیست دشواری دم شمشیر خوردن از فسان
در فضای شعله خاکستر هم از خود می‌رود
عالمی در جستجوی بی نشان شد بی‌نشان
غفلت ساز امل را چاره نتوان یافتن
ما به فکر آشیانیم و نفسها پرفشان
گرمیی در مجمر هنگامهٔ آفاق نپست
آتش این کاروانها رفت پیش از کاروان
زینهمه نقشی‌ که توفان دارد از آیینه‌ات
گر بجویی غیر حیرت نیست چیزی در میان
چون گهر اشک دبستان پرور حیرانی ام
تا قیامت درس طفل ما نمی‌گردد روان
همچو هستی در عدم هم مشکلست آزادگی
مدعا پرواز اگر باشد قفس‌گیر آشیان
خانهٔ نیرنگ هستی حسرت اسبابست و بس
روزن بام و در از خمیازه می‌بندد گمان
با همه پرواز شوق از ما زمینگیری نرفت
جز به‌حیرت بر نمی‌آید نگاه ناتوان
بسکه بار زندگی بیدل به پیری می‌کشم
موی من از سخت جانی برد رنگ ستخوان

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بعد مردن از غبارم‌ کیست تا یابد نشان
نقش پای موج هم با موج می‌باشد روان
هوش مصنوعی: پس از مرگ من، چه کسی می‌تواند جای پای من را در غبار بیابد؟ مثل موجی که با موج دیگر همراه است، روح من نیز در جریان است.
خامشی مهری‌ست بر طومار عرض مدعا
همچو شمع‌کشته دارم داغ بر روی زبان
هوش مصنوعی: سکوت من گواهی است بر این که خواسته‌هایم را به دل نمی‌زنم. مثل شمعی که خاموش شده، داغی بر زبانم دارم و نمی‌توانم بگویم.
خاک‌ گردیدن حصول صد گهر جمعیت است
کاش موج من ز ساحل برنگرداند عنان
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که خاک شدن و به دنیای مادی وارد شدن، باعث می‌شود که انسان به محبت و جمع کردن چیزهای ارزشمند بپردازد. شاعر آرزو دارد که نیرویی که او را از ساحل دور کرده، دوباره او را به سمت آن برنگرداند. در واقع، او می‌خواهد همچنان در فضای معنوی و عشق باقی بماند و از مادیات دور باشد.
کو خموشی تا نفس تمکین دل انشا کند
گوهر است اما اگر پیچد به خویش این ریسمان
هوش مصنوعی: سکوت کن تا زمانی که دل آرام بگیرد و بتواند به درستی بیان شود، زیرا در این حالت گوهر واقعی ظاهر می‌شود؛ اما اگر این رشته به خود بپیچد، اوضاع متفاوت خواهد بود.
نیست غیر از احتیاط آگهی دشواربم
زیرکوه از بار مژگان همچو خواب پاسبان
هوش مصنوعی: هیچ چیز به جز احتیاط، آگاهی را دشوار می‌سازد؛ در زیر کوه، از سنگینی چشم‌های زیبا و خواب‌آور مانند خواب نگهبان، باید مراقب بود.
تن به سختی داده را آفت‌ گوارا می‌شود
نیست دشواری دم شمشیر خوردن از فسان
هوش مصنوعی: کسی که به سختی و مشقت پاسخ می‌دهد، در حقیقت با مشکلات کنار می‌آید و هرگز از خطر نمی‌هراسد. او در برابر چالش‌ها قوی و مقاوم است.
در فضای شعله خاکستر هم از خود می‌رود
عالمی در جستجوی بی نشان شد بی‌نشان
هوش مصنوعی: در میان آتش و دود، حتی خاکستر هم نشانه‌ای از خود به جا نمی‌گذارد و جهانی در پی چیزی بی‌نام و نشان به راه می‌افتد.
غفلت ساز امل را چاره نتوان یافتن
ما به فکر آشیانیم و نفسها پرفشان
هوش مصنوعی: ما در بی‌خبری ناشی از زندگی دنیا نمی‌توانیم به راه حلی برسیم. هم‌اکنون فقط به فکر ساختن منزل و آرامش برای خود هستیم و در این میان تلاش‌هایمان بی‌وقفه ادامه دارد.
گرمیی در مجمر هنگامهٔ آفاق نپست
آتش این کاروانها رفت پیش از کاروان
هوش مصنوعی: گرمایی در بستر دنیا وجود ندارد که آتش این کاروان‌ها پیش از کاروان خود نرود.
زینهمه نقشی‌ که توفان دارد از آیینه‌ات
گر بجویی غیر حیرت نیست چیزی در میان
هوش مصنوعی: اگر از آینه‌ات جستجو کنی، در میان تمام نقش‌هایی که طوفان ایجاد می‌کند، جز حیرت چیزی نخواهی یافت.
چون گهر اشک دبستان پرور حیرانی ام
تا قیامت درس طفل ما نمی‌گردد روان
هوش مصنوعی: من مانند دانه‌ای از اشک در فضای آموزگاری غرق در حیرت هستم و تا ابد درس کودکانه‌ام همچنان در ذهنم باقی می‌ماند و به فراموشی نمی‌رود.
همچو هستی در عدم هم مشکلست آزادگی
مدعا پرواز اگر باشد قفس‌گیر آشیان
هوش مصنوعی: آزاد بودن و رهایی از قید و بند، حتی در فقدان و نبودن، کار دشواری است. اگر محلی برای پرواز وجود داشته باشد، اما در عین حال یک قفس هم در آنجا باشد، آزادی به چالش کشیده می‌شود.
خانهٔ نیرنگ هستی حسرت اسبابست و بس
روزن بام و در از خمیازه می‌بندد گمان
هوش مصنوعی: خانهٔ نیرنگ و فریب، جایی است پر از آرزوها و حسرت‌ها که فقط مال و دارایی‌های مادی آن را تشکیل می‌دهند. همچنین، در این مکان، احساس خستگی و یأس به گونه‌ای است که حتی درها و پنجره‌ها نیز به روی ما بسته می‌شوند و ما را در اطراف خود محصور می‌کنند.
با همه پرواز شوق از ما زمینگیری نرفت
جز به‌حیرت بر نمی‌آید نگاه ناتوان
هوش مصنوعی: با تمام آرزویی که برای پرواز داریم و شوقی که در دل داریم، نتوانسته‌ایم از زمین جدایی بزنیم و جز حیرت، چیزی از نگاه ناتوان‌مان برنمی‌آید.
بسکه بار زندگی بیدل به پیری می‌کشم
موی من از سخت جانی برد رنگ ستخوان
هوش مصنوعی: به خاطر بار سنگین زندگی که به دوش می‌کشم، موهای من به دلیل تحمل سختی‌ها به رنگ سپیدی درآمده است.