گنجور

غزل شمارهٔ ۲۳۹۲

آخر از بار تعلق‌های اسباب جهان
عبرتی بستیم بر دوش نگاه ناتوان
از خم‌ گردون مهیا شو به ایمای بلا
تیر می‌باشد اشارتهای ابروی کمان
از تأمل چند باید آبروی شوق ریخت
خامشی تا کی‌ گره در رشتهٔ ساز فغان
زحمت بسیار دارد از عدم گل ‌کردنت
نقب در خارا زنی ‌کز نام خود یابی نشان
گر چنین حیرت عنان جستجوها می‌کشد
جوهر آیینه می‌گردد غبار کاروان
گر فروغ دل هوس داری خموشی ساز کن
می‌شود این شمع را افشاندن دامن زبان
از سواد چشم پی بر معنی دل برده‌‌ام
در همین خاک سیه آیینه‌ای دارم‌ گمان
عرض جوهر در غبار خجلتم پوشیده است
این زمانه آیینه‌ام چشمی است در مژگان نهان
همچو آن طفلی ‌که بستانش‌ کند خمیازه سنج
زخم دل از شوق پیکانت نمی‌بندد دهان
شب به وصل طره‌ات فکر مسلسل داشتیم
یک سخن چون شانه‌ام نگذشت جز مو بر زبان
مشت خاک‌ِ من نیاز سجدهٔ تسلیم اوست
آب اگر گردم زکوی او نمی‌گردم روان
رفت بیدل عمرها چون رنگ بر باد امید
غنچه واری هم در این ‌گلشن نبستم آشیان

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آخر از بار تعلق‌های اسباب جهان
عبرتی بستیم بر دوش نگاه ناتوان
هوش مصنوعی: در نهایت، از بار سنگین وابستگی‌های دنیوی درس عبرتی گرفتیم که بر دوش نگاه ضعیف ما سنگینی می‌کند.
از خم‌ گردون مهیا شو به ایمای بلا
تیر می‌باشد اشارتهای ابروی کمان
هوش مصنوعی: با توجه به چرخش و دوری دنیا، آماده باش که نشانه‌های خطر همچون تیرهایی از کمان، با ابروهای زیبای او به تو اشاره می‌کنند.
از تأمل چند باید آبروی شوق ریخت
خامشی تا کی‌ گره در رشتهٔ ساز فغان
هوش مصنوعی: باید مدتی در مورد احساسات خود فکر کرد و از آبرو و شوقی که داریم، برای سکوت بهره ببریم. خاموشی تا چه زمانی ادامه خواهد داشت، و چرا باید هنوز این بندهای ساز ناله را در دست داشته باشیم؟
زحمت بسیار دارد از عدم گل ‌کردنت
نقب در خارا زنی ‌کز نام خود یابی نشان
هوش مصنوعی: برای اینکه به جایی برسی و خود را پیدا کنی، باید تلاش زیادی بکنی و از سختی‌ها عبور کنی. فقط با کوشش و جنگیدن می‌توانی به موفقیت و شناختی از خود دست یابی.
گر چنین حیرت عنان جستجوها می‌کشد
جوهر آیینه می‌گردد غبار کاروان
هوش مصنوعی: اگر این حیرت و شگفتی در پی جستجو ادامه پیدا کند، در نهایت حقیقت و عمق وجود، مانند غبار بر روی آینه می‌ماند و پنهان می‌شود.
گر فروغ دل هوس داری خموشی ساز کن
می‌شود این شمع را افشاندن دامن زبان
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی که نور دل را به دست آوری، باید سکوت را پیشه کنی. در این صورت، مانند شمعی خواهی بود که با خاموشی‌اش، خود را می‌تاباند و کلامت را از گفتن باز می‌دارد.
از سواد چشم پی بر معنی دل برده‌‌ام
در همین خاک سیه آیینه‌ای دارم‌ گمان
هوش مصنوعی: من از نگاه چشمانت به عمق احساساتت پی برده‌ام و در این دنیای تاریک، گمان می‌کنم که آینه‌ای دارم.
عرض جوهر در غبار خجلتم پوشیده است
این زمانه آیینه‌ام چشمی است در مژگان نهان
هوش مصنوعی: جوهر وجود من در غبار خجالت پنهان شده است. در این دوره، اینکه به خودم نگاه کنم مانند این است که از طریق چشمی در مژگانم، به عمق وجودم نفوذ کنم.
همچو آن طفلی ‌که بستانش‌ کند خمیازه سنج
زخم دل از شوق پیکانت نمی‌بندد دهان
هوش مصنوعی: مانند کودکی که وقتی خمیازه می‌کشد، احساس گرسنگی و درد دلش را فراموش می‌کند، من هم از شوق دیدن تو، نمی‌توانم دهان را ببندم و احساساتم را پنهان کنم.
شب به وصل طره‌ات فکر مسلسل داشتیم
یک سخن چون شانه‌ام نگذشت جز مو بر زبان
هوش مصنوعی: در شب، در حالی که به زیبایی و جذابیت موهای تو فکر می‌کردیم، هیچ حرفی جز این که فقط از موهای تو بگویم به زبانم نیامد.
مشت خاک‌ِ من نیاز سجدهٔ تسلیم اوست
آب اگر گردم زکوی او نمی‌گردم روان
هوش مصنوعی: من از خاک هستم و نیاز دارم که به او سجده کنم و تسلیم او باشم. حتی اگر به آب تبدیل شوم و از کوی او بگذرم، هرگز از عشق و محبت او دور نخواهم شد.
رفت بیدل عمرها چون رنگ بر باد امید
غنچه واری هم در این ‌گلشن نبستم آشیان
هوش مصنوعی: زندگی بیدل مانند رنگی که بر باد می‌رود، به سرعت سپری شد. در این باغ که می‌تواند جایی برای خوشبختی و امید باشد، من هم نتوانستم خانه‌ای برای خود بسازم.

حاشیه ها

1395/03/15 12:06
ولی حنیقی

همچو آن طفلی ‌که (بستانش‌) کند خمیازه سنج
زخم دل از شوق پیکانت نمی‌بندد دهان
بگمانم اینجا (پستان) صحیح باشد تا (بُستان) چون طفل سروکار زیادی با بوستان ندارد