گنجور

غزل شمارهٔ ۲۳۹

گر به‌این وحشت‌دهدگرد جنون‌سامان ما
تا سحرگشتن‌گریبان می‌درد عریان ما
فیض‌ها می‌جوشد از خاک بهار بیخودی
صبح‌فرش است ازشکست رنگ در بستان‌ما
در تماشایت به رنگ شمع هرجا می‌رویم
دیدهٔ ما یک‌قدم پیش است از مژگان ما
محوگردیدن علاج اضطراب دل نکرد
ازتحیر سر به سر یک موج شد توفان ما
از شهادت انتظاران بساط حیرتیم
زخمها واماندن چشم است در میدان ما
منزل مقصود گام اول افتادگی‌ست
همچواشک ای‌کاش لغزیدن‌شود جولان ما
دور جامی زین چمن چون‌گل نصیب ما نشد
رنگ ناگردیده‌، آخر می‌شود دوران ما
سوخت پیش از ما درین محفل چراغ انتظار
دیدهٔ یعقوب نایاب است درکنعان ما
مطرب ساز تظلم پرده‌دار خوی‌کیست
شعله می‌پوشد جهان از نالهٔ عریان ما
هستی موهوم غیر از نفی اثباتی نداشت
رفتن ماگرد پیداکرد از دامان ما
چشم تابرهم زنم اشکی به‌خون غلتیده است
بسمل ایجاد است بیدل جنبش مژگان ما

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر به‌این وحشت‌دهدگرد جنون‌سامان ما
تا سحرگشتن‌گریبان می‌درد عریان ما
اگر سامان و آرامش ما (که در ظاهر قرار و تعادل است)،به چنین حالت پرهراسی دچار شود که در گرد جنون بیفتد،حتی در حال عریانی (که پیراهنی ندارد)،باز هم گریبان می‌درد، آن‌قدر که تا سپیده‌دم همچنان در آشوب است.
فیض‌ها می‌جوشد از خاک بهار بیخودی
صبح‌فرش است ازشکست رنگ در بستان‌ما
 از خاک وجود ما، برکت و فیض بهار بی‌خودی (فنای عرفانی) می‌جوشد و صبح، مانند فرشی از رنگ‌های شکسته (پراکنده) در باغ ما گسترده می‌شود.
در تماشایت به رنگ شمع هرجا می‌رویم
دیدهٔ ما یک‌قدم پیش است از مژگان ما
در تماشای تو (معشوق حقیقی یا خداوند)، مانند شمع می‌سوزیم و هر کجا می‌رویم، نگاه ما (دیده) پیش از مژگان‌مان (پلک‌ها) حرکت می‌کند.
محوگردیدن علاج اضطراب دل نکرد
ازتحیر سر به سر یک موج شد توفان ما
غرق شدن (یا محو شدن) در چیزی، درمان اضطراب و پریشانی قلبم نشد.از شدت حیرت و سرگردانی، چیزی که در ابتدا فقط یک موج کوچک بود (مشکل یا احساس کوچک)، به یک توفان عظیم تبدیل شد.
از شهادت انتظاران بساط حیرتیم
زخمها واماندن چشم است در میدان ما
به دلیل شهادت (یا گواهی) انتظارکنندگان (شاید عاشقان، سالکان یا منتظران چیزی والا)، ما در بساط (یا عرصه) حیرت و سرگردانی هستیم. زخم‌هایی که بر ما وارد شده، مانند چشمانی باز و منتظر در میدان (یا عرصه زندگی/مبارزه) ما باقی مانده‌اند.
منزل مقصود گام اول افتادگی‌ست
همچواشک ای‌کاش لغزیدن‌شود جولان ما
برای رسیدن به مقصد نهایی، اولین قدم فروتنی است،ای کاش مانند اشک، با خلوص و تواضع حرکت کنیم تا این حرکت به پیش‌روی شکوهمند ما در مسیر کمال تبدیل شود.
دور جامی زین چمن چون‌گل نصیب ما نشد
رنگ ناگردیده‌، آخر می‌شود دوران ما
از این دنیا، فرصتی مانند گل برای بهره‌مندی از نعمت‌های معنوی نصیب ما نشد،اما روزگار ما که هنوز به شکوفایی نرسیده، سرانجام به کمال خواهد رسید.
سوخت پیش از ما درین محفل چراغ انتظار
دیدهٔ یعقوب نایاب است درکنعان ما
شاعر می‌گوید که در این دنیا (محفل)، نور امید و انتظار (چراغ انتظار) پیش از ما خاموش شده و از بین رفته است. همچنین، حال و هوای چشم انتظاری و اشتیاق عمیق (مانند دیده یعقوب که برای یوسف گریان بود) در دنیای ما وجود ندارد و نایاب است.
مطرب ساز تظلم پرده‌دار خوی‌کیست
شعله می‌پوشد جهان از نالهٔ عریان ما
هوش مصنوعی: خواننده‌ای که ساز می‌زند، کیست که درد ما را از نگاه دیگران پنهان می‌کند و با صدای خود، آتش غم را در جهان می‌افروزد و صدای ناله‌های ما را به گوش می‌رساند؟
هستی موهوم غیر از نفی اثباتی نداشت
رفتن ماگرد پیداکرد از دامان ما
هوش مصنوعی: وجود ناپایدار و غیرواقعی چیزی جز نفی مثبت ندارد، و ما با ترک کردن، خود را از دامان آن پیدا کردیم.
چشم تابرهم زنم اشکی به‌خون غلتیده است
بسمل ایجاد است بیدل جنبش مژگان ما
هوش مصنوعی: وقتی چشمانم را می‌بندم، اشکی مثل خون بر صورت من سرازیر می‌شود. این اشک نشان‌دهنده‌ی زخمی عمیق است که از احساساتم برخاسته و حرکات مژگانم نیز نشان‌دهنده‌ی این حال و هواست.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۳۹ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1393/11/23 13:01
ایوب آگاه

بیت چهارم به این شکل صحیح است:
محو گردیدن علاج اضطراب دل نکرد
از تحیر سر به سر یک موج شد توفان ما