گنجور

غزل شمارهٔ ۲۴۰

نبوَد به غیرِ نامِ تو وردِ زبانِ ما
یک حرف بیش نیست زبان در دهانِ ما
چون شمع دم ز شعلهٔ شوقِ تو می‌زنیم
خالی مباد زین تب‌ِ گرم استخوانِ ما
عرض فنای ما نبود جز شکستِ رنگ
چون شعله برِ گریز ندارد خزانِ ما
گَردِ رمی به روی شراری نشسته‌ایم
ای صبر بیش ازین نکنی امتحانِ ما
از برگ و سازِ قافلهٔ بیخودان مپرس
بی‌ناله می‌رود جرس‌ِ کاروانِ ما
می‌خواست دل ز شکوهٔ خوی تو دم‌ زند
دودِ سپند گشت سخن در دهانِ ما
ما معنی مسلسلِ زلفِ تو خوانده‌ایم
مشکل‌ که مرگ قطع‌ کند داستانِ ما
چون سیل بیخودانه سوی بحر می‌رویم
آگه نه‌ایم دست‌ِ که دارد عنانِ ما
ما را عجوزِ دهر دوتا کرد از فریب
زه شد به تارِ چرخ ز سستی‌ کمانِ ما
از طبعِ شوخ این همه در بندِ کُلفَتیم
بستند چون شرار به سنگ آشیانِ ما
آه از غبارِ ما که هواگیرِ شوق نیست
یعنی به خاک ریخته است آسمانِ ما
بیدل هجوم‌ِ گریهٔ ما را سبب مپرس
بی‌مقصد است‌ کوششِ اشکِ روانِ ما

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نبوَد به غیرِ نامِ تو وردِ زبانِ ما
یک حرف بیش نیست زبان در دهانِ ما
هوش مصنوعی: در زبان ما تنها نام تو ورد زبان است و هیچ چیز دیگری در دهان ما نمی‌چرخد.
چون شمع دم ز شعلهٔ شوقِ تو می‌زنیم
خالی مباد زین تب‌ِ گرم استخوانِ ما
هوش مصنوعی: زمانی که به یاد شعلهٔ عشق تو هستیم، همچون شمعی که می‌سوزد، می‌درخشیم و امیدواریم که این گرمای عاطفی از وجود ما خالی نشود.
عرض فنای ما نبود جز شکستِ رنگ
چون شعله برِ گریز ندارد خزانِ ما
هوش مصنوعی: شکست به معنای از دست دادن رنگ و زیبایی است، مانند شعله‌ای که از درخت در حال سوختن می‌گریزد و پاییز نمی‌تواند آن را حفظ کند. ما نیز به همان اندازه که از زیبایی خود کاسته می‌شویم، نتیجه‌ای جز نابودی نداریم.
گَردِ رمی به روی شراری نشسته‌ایم
ای صبر بیش ازین نکنی امتحانِ ما
هوش مصنوعی: ای صبر، دیگر بیشتر از این ما را آزمایش نکن، زیرا ما در دورانی سخت و پر چالش قرار داریم و گناهان و مشکلات بر ما سایه افکنده‌اند.
از برگ و سازِ قافلهٔ بیخودان مپرس
بی‌ناله می‌رود جرس‌ِ کاروانِ ما
هوش مصنوعی: از لایه‌های ظاهری و موارد سطحی افراد گم‌گشته سوال نکنید، چرا که کاروان ما به آرامی و بدون شکایت در حرکت است.
می‌خواست دل ز شکوهٔ خوی تو دم‌ زند
دودِ سپند گشت سخن در دهانِ ما
هوش مصنوعی: او می‌خواست از زیبایی‌های تو صحبت کند، اما حرف‌هایش به شکل دود سپند درآمد و در دهانش باقی ماند.
ما معنی مسلسلِ زلفِ تو خوانده‌ایم
مشکل‌ که مرگ قطع‌ کند داستانِ ما
هوش مصنوعی: ما در فهمیدن داستان زیبایی‌های زلف تو به زحمت افتاده‌ایم، زیرا فقط مرگ می‌تواند این داستان را به پایان برساند.
چون سیل بیخودانه سوی بحر می‌رویم
آگه نه‌ایم دست‌ِ که دارد عنانِ ما
هوش مصنوعی: مانند سیلی که بی‌اختیار به سمت دریا می‌رویم، از وضعیت خود آگاهی نداریم و نمی‌دانیم چه کسی کنترل ما را در دست دارد.
ما را عجوزِ دهر دوتا کرد از فریب
زه شد به تارِ چرخ ز سستی‌ کمانِ ما
هوش مصنوعی: زمانه با فریبش ما را همچون دو نفر پیر کرده است، همچنان که تار چرخ به خاطر ضعف کمان ما به هم پیچیده شده است.
از طبعِ شوخ این همه در بندِ کُلفَتیم
بستند چون شرار به سنگ آشیانِ ما
هوش مصنوعی: از طبیعت شاداب ما این همه وابسته و در بند تو هستیم، مثل شعله‌ای که به سنگ آشیانه‌اش بسته شده است.
آه از غبارِ ما که هواگیرِ شوق نیست
یعنی به خاک ریخته است آسمانِ ما
هوش مصنوعی: ما از غبار و کثیفی‌هایی که داریم، به شدت متاثر و غمگین هستیم. این غبار هم موجب شده که اشتیاق و آرزوهای ما در فضا گم شود و به نوعی آسمان و آمال‌مان زیر فشار مشکلات و ناامیدی‌ها قرار گرفته است.
بیدل هجوم‌ِ گریهٔ ما را سبب مپرس
بی‌مقصد است‌ کوششِ اشکِ روانِ ما
هوش مصنوعی: بیدل، از تو نمی‌خواهم بپرسم که چه چیزی باعث هجوم گریه‌های ما شده است. اشک‌های ما بی‌هدف و بی‌دلیل به سوی جریان افتاده‌اند.

حاشیه ها

1398/09/11 16:12
سلیم صالح

بجای:
بیدل هجوم‌گریهٔ ما را سبب مپرس
بی‌مقصد است‌کوشش اشک روان ما
میشود خواند:
بیدل هجوم‌گریهٔ ما را سبب مپرس
بی‌مقصد است‌جوشش اشک روان ما