گنجور

غزل شمارهٔ ۲۳۸

غیر وحدت برنتابد همت عرفان ما
دامن خویش است چون صحرا گل دامان ما
شوق در بی‌دست‌وپایی نیست مأیوس طلب
چون قلم سعی قدم می‌بالد از مژگان ما
معنی اظهار صبح از وحشت انشا کرده‌اند
نامهٔ آهیم بی‌تابی همان عنوان ما
زین دبستان مصرع زلفی مسلسل خوانده‌ایم
خامشی مشکل که گردد مقطع دیوان ‌ما
وحشت ما زین چمن محمل‌کش صد عبرت است
نشکند رنگی که چینش نیست در دامان ما
یار در آغوش و نام او نمی‌دانم که چیست
سادگی ختم است چون آیینه بر نسیان ما
در تپیدن‌گاه امکان شوخی نظاره‌ایم
از غباری می‌توان ره بست بر جولان ما
مدعا از دل به لب نگذشته می‌سوزد نفس
اینقدر دارد خموشی آتش پنهان ما
مغتنم دار ای شرر جولانگه آغوش سنگ
تنگی فرضت بغل واکرده در میدان ما
جلوه در کار است و ما با خود قناعت کرده‌ایم
به که بر روی تو باشد چشم ما حیران ما
بیدل از حیرت زبان درد دل فهمیدنی‌ست
آیینه می‌پوشد امشب نالهٔ عریان ما

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

غیر وحدت برنتابد همت عرفان ما
دامن خویش است چون صحرا گل دامان ما
هوش مصنوعی: عرفان ما فقط بر یکپارچگی و وحدت تاکید دارد و هیچ چیز دیگری را نمی‌پذیرد. هم چنان که دامن صحرا فقط زیبایی خود را در آغوش می‌کشد، ما نیز تنها به دنبال حقیقت و وحدت هستیم.
شوق در بی‌دست‌وپایی نیست مأیوس طلب
چون قلم سعی قدم می‌بالد از مژگان ما
هوش مصنوعی: شوق و آرزو در بی‌دست‌وپایی ناامید نمی‌شود، چرا که چون قلم، تلاش و کوشش خود را نشان می‌دهد، و این تلاش از چشمان ما سرچشمه می‌گیرد و بر بال‌های خود می‌افزاید.
معنی اظهار صبح از وحشت انشا کرده‌اند
نامهٔ آهیم بی‌تابی همان عنوان ما
هوش مصنوعی: صبح را با وحشت بیان کرده‌اند، نامه‌ای از دلِ پر از انتظار و حسرت من به همان عنوانی که ما داریم، نوشته شده است.
زین دبستان مصرع زلفی مسلسل خوانده‌ایم
خامشی مشکل که گردد مقطع دیوان ‌ما
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده که از زیبایی‌های گیسوان کسی سخن گفته شده و در عین حال بیان شده که سکوت و عدم بیان احساسات، معضلی است که ممکن است کار ما را ناتمام و ناقص کند.
وحشت ما زین چمن محمل‌کش صد عبرت است
نشکند رنگی که چینش نیست در دامان ما
هوش مصنوعی: این چمن برای ما که محمل‌کش وحشتیم، مملو از عبرت و درس‌آموختگی است. رنگی که در دامن ما نیست، نمی‌تواند شکسته شود.
یار در آغوش و نام او نمی‌دانم که چیست
سادگی ختم است چون آیینه بر نسیان ما
هوش مصنوعی: محبوب در آغوشم است و نمی‌دانم نام او چیست. این سادگی و بی‌خبری مثل آیینه‌ای است که فراموشی ما را نشان می‌دهد.
در تپیدن‌گاه امکان شوخی نظاره‌ایم
از غباری می‌توان ره بست بر جولان ما
هوش مصنوعی: در عرصه‌ای که امکان شوخی و بازی وجود دارد، می‌توانیم از غباری که برمی‌خیزد، راهی را بر رفتار و حرکات ما مشخص کنیم.
مدعا از دل به لب نگذشته می‌سوزد نفس
اینقدر دارد خموشی آتش پنهان ما
هوش مصنوعی: آرزوی من از دل به زبان نیامده، اما اینقدر درونم آتش وجود دارد که سکوت هم نمی‌تواند آن را پنهان کند.
مغتنم دار ای شرر جولانگه آغوش سنگ
تنگی فرضت بغل واکرده در میدان ما
هوش مصنوعی: ای شرر (زود آتش‌سوز) را در آغوش سنگی که تنگ است، مغتنم بشمار. تو فرصتی پیدا کرده‌ای در میدان ما، به خودت بغل زدی.
جلوه در کار است و ما با خود قناعت کرده‌ایم
به که بر روی تو باشد چشم ما حیران ما
هوش مصنوعی: زیبایی و جاذبه در کار است و ما با خود راضی شده‌ایم که چشم‌مان فقط به روی تو باشد، حتی اگر این کار ما را در حیرت و شگفتی نگه دارد.
بیدل از حیرت زبان درد دل فهمیدنی‌ست
آیینه می‌پوشد امشب نالهٔ عریان ما
هوش مصنوعی: بیدل از تعجب و شگفتی درک کرده است که درد دلش را باید بیان کند. در این شب، آیینه مانع از نمایش ناله و شکایت بی‌پناهمان می‌شود.

حاشیه ها

1391/09/18 10:12
انجنیر محمد هارون صادقی

بعد از عرض سلام و تقدیم احترامات خدمت تمام دوستان و عزیزان که در این سایت پرمحتوا و گرامی گنجور اشتراک داند و همه روزه زحمت میکشند. و نهایت سپاس از مدیر کل این برنامه زیبا.
با عرض ادب من که علاقمند ابیات جناب ابولمعانی بیدل رح هستم همواره یکی دو غزل از جناب شانرا میخوانم. الیوم که نظرم به غزل شماره 238 افتید در آخر غزل فکر میکنم که چند اشتباه تایپی صورت گرفته است. اگر ممکن باشد در مورد توجه شود بعید از لطف تان نخواهد بود : 1- مغثنم 2- آیسنه

1402/02/14 12:05
محمد هارون صادقی

به عوض مغثنم = مغتنم
//   //     آیسنه = آیینه : نوشته شود صحت میگردد.

1397/06/03 12:09
سعید

مصرع دوم بیت دوم اشتباه تایپی داره.
«چون قلم، سعی قدم می‌بالد از مژگان ما»