غزل شمارهٔ ۲۳۷
داغیم چون سپند مپرس از بیان ما
در سرمه بال میزند امشب فغان ما
عرضِ کمال ما عرقآلود خجلت است
ابر است اگر بلند شود آسمان ما
ما را چو شمع بابِ گداز آفریدهاند
یعنی ز مغز نرمتر است استخوان ما
شبنمصفت ز بسکه سبکبار میرویم
بوی گل است ناقهکش کاروان ما
چون شعله سر به عالم بالا نهادهایم
خاشاک وهم نیست حریف عنان ما
شوخی نگاه ما نفروشد چو آینه
عمریست تخته است ز حیرت دکان ما
پرواز ناله نیز به جایی نمیرسد
از بس بلند ساختهاند آشیان ما
رنگ شکسته آینهٔ بیخودی بس است
یارب زبان ما نشود ترجمان ما
جز داغ نیست مائدهٔ دستگاه عشق
آتش خورَد کسی که شود میهمان ما
با آنکه ما اسیرِ کمند حوادثیم
عنقاست بینشان به سراغ نشان ما
کو خامشی که شانهکش مدعا شود
آشفته است طرهٔ وضع بیان ما
پیداست راز سینهٔ ما بیدل از زبان
یک پارهٔ دل است زبان در دهان ما
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
داغیم چون سپند مپرس از بیان ما
در سرمه بال میزند امشب فغان ما
هوش مصنوعی: ما دلمان پر از درد و اندوه است، مثل شمعی که شعلهور است. نیازی نیست از احساسات و درونمان بپرسی؛ امشب، فریاد ما در دل شب پر از غم است.
عرضِ کمال ما عرقآلود خجلت است
ابر است اگر بلند شود آسمان ما
هوش مصنوعی: کمال ما به حدی است که باعث شرمندگیمان میشود، همانطور که اگر ابرها از جا بلند شوند، آسمان ما مشخص میشود.
ما را چو شمع بابِ گداز آفریدهاند
یعنی ز مغز نرمتر است استخوان ما
هوش مصنوعی: ما را مانند شمعی خلق کردهاند که به راحتی آب میشود، یعنی ما دارای روحی لطیفتر از استخوانهایمان هستیم.
شبنمصفت ز بسکه سبکبار میرویم
بوی گل است ناقهکش کاروان ما
هوش مصنوعی: ما مانند شبنم سبک و آزاد به جلو میرویم و عطر گلها در این مسیر ما را همراهی میکند.
چون شعله سر به عالم بالا نهادهایم
خاشاک وهم نیست حریف عنان ما
هوش مصنوعی: ما همچون شعلهای هستیم که به آسمان صعود کردهایم و دیگر نباید به چیزهای بیارزش و وهمی توجه کنیم؛ چرا که هیچ چیزی نمیتواند با ما رقابت کند.
شوخی نگاه ما نفروشد چو آینه
عمریست تخته است ز حیرت دکان ما
هوش مصنوعی: نگاه ما مانند شوخی است که نمیتواند چیزی را به فروش برساند؛ زیرا مانند آینه، سالهاست که این حالت حیرت، فضای دکان ما را پر کرده است.
پرواز ناله نیز به جایی نمیرسد
از بس بلند ساختهاند آشیان ما
هوش مصنوعی: پرواز حتی ناله هم نتواند به جایی برسد، چون آشیانه ما خیلی بلند ساخته شده است.
رنگ شکسته آینهٔ بیخودی بس است
یارب زبان ما نشود ترجمان ما
هوش مصنوعی: رنگ و دورنگی آینهٔ بیهویتی کافی است، خداوند، نگذار زبان ما صحبت کند و بیانگر حال ما باشد.
جز داغ نیست مائدهٔ دستگاه عشق
آتش خورَد کسی که شود میهمان ما
هوش مصنوعی: در مهمانی عشق فقط درد و رنج وجود دارد و کسی که به ما ملحق شود، باید حتماً تحمل آتش را داشته باشد.
با آنکه ما اسیرِ کمند حوادثیم
عنقاست بینشان به سراغ نشان ما
هوش مصنوعی: با اینکه ما در چنگال حوادث و مشکلات گرفتاریم، اما نشانهای از آن پرندهی mythical (عنقا) که به دنبال ماست وجود ندارد.
کو خامشی که شانهکش مدعا شود
آشفته است طرهٔ وضع بیان ما
هوش مصنوعی: کسی را پیدا کن که بتواند به آرامی و با دقت، شکایت و خواستههای ما را بیان کند، زیرا وضعیت ما به حدی آشفته و بینظمی است که بیانش دشوار است.
پیداست راز سینهٔ ما بیدل از زبان
یک پارهٔ دل است زبان در دهان ما
هوش مصنوعی: راز دل ما به وضوح از زبان یک قسمت عاشقانهمان آشکار میشود؛ این زبان در دهان ماست.