غزل شمارهٔ ۲۳۶
از بسگرفته است تحیر عنان ما
دارد هجوم آینه اشک روان ما
گلها تمام پنبهٔ گوش تغافلند
بلبل! به هرز سر نکنی داستان ما
وضع خموش ما ز سخن دلنشینتر است
با تیر احتیاج ندارد گمان ما
حرف درشت ما ثمر سود عالمیست
گوهر دهد به جای شرر سنگ کان ما
گاه سخن به ذوق سپرداری کمان
شد گوشها نشان خدنگ بیان ما
از بس سبک ز گلشن هستی گذشتهایم
نشکسته است رنگ گلی از خزان ما
در پردههای عجز سری واکشیدهایم
چون درد در شکستِ دل است آشیان ما
ای مطرب جنونکدهٔ درد، همتی
تا نالهگلکند نفس ناتوان ما
چون صبح بیغبار نفس زندهایم و بس
شبنمصفاست آینهٔ امتحان ما
بوی بهار در قفس غنچه داغ شد
از بسکه تنگ کرد چمن را فغان ما
چون دود شمع وحشت ما را سبب مپرس
آتش گرفته است پی کاروان ما
بیدل ز بس به سختی جاوید ساختیم
مغز محیط شد چو گهر استخوان ما
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از بسگرفته است تحیر عنان ما
دارد هجوم آینه اشک روان ما
هوش مصنوعی: از شدت حیرت و شگفتی، قدرت کنترل ما را از دست دادهایم و به سوی آینهای که نماد اشک ماست، هجوم میبریم.
گلها تمام پنبهٔ گوش تغافلند
بلبل! به هرز سر نکنی داستان ما
هوش مصنوعی: گلها نشانههای بیخبری و غفلت هستند، بلبل! تو چرا بیجهت به داستان ما پرداختهای؟
وضع خموش ما ز سخن دلنشینتر است
با تیر احتیاج ندارد گمان ما
هوش مصنوعی: سکوت ما از هر سخنی زیباتر است و نیازی به تردید نداریم، همچون تیر، به راحتی به هدف میزنیم.
حرف درشت ما ثمر سود عالمیست
گوهر دهد به جای شرر سنگ کان ما
هوش مصنوعی: ما با گفتار قوی و مؤثر خود، نتیجهای پربار و سودمند به دست میآوریم؛ مانند اینکه گوهری ارزشمند را به جای سنگی بیارزش به دست میآوریم.
گاه سخن به ذوق سپرداری کمان
شد گوشها نشان خدنگ بیان ما
هوش مصنوعی: گاهی کلام ما به زیبایی و عشقی شگفتانگیز مانند کمان میشود و گوشها نشانهگذار تیرهای بیان ما خواهند شد.
از بس سبک ز گلشن هستی گذشتهایم
نشکسته است رنگ گلی از خزان ما
هوش مصنوعی: ما به قدری از زیبایی و شادی گذر کردهایم که رنگ و زیبایی گلهای زندگیمان حتی با وجود سختیها و چالشها تحت تأثیر قرار نگرفته است.
در پردههای عجز سری واکشیدهایم
چون درد در شکستِ دل است آشیان ما
هوش مصنوعی: ما در تلخی و ناتوانی خود را پنهان کردهایم، چون درد و اندوه در دل شکستهمان خانه کرده است.
ای مطرب جنونکدهٔ درد، همتی
تا نالهگلکند نفس ناتوان ما
هوش مصنوعی: ای ساززن دیوانگی و مکان درد، تو تلاش کن تا صدای نالههای ضعیف ما مانند صدای گل باشد.
چون صبح بیغبار نفس زندهایم و بس
شبنمصفاست آینهٔ امتحان ما
هوش مصنوعی: ما تنها به خاطر وجود زندهمان در صبحی پاک و بدون آلودگی خوشحالیم و مانند شبنم پاکی، امتحان ما در زندگی منعکس میشود.
بوی بهار در قفس غنچه داغ شد
از بسکه تنگ کرد چمن را فغان ما
هوش مصنوعی: به خاطر فشار و ناراحتیهای ما، عطر بهار در قفس غنچه به شدت احساس میشود. چمن با صدای ناله و فریاد ما به تنگ آمده است.
چون دود شمع وحشت ما را سبب مپرس
آتش گرفته است پی کاروان ما
هوش مصنوعی: نگران نباش که چرا ما اینقدر مضطرب و نگرانیم. دلمشغولی ما مانند دود شمعی است که به آرامی نابود میشود. احساسات ما در دلِ ما شعلۀ آتش را برانگیخته و ما را به شدت تحت تأثیر قرار داده است، همانطور که آتش برای کاروانی که در سفر است، خطرناک و تهدیدآمیز میباشد.
بیدل ز بس به سختی جاوید ساختیم
مغز محیط شد چو گهر استخوان ما
هوش مصنوعی: ما به خاطر دشواریهای فراوانی که تحمل کردهایم، مانند جواهری در میان استخوانهای خود در آمدهایم، یعنی به عمق و محتوای واقعی وجود خود دست یافتهایم.