غزل شمارهٔ ۲۳۸۹
شکست رنگ که بود آبیار این گلشن
به هر چه مینگرم ناله کرده است وطن
به کلبهای که من از درد هجر مینالم
به قدر ذره چکد اشک دیدهٔ روزن
خیال کشت گل و سیر لاله حیف وفاست
ز چشم منتظران هم دمیده است سمن
تپیدن سحر از آفتاب غافل نیست
نفس بر آتش مهر تو میزند دامن
دل شکسته به راه امید بسیار است
ز گرد ماست گر دامنت گرفت شکن
به وحدت من و تو راه شبهه نتوان یافت
منم من و، تویی، تو، نی منی تو و نه تو من
طراوت چمن اعتبار حسن حیاست
چراغ رنگ گل از آب میکند روغن
ز گفتگو ندهی جوهر وقار به باد
به موج میدهد از آب صورت رفتن
به هر طریق همین پاس آبرو دین است
اگر تو محرمی این شیشه را به سنگ مزن
جنون بینفس آرمیدهای داریم
چو زلف سلسلهٔ ماست فارغ از شیون
به آرمیدگی وضع خویش مینازبم
چو آب آینه در جلوه کردهایم وطن
زمانه گو پی سامان من مکش زحمت
چراغ شعلهٔ ما را بس است داغ لگن
کسی مباد هلاک غرور رعنایی
چو شمع بر سر ما تیغ میکشد گردن
جنون اگر نپذیرد به خدمتم بیدل
کمر چو نالهٔ زنجیر بندم از آهن
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شکست رنگ که بود آبیار این گلشن
به هر چه مینگرم ناله کرده است وطن
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به حال و روز دیار خود اشاره میکند که از رنگین بودن و زیباییاش کاسته شده است. او در هر چیزی که میبیند، غم و اندوه را مشاهده میکند و احساس میکند که وطنش دچار درد و مشکلات شده است.
به کلبهای که من از درد هجر مینالم
به قدر ذره چکد اشک دیدهٔ روزن
هوش مصنوعی: در کلبهای که من به خاطر درد جداییام ناله میکنم، به اندازه یک ذره، اشک از چشمم بر روی روزن میچکد.
خیال کشت گل و سیر لاله حیف وفاست
ز چشم منتظران هم دمیده است سمن
هوش مصنوعی: تصور پرورش گلها و چیدن گلهای زیبای لاله بیفایده است، چرا که نگاه منتظران به سمن (گل خوشبو) همواره در حال پرواز و رویاپردازی است.
تپیدن سحر از آفتاب غافل نیست
نفس بر آتش مهر تو میزند دامن
هوش مصنوعی: طلوع صبح از تابش آفتاب غافل نیست و نفس من بر آتش عشق تو در تلاش است.
دل شکسته به راه امید بسیار است
ز گرد ماست گر دامنت گرفت شکن
هوش مصنوعی: دلهای شکسته و ناامید زیادی در اطراف ما وجود دارند، اگر تو به کسی که به تو وابسته است، لطف کنی و به او توجهی داشته باشی، ممکن است بتوانی او را تسکین دهی.
به وحدت من و تو راه شبهه نتوان یافت
منم من و، تویی، تو، نی منی تو و نه تو من
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر میگوید که نمیتوان بین ما و من تفاوتی قائل شد. من، همان من هستم و تو هم، همان تویی. به عبارت دیگر، هیچ تفاوت یا شبههای در ارتباط ما وجود ندارد و ما در یک واقعیت مشترک هستیم که فراتر از قیود و محدودیتهاست.
طراوت چمن اعتبار حسن حیاست
چراغ رنگ گل از آب میکند روغن
هوش مصنوعی: شادابی چمن نشانهای از زیبایی و حیا است و رنگ گلها با آب آمیخته میشود تا درخشش خاصی پیدا کند.
ز گفتگو ندهی جوهر وقار به باد
به موج میدهد از آب صورت رفتن
هوش مصنوعی: اگر در گفتگو با دیگران وقار و شخصیت خود را از دست بدهی، مانند آبی خواهی بود که در موجها به راحتی ناپدید میشود و به آسانی تحت تاثیر قرار میگیرد.
به هر طریق همین پاس آبرو دین است
اگر تو محرمی این شیشه را به سنگ مزن
هوش مصنوعی: به هر شکل، حفظ آبرو و اعتبار دین اهمیت دارد. اگر تو فردی مورد اعتماد و نزدیک هستی، به این شیشه (نماد fragility یا آسیبپذیری) آسیب نزن.
جنون بینفس آرمیدهای داریم
چو زلف سلسلهٔ ماست فارغ از شیون
هوش مصنوعی: ما همچون زلفهای پیوستهای که بیصدا آرام گرفتهاند، دیوانهای بیپروا داریم که از هرگونه فریاد و نالهای بینیاز است.
به آرمیدگی وضع خویش مینازبم
چو آب آینه در جلوه کردهایم وطن
هوش مصنوعی: من به آرامش و زیبایی وضعیت خود میبالیم، مانند آبی که در آینه میدرخشد.
زمانه گو پی سامان من مکش زحمت
چراغ شعلهٔ ما را بس است داغ لگن
هوش مصنوعی: زمانه، ای کاش به دنبال سامان و آرامش من نباشی، زیرا دیگر نیازی به روشن کردن چراغ من نیست. درد و رنج من به اندازه کافی است.
کسی مباد هلاک غرور رعنایی
چو شمع بر سر ما تیغ میکشد گردن
هوش مصنوعی: کسی نباید به خاطر زیبایی و فریبندگی خود به خطر بیفتد، مانند شمعی که در معرض تیغ قرار دارد و به راحتی میتواند آسیب ببیند.
جنون اگر نپذیرد به خدمتم بیدل
کمر چو نالهٔ زنجیر بندم از آهن
هوش مصنوعی: اگر دیوانگی هم به خدمت من نیاید، من با کمر بند مانند نالهٔ زنجیر از آهن را به نمایش میگذارم.
حاشیه ها
1393/09/29 22:11
عبدالغفار
فرد 5 مصرع دوم باید چنین باشد :
زگرد ماست اگر دامنت گرفت شکن

بیدل دهلوی