گنجور

غزل شمارهٔ ۲۳۸۲

شکوهٔ اسباب چند، دل به رمیدن دهیم
دامن اگر شد بلند گریه به چیدن دهیم
درد سر ما و من سخت مکرر شده‌ست
حرف فراموشیی یاد شنیدن دهیم
عبرت این انجمن خورد سراپای ما
شمع صفت تا کجا لب به ‌گزیدن دهیم
غفلت سرشار خلق نیست‌کفیل شعور
چشمی اگر واشود مژدهٔ دیدن دهیم
عبرت پیری شکست شیشهٔ‌گردن‌کشی
حوصله را بعد ازین جام خمیدن دهیم
هیچکس از باغ دهر صرفه‌بر جهد نیست
بی‌ثمری را مگر حکم رسیدن دهیم
ربشه ما می‌دود هرزه به باغ خیال
آبله‌کو تا دمی‌ گل به دمیدن دهیم
مزرع بیحاصلان وقف حیا پروریست
دانه‌ کجا تا به حرص رخصت چیدن دهیم
مایه همین عبرتست درگره اشک وآه
آنچه ز ما وا کند مزد کشیدن دهیم
بسمل این مشهدیم فرصت دیگر کجاست
یک دو نفس مهلت است داد تپیدن دهیم
زحمت مژگان‌کشد اشک جهان تاز چند
کاش به پایی رسد سر به دویدن دهیم
شور طلب همچو شمع قطع نگردد ز ما
پاکند ایجاد اگر سر به بریدن دهیم
سیر خودش باعثی است ‌کاش به دل رو کند
حسن تغافل اداست آینه دیدن دهیم
گر همه تن لب شوبم جرأت‌ گفتار کو
قاصد ما بیدل است خط به دریدن دهیم

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شکوهٔ اسباب چند، دل به رمیدن دهیم
دامن اگر شد بلند گریه به چیدن دهیم
هوش مصنوعی: به خاطر تجملات و زیبایی‌های ظاهری، دل‌مان را به خطر نیندازیم. اگر دامن زندگی‌مان به بلندی رسید، بهتر است که با احساسات و دردهای‌مان به‌درستی کنار بیاییم و آن‌ها را جمع‌آوری کنیم.
درد سر ما و من سخت مکرر شده‌ست
حرف فراموشیی یاد شنیدن دهیم
هوش مصنوعی: درد و مشکلات ما و تو به طور مکرر و زیاد شده است، و این موضوع باعث می‌شود که سخن فراموشی را مدام به یاد بیاوریم.
عبرت این انجمن خورد سراپای ما
شمع صفت تا کجا لب به ‌گزیدن دهیم
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده که تمام وجود ما مانند شمع است و از آتش عشق و تأثیرات اطراف می‌سوزد. اما سوال این است که تا چه اندازه باید صبر کنیم و درد بکشیم؟ این اشاره به چالش‌های زندگی و اینکه تا کجا می‌توانیم تحمل کنیم، دارد.
غفلت سرشار خلق نیست‌کفیل شعور
چشمی اگر واشود مژدهٔ دیدن دهیم
هوش مصنوعی: انسان‌ها درگیر غفلت هستند و اگر چشمانشان باز شود و توانایی درک و شعور جدیدی پیدا کنند، به آن‌ها خبر خوشی برای دیدن واقعیت‌ها خواهیم داد.
عبرت پیری شکست شیشهٔ‌گردن‌کشی
حوصله را بعد ازین جام خمیدن دهیم
هوش مصنوعی: تجربه پیری و شکست شیشهٔ گردن‌کشی ما را وادار می‌کند که بعد از این، با صبر و حوصله بیشتر برخورد کنیم.
هیچکس از باغ دهر صرفه‌بر جهد نیست
بی‌ثمری را مگر حکم رسیدن دهیم
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند از زیبایی‌های زندگی بهره‌مند شود و از تلاش‌های بی‌فایده رهایی یابد، مگر اینکه خود را آماده پذیرش تغییرات و مناسبات جدید کند.
ربشه ما می‌دود هرزه به باغ خیال
آبله‌کو تا دمی‌ گل به دمیدن دهیم
هوش مصنوعی: ربشه (مو) به طور آزاد و بی‌نقاب در باغ خیال می‌چرخد و در این فضای دلپذیر، در انتظار این هستیم که لحظه‌ای از زیبایی گل باز کنیم و از آن بهره‌مند شویم.
مزرع بیحاصلان وقف حیا پروریست
دانه‌ کجا تا به حرص رخصت چیدن دهیم
هوش مصنوعی: زمین بی‌ثمر مخصوص پرورش حیا است؛ پس کجا و کبودا باید اجازه دهیم تا با طمع دانه‌ها را بچینیم؟
مایه همین عبرتست درگره اشک وآه
آنچه ز ما وا کند مزد کشیدن دهیم
هوش مصنوعی: این عبارت به ما می‌گوید که تجربه‌های تلخ و دردناک زندگی که باعث اشک و آه ما می‌شود، در واقع درسی برای ماست. آنچه ما از این دردها به دست می‌آوریم و به ما کمک می‌کند که از مشکلات رهایی یابیم، پاداشی است که از تحمل سختی‌ها به دست می‌آوریم.
بسمل این مشهدیم فرصت دیگر کجاست
یک دو نفس مهلت است داد تپیدن دهیم
هوش مصنوعی: ما در این مکان آسمانی قرار داریم و دیگر وقتی برای انتظار نیست. فقط کمی فرصت داریم تا نفس بکشیم و وجود خود را احساس کنیم.
زحمت مژگان‌کشد اشک جهان تاز چند
کاش به پایی رسد سر به دویدن دهیم
هوش مصنوعی: زحمت مژگان باعث شده که اشک‌های زیادی از چشم‌ها بریزد. امیدوارم روزی برسد که سر را به قدری پایین بیاوریم که بتوانیم راه برویم و از این وضعیت رهایی یابیم.
شور طلب همچو شمع قطع نگردد ز ما
پاکند ایجاد اگر سر به بریدن دهیم
هوش مصنوعی: شوق و اشتیاق ما مانند شعله شمعی است که هرگز خاموش نمی‌شود؛ حتی اگر به قیمت از دست دادن جان‌مان باشد، این احساس دست از ما نخواهد کشید.
سیر خودش باعثی است ‌کاش به دل رو کند
حسن تغافل اداست آینه دیدن دهیم
هوش مصنوعی: دلایل گرایش به خودخواهی و عدم توجه به احساسات دیگران می‌تواند به این موضوع برگردد که زیبایی و جذابیت در یک رفتار بی‌توجهی نهفته است. به عبارتی، در دنیای روابط انسانی، گاهی اوقات نادیده گرفتن دیگران به نوعی باعث جلب توجه و تمایل آن‌ها به ما می‌شود، مانند مشاهده خود در آینه.
گر همه تن لب شوبم جرأت‌ گفتار کو
قاصد ما بیدل است خط به دریدن دهیم
هوش مصنوعی: اگر تمام وجودم مانند لب شیرین باشد، باز هم جرأت بیان احساسات را ندارم؛ زیرا قاصد ما بی‌دل است و باید خط را برش بزنیم.