غزل شمارهٔ ۲۳۸۰
شررواری ز فرصت رو نمای خویش میجویم
نگاه واپسینم خونبهای خویش میجویم
به غیر از خانمانسوزی مقامی نیست عاشق را
چو آتش گوشهٔ داغی برای خویش میجویم
خرابیهای دل بیدام امیدی نمیباشد
شکست طرهٔ او از بنای خویش میجویم
چو شمع کشته سامان تلاشم کم نمیگردد
سرگم کرده اکنون زیر پای خویش میجویم
توان در صافی آیینه عرض نقشها دیدن
جهانی از دل بیمدعای خویش میجویم
به گردون گر رسم زان آستان سر برنمیدارم
به هرجایم همان خود را به جای خویش میجویم
بهارستان بیرنگ محبت رنگها دارد
به داغت بسکه ممنونم رضای خویش میجویم
ضعیفی تاکجاها بست خم بر دوش عریانی
که من از اطلس گردون ردای خویش میجویم
طلب عجز و تمنا یاس و من از سادهلوحیها
ز دامان تو دست نارسای خویش میجویم
از افسون جرسها محملی پیدا نشد بیدل
کنون آواز پایش در صدای خویش میجویم
غزل شمارهٔ ۲۳۷۹: بهکنج نیستی عمریست جای خویش میجویمغزل شمارهٔ ۲۳۸۱: حرفم همه از مغز است از پوست نمیگویم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شررواری ز فرصت رو نمای خویش میجویم
نگاه واپسینم خونبهای خویش میجویم
هوش مصنوعی: من به دنبال فرصتی هستم تا خودم را نشان دهم و در آخرین نگاه، ارزش و بهای جانم را جستوجو میکنم.
به غیر از خانمانسوزی مقامی نیست عاشق را
چو آتش گوشهٔ داغی برای خویش میجویم
هوش مصنوعی: جز ویرانی و خراب کردن خانهها، برای عاشق چیزی نمیماند. او مانند آتش، به دنبال گوشهای داغ و گرم برای خود میگردد.
خرابیهای دل بیدام امیدی نمیباشد
شکست طرهٔ او از بنای خویش میجویم
هوش مصنوعی: خرابیهای دل بدون امیدی به بهبود وجود ندارد، من از زیر ساختار وجودیام به دنبال دلیل شکست زیباییاش هستم.
چو شمع کشته سامان تلاشم کم نمیگردد
سرگم کرده اکنون زیر پای خویش میجویم
هوش مصنوعی: مانند شمعی که در حال سوختن است و نمیتواند از تلاش خود بکاهد، من هم اکنون گم شدهام و زیر پای خود را جستجو میکنم.
توان در صافی آیینه عرض نقشها دیدن
جهانی از دل بیمدعای خویش میجویم
هوش مصنوعی: در تلاش هستم تا در آینه صاف، تصاویری را ببینم که جهانی از احساسات و اندیشههای بدون ادعا و خالص من را نمایان میکند.
به گردون گر رسم زان آستان سر برنمیدارم
به هرجایم همان خود را به جای خویش میجویم
هوش مصنوعی: اگر به آسمان هم برسم، از آن درگاه سرم را بالا نمیآورم و در هر جا که باشم، همیشه خود واقعیام را دنبال میکنم.
بهارستان بیرنگ محبت رنگها دارد
به داغت بسکه ممنونم رضای خویش میجویم
هوش مصنوعی: در بهارستان، جایی که محبت بیرنگ و روحنواز است، به خاطر عشقی که به تو دارم، تمام تلاش من این است که خشنودی خودت را به دست بیاورم.
ضعیفی تاکجاها بست خم بر دوش عریانی
که من از اطلس گردون ردای خویش میجویم
هوش مصنوعی: ضعف و ناتوانی تا کجا میتواند بار سنگینی را به دوش بکشد؟ من که در جستجوی پوششی از عظمت و شکوه آسمانم، با چه چیزهایی مواجه هستم.
طلب عجز و تمنا یاس و من از سادهلوحیها
ز دامان تو دست نارسای خویش میجویم
هوش مصنوعی: خواستار ناتوانی و درخواست از یأس هستم و از سادگی خودم میگویم که دست ناتوانم را از آغوش تو میجویم.
از افسون جرسها محملی پیدا نشد بیدل
کنون آواز پایش در صدای خویش میجویم
هوش مصنوعی: به خاطر جادوی صداهای جرس، نتوانستم محملی (چیزی مناسب یا مناسبتی) پیدا کنم. حالا بیدل (احساساتی) به دنبال صدای پای خودم میگردم.

بیدل دهلوی