گنجور

غزل شمارهٔ ۲۳۷۸

نه لفظ از پرده می‌جوشد نه معنی می‌دهد رویم
همان یک رفتن دل می‌کند گرد آنچه می‌گویم
مپرس ازمزرع بیحاصل نشو و نمای من
چو تخم اشک می‌کارم گداز ناله می‌رویم
به چندین ناز خونم می‌چکد در پردهٔ حسرت
تغافل بسملم یعنی شهید تیغ ابرویم
ندارم از هجوم ناتوانی رنگ گرداندن
به رنگ سایه گر آتش نهی در زیر پهلویم
ز بس شخص نمودم آب شد از شرم پیدایی
عرق می‌چینم از آیینه گر تمثال می‌جویم
تو فرصت وانما تا من کنم تدبیر آرایش
به رنگ دود شمع‌ از شانه دارد شرم‌ گیسویم
به جا وامانده‌ام چون شمع لیک از ننگ افسردن
به دوش شعله محمل می‌کشد عجز تک و پویم
نی‌ام گوهر که هر یکقطره آبم بگذرد از سر
اگرتوفان مدّ چون موج بوسد پای زانویم
غرور هستی‌ام با تیغ نازش بر نمی‌آید
به این گردن که می‌بینی به صد باریکی مویم
ز عدل ناتوانی ناله را با کوه می‌سنجم
درین بازار سنگ کم نمی‌گردد ترازویم
چو شبنم تا درین گلزار عبرت چشم وا کردم
حیا غیر از عرق رنگی دگر نگذاشت بر رویم
نگردی غافل از فیض سواد معنی‌ام بیدل
تماشا بر سحر می‌خندد ازگلهای شببویم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نه لفظ از پرده می‌جوشد نه معنی می‌دهد رویم
همان یک رفتن دل می‌کند گرد آنچه می‌گویم
هوش مصنوعی: نه کلمات از دل برمی‌خیزند و نه معنا را به درستی می‌رسانند، تنها به همین یک حرکت است که دل به دور آنچه می‌گویم می‌چرخد.
مپرس ازمزرع بیحاصل نشو و نمای من
چو تخم اشک می‌کارم گداز ناله می‌رویم
هوش مصنوعی: از من در مورد بی‌فایده بودن تلاش‌هایم نپرس، زیرا من همچون دانه‌های اشک در دل غم می‌کارم و با ناله‌هایی سوزان از دل برمی‌آیم.
به چندین ناز خونم می‌چکد در پردهٔ حسرت
تغافل بسملم یعنی شهید تیغ ابرویم
هوش مصنوعی: خونم به خاطر زیبایی و ناز چشم‌ها و ابروهای معشوق در دل حسرت در حال چکیدن است و من به خاطر آن زیبایی به شدت آسیب دیده‌ام، مانند کسی که از ضربه‌ای کشته شده باشد.
ندارم از هجوم ناتوانی رنگ گرداندن
به رنگ سایه گر آتش نهی در زیر پهلویم
هوش مصنوعی: من از شدت ناتوانی نمی‌توانم خود را تغییر دهم؛ حتی اگر آتش را زیر بدنم بگذارند.
ز بس شخص نمودم آب شد از شرم پیدایی
عرق می‌چینم از آیینه گر تمثال می‌جویم
هوش مصنوعی: به خاطر زیادی محبت و علاقه‌ای که به او دارم، به شدت شرمنده‌ام و حتی وقتی در آینه به خودم نگاه می‌کنم، عرق می‌کنم و بدین ترتیب متوجه می‌شوم که هنوز هم در جستجوی تصویر او هستم.
تو فرصت وانما تا من کنم تدبیر آرایش
به رنگ دود شمع‌ از شانه دارد شرم‌ گیسویم
هوش مصنوعی: تو این فرصت را به من بده تا بتوانم با دقت و تدبیر، برای آرایش موهایم که به رنگ دود شمع است، کاری بکنم؛ چرا که گیسوانم از شانه شرم می‌کنند.
به جا وامانده‌ام چون شمع لیک از ننگ افسردن
به دوش شعله محمل می‌کشد عجز تک و پویم
هوش مصنوعی: من به جای مانده‌ام مانند شمعی که می‌سوزد، اما از شرم کم‌تابی و خاموش شدن، شعله‌ام را به دوش می‌کشم و در تنهایی و ناتوانی گام برمی‌دارم.
نی‌ام گوهر که هر یکقطره آبم بگذرد از سر
اگرتوفان مدّ چون موج بوسد پای زانویم
هوش مصنوعی: من همچون نی هستم که هر قطره آبم از سر بگذرد، اگر طوفان بیفتد و موج، پاهایم را در آغوش بگیرد.
غرور هستی‌ام با تیغ نازش بر نمی‌آید
به این گردن که می‌بینی به صد باریکی مویم
هوش مصنوعی: غرور وجودم به زیبایی او تاب نمی‌آورد؛ به این گردن ظریف که می‌بینی، مانند یک تار مو نازک است.
ز عدل ناتوانی ناله را با کوه می‌سنجم
درین بازار سنگ کم نمی‌گردد ترازویم
هوش مصنوعی: به دلیل ناتوانی از اجرای عدالت، فریاد و ناله‌ام را با کوه مقایسه می‌کنم. در این بازار، ترازوی من هرگز کم نمی‌آید، حتی اگر سنگی نباشد.
چو شبنم تا درین گلزار عبرت چشم وا کردم
حیا غیر از عرق رنگی دگر نگذاشت بر رویم
هوش مصنوعی: وقتی که به باغ گل آمدم، مانند شبنم به زیبایی آن نگاه کردم. اما حیا و شرم به جز عرق و رطوبت، چیزی دیگر بر چهره‌ام باقی نگذاشت.
نگردی غافل از فیض سواد معنی‌ام بیدل
تماشا بر سحر می‌خندد ازگلهای شببویم
هوش مصنوعی: در اینجا به اهمیت درک عمیق و معنای واقعی زندگی اشاره می‌شود. شاعر به شکلی از زیبایی و لطافت در دنیای اطرافش اشاره دارد و از کسانی که غافل از این زیبایی هستند، می‌خواهد که توجه کنند. شبنم و گل‌های خوشبو نمادهایی از زندگی و احساسات هستند که نیاز به درک و توجه دارند. در نهایت، گویا شاعر به نوعی دعوت به بیداری و آگاهی از زیبایی‌های نهفته در زندگی می‌کند.