گنجور

غزل شمارهٔ ۲۳۷۶

به هر جا رفته‌ام از خویشتن راه تو می‌پویم
اگر نزدیک اگر دورم غبار آن سرکویم
هوای ناوکی دارم ‌که هر جاگل‌ کند یادش
ببالد استخوان مانند شاخ گل به پهلویم
به مضراب خیالی می‌کند توفان خروش من
زبان رشتهٔ سازم نمی‌دانم چه می‌گویم
به گردون گر رسم از سجدهٔ شوقت نی‌ام غافل
چو ماه نو جبینی خفته در محراب ابرویم
دوتا شد پیکر و آهی نبالید از مزاج من
نوا در سرمه خوابانیده‌تر از چنگ گیسویم
نشاند آخر وداع فرصتم در خاک نومیدی
غباری از تپش واماندهٔ جولان آهویم
تحیر خون شد از نیرنگ سحرآمیزی الفت
که من تمثال خود می‌بینم و آیینهٔ اویم
به تکلیف بهارم می‌دهی زحمت نمی‌دانی
به جای گل دل خون‌گشته‌ای دارم که می‌بویم
تمیز رنگ حالم دقت بسیار می‌خواهد
که من از ناتوانی در نظرها رستن مویم
چو شمعم گر به این رنگست شرم‌ساز پیمایی
عرق گل می‌کنم چندان که رنگ خویش می‌شویم
چو آن مویی که آرد در تصور کلک نقاشش
هنوز از ناتوانیها به پهلو نیست پهلویم
به ضبط خود چه پردازد غبار ناتوان من
نسیم کویش از خود رفتنی می‌آورد سویم
چنان محو تماشای گریبان خودم بیدل
که پندارم خیال او سری دارد به زانویم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به هر جا رفته‌ام از خویشتن راه تو می‌پویم
اگر نزدیک اگر دورم غبار آن سرکویم
هوش مصنوعی: هر جا که می‌روم، در پی تو هستم. فرقی نمی‌کند که نزدیکم یا دور. همیشه به یاد تو و نشانه‌های تو هستم.
هوای ناوکی دارم ‌که هر جاگل‌ کند یادش
ببالد استخوان مانند شاخ گل به پهلویم
هوش مصنوعی: هوا و احساسی دارم که در هر جایی که صدایش به گوش برسد، یادش را گرامی بدارم و او را مانند شاخ گل در کنارم احساس کنم.
به مضراب خیالی می‌کند توفان خروش من
زبان رشتهٔ سازم نمی‌دانم چه می‌گویم
هوش مصنوعی: با ضربه‌های خیالم، طوفانی از احساسات به وجود می‌آورم و نمی‌دانم که چه چیزی را به زبان می‌آورم.
به گردون گر رسم از سجدهٔ شوقت نی‌ام غافل
چو ماه نو جبینی خفته در محراب ابرویم
هوش مصنوعی: اگر به آسمان برسم، از عشق و شوقی که در دل دارم غافل نمی‌شوم، همان‌طور که ماه نو به آرامی در کمان ابرویم جای دارد.
دوتا شد پیکر و آهی نبالید از مزاج من
نوا در سرمه خوابانیده‌تر از چنگ گیسویم
هوش مصنوعی: دو جسم به هم پیوسته‌اند و آهی از درون من برنمی‌خیزد؛ نغمه‌ای که در سرم خوابیده است، از چنگ موهایم لطیف‌تر است.
نشاند آخر وداع فرصتم در خاک نومیدی
غباری از تپش واماندهٔ جولان آهویم
هوش مصنوعی: در پایان وداع، فرصتی که در خاک ناامیدی جا مانده، نشانه‌ای از تپش و شور قلبی است که هنوز در حال جنب و جوش است، همانند آهو که در حال دویدن است.
تحیر خون شد از نیرنگ سحرآمیزی الفت
که من تمثال خود می‌بینم و آیینهٔ اویم
هوش مصنوعی: حیرت و شگفتی‌ام از فریب جذاب عشق باعث شده که من خود را در آینه‌ای ببینم که تصویرش از من است.
به تکلیف بهارم می‌دهی زحمت نمی‌دانی
به جای گل دل خون‌گشته‌ای دارم که می‌بویم
هوش مصنوعی: تو به خاطر بهار و زیبایی‌های آن، خود را به زحمت می‌اندازی و سختی می‌کشی، در حالی که من به جای گل‌ها، دلbroken و خونین دارم که آن را احساس می‌کنم و می‌بویم.
تمیز رنگ حالم دقت بسیار می‌خواهد
که من از ناتوانی در نظرها رستن مویم
هوش مصنوعی: برای درک حال و روز من نیاز به دقت و تأمل زیادی است، چون من از ناتوانی و ضعف خود در نظر دیگران رهایی یافته‌ام.
چو شمعم گر به این رنگست شرم‌ساز پیمایی
عرق گل می‌کنم چندان که رنگ خویش می‌شویم
هوش مصنوعی: من مانند شمعی هستم که اگر به این حالت و رنگ باشم، شرم را به وجود می‌آورم. در این صورت، با شدت عرق کردن و تولید عطر گل، تا جایی ادامه می‌دهم که رنگ و حالتم تغییر کند.
چو آن مویی که آرد در تصور کلک نقاشش
هنوز از ناتوانیها به پهلو نیست پهلویم
هوش مصنوعی: مانند مویی که یک نقاش در تصویرش به تصویر می‌کشد، هنوز از ضعف‌ها و ناتوانی‌های من دور است و به کنار من نمی‌رسد.
به ضبط خود چه پردازد غبار ناتوان من
نسیم کویش از خود رفتنی می‌آورد سویم
هوش مصنوعی: نسیم کوی تو، بویی از خودش آورده است؛ اما من، در این غبار ناچیزم، چطور می‌توانم آن را ضبط کنم و به خاطر بسپارم؟
چنان محو تماشای گریبان خودم بیدل
که پندارم خیال او سری دارد به زانویم
هوش مصنوعی: به شدت در حال تماشا و غرق شدن در زیبایی و جذابیت خودم هستم، تا جایی که فکر می‌کنم خیال او که به من علاقه دارد، به زانویم چسبیده است.

حاشیه ها

1403/01/22 13:03
سیدمحمد جهانشاهی

چو شمعم گر به این رنگ است ، شرم‌ِ "ساز پیمایی"

معنا و منظور از ساز پیمایی چیست؟